وی ادامه داد: اندیشههای متفکرانی چون شریعتی را جز با در نظر گرفتن حیطه تمدنی و شرایط اجتماعی و تاریخی که در آن زندگی کردهاند نمیتوان در نظر گرفت. این اندیشهها را نمیتوان شناخت مگر اینکه به زندگینامههای شخصی این افراد که پس از مرگشان منتشر شده است رجوع کنیم چرا که سرنوشت روشنفکران مسلمان روایت محنت است چون آنها اغلب با اندیشه حاکم در زمان خود درافتادند و به همین دلیل دچار محنت شدند و این همان چیزی است که عابد جابری در کتابهایش به آن اشاره کرده است.
این استاد جامعهشناسی افزود: عابد جابری در کتابهایش از محنت تحت دوعنوان ابنحنبل و ابنرشد یاد میکند و منبع این محنت را سلطه سیاسی و انحصار دینی میداند.
شناخت اندیشه متفکران با رجوع به زندگینامهها
شریعتی تاکید کرد: متفکران همیشه زندان را شناختند و علما تکفیر را. بنابراین ما نمیتوانیم اندیشههای این متفکران را درک کنیم مگر اینکه به حیات زیرزمینی و خصوصی آنها مراجعه کنیم. از این منظر است که بررسی زندگینامه این افراد اهمیت پیدا میکند. در برخی کشورها که دچار استبداد هستند شرح اندیشه، شرح محنت است و شناخت اندیشه متفکران تنها با رجوع به زندگینامهها ممکن میشود.
به گفته این استاد جامعهشناسی طی دهههای اخیر شرح از خود در علوم انسانی اهمیت بسیاری یافته است چرا که در غرب روایتهای کلان دچار بحران شده و از همین منظر فرد اهمیت یافته است اما در کشورهایی که سلطه و انحصار فکری وجود دارد شناخت متفکران از روی تاریخ رسمی و عمومی ممکن نیست چرا که در چنین جوامعی متفکران زندگی زیرزمینی دارند و بین حوزه خصوصی و عمومی و حیات زیرزمینی و زمینی رابطه مستقیم دیده میشود.
شریعتی با اشاره به اینکه محنت در اندیشه دکتر علی شریعتی استبداد سیاسی و انحصار دینی است، افزود: او از سویی به گفته خودش به قزلقلعه کشیده شد و با تکفیر هم آشنا بود. منبع دیگر محنت در اندیشه شریعتی اشارهای است که او به دوپارگی طبیعت انسان و مسئولیت اجتماعیاش دارد. او میگوید میل دلم به سمتی است اما ضرورت اجتماعی مرا به سمت دیگری کشیده است و تنها در میان این دوپارگی پرسش مهمی مطرح میشود و آن این است که برای خود یا برای مردم؟ علی شریعتی در وصیتنامهاش به فرزندش هم تاکید میکند که یا خودت را انتخاب کن یا مردم را. به همین دلیل است که ما خود شریعتی را در کتاب «کویر» میبینیم و خودی که برای مردم انتخاب کرده است در آثار دیگرش.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: علی شریعتی در دستنوشتههایش تاکید میکند که من اگر خودم بودم فلسفه و هنر میخواندم اما من وامدار مردم هستم و باید به کیسه فقیر مردم بیندیشم به همین دلیل است که جامعهشناسی دینی و اسلامی میخوانم.
گفتههای شریعتی مونولوگ نیست بلکه دیالوگ است
به گفته شریعتی، این دوپارگی را که در اندیشه دکتر علی شریعتی وجود دارد میتوان در حیات خصوصی و انتشار آثاری که از این زندگی باقیمانده شناخت. در واقع بین شریعتی شفاهی و کتبی تفاوت وجود دارد شریعتی شفاهی کسی است که در کنفرانسهای حسینیه ارشاد سخنرانی میکند اما شریعتی کتبی را میتوان از آثار اتوبیوگرافیک آن شناخت.
وی در بخش دیگری از سخنانش با طرح این سوال که آیا شریعتی اثر بیوگرافیک دارد یا خیر گفت: پاسخ به این سوال منفی است چرا که او هیچ اثری در این باره ندارد اما در همه نوشتههایش که شریعتی به نحوی روایت خود کرد میتوان آثار اتوبیوگرافیک آن را دانست که از آن جمله میتوان به اشعار، نامهها، کویریات و دوجلد دستنوشتهها (گفتوگوهای تنهایی) اشاره کرد. این آثار خویشگفتههای اوست و البته شریعتی تاکید میکند که این گفتههایش مونولوگ نیست و دیالوگ است.
این استاد جامعهشناسی در ادامه به بررسی سه مفهوم فلسفه، دین و عرفان در آثار خصوصی و عمومی شریعتی پرداخت و گفت: بسیاری با این جمله شریعتی آشنا هستند که «فیلسوفان پفیوزان تاریخند» و از همین منظر او را به ناسازگاری با فلسفه، تفکیکی بودن و... متهم میکنند و به این نتیجه میرسند که ناسازگاری میان اندیشه شریعتی و فلسفهاش وجود دارد اما خود در کتاب «گفتوگوهای تنهایی» میگوید فلسفه در آب و گل من است من مرد حکمت هستم و نه سیاست. بنابراین شرایط اجتماعی مانع از این شده که غرق اندیشههای فلسفی شوم.
شریعتی از تعبیر معرفتشناسی دینی سخن نمیگوید
وی ادامه داد: شریعتی شفاهی به عنوان مصلح دینی و اجتماعی و کنشگر عرفانگرایی رایج در جامعه را نقد میکند و صوفیگری را عامل تقطیر میداند و میگوید تمام پولدارهای افسانهای شبنشینی صوفیانه دارند اما در نوشتههای خصوصیاش عرفان را به جای دین مینشاند و میگوید تصوف هدف غایی همه ادیان است.
فرزند دکتر علی شریعتی در ادامه به تفاوت مفهوم دین در شریعتی شفاهی و کتبی اشاره کرد و گفت: شریعتی برخلاف نسل بعدی روشنفکران دینی از تعبیر معرفتشناسی دینی سخن نمیگوید و به تحول در دین زیسته مردم میاندیشد به همین دلیل است که درباره زیارت، دعا، مهر و... سخن میگوید اما در نوشتههای خصوصیاش از ایده دورکیمی دور میشود و حتی عرفان را با دین یکی میکند. او حتی بیشتر از این خطر میکند و دین را بهمثابه مذهب میگیرد و میگوید دین همانند یک راه است راهی که به سوی حکمت ختم میشود و به همین دلیل پایانپذیر است.
سرنوشت ناشناختگی و تنهایی در دستنوشتههای شریعتی
این استاد جامعهشناسی عنوان کرد: هرگاه که اندیشه و مفاهیم در تعیینات تاریخی و اجتماعی شریعتی ظاهر میشود آنها را میکوبد و نقد تند رادیکال میکند و دینی را که نقش تقطیری دارد نکوهش میکند اما وقتی اندیشهاش تعیینات تاریخی و اجتماعی را هدف نگرفته و درگیری مردم و مصلحتاندیشی و شرایط اجتماعی ندارد خودش را با عرفان، فلسفه و دین میفهمد و تعریف میکند.
به گفته شریعتی، نتیجه این دوپارگی تنهایی و ناشناختگی دکتر علی شریعتی است، به همین دلیل است که میگوید هیچ کس مرا نمیفهمد من از اسلام و جامعه و سیاست میگویم اما کسی نمیفهمد. از ادبیات و فلسفه میگویم چپه میفهمند! نه من جور دیگری میفهمم و این چه بد است و هر روز هم بدتر میشود و شهر از نظرم هر روز کوچک و کوچکتر میشود و من میمانم و من.
این استاد جامعهشناسی یادآور شد: این سرنوشت ناشناختگی و تنهایی است که در دستنوشتههای شریعتی میبینیم. سرنوشت اندیشهها در جامعهای مثل جامعه ما که قبل از آنکه اندیشه بیان شود در گرو مصلحت اجتماعی، شرایط تاریخی و... است، اینها ذیل ادبیات محنت است. بنابراین برای فهم اندیشه متفکران اینچنینی باید به زندگینامه و آثار اتوبیوگرافیک آنها رجوع کرد.
دکتر احسان شریعتی نیز در این همایش گفت: نقش دکتر علی شریعتی، در بهکارگیری علوم انسانی جدید (بهویژه تاریخ و جامعهشناسی) برای فهم علمی و واقعبینانه و تحولآفرینی در فرهنگ ملی و دینی ایران و اسلام، تجربهای تأملبرانگیز و طرح هنوز تازهای است. از این رو، شناخت و نقد میراث فکری او برای تداوم کار علوم انسانی در ایران حائز اهمیت است.
وی افزود: پروژه شریعتی، در تداوم آغازگری سیدجمالالدین اسدآبادی (مشهور به افغانی) و طرحافکنی فلسفی علامه اقبال لاهوری، موفق شد که پروژه «بازسازی» اندیشه دینی در جهان اسلام را به مددِ علوم انسانی مدرن پی گیرد و نوعی مقاومت فرهنگی-عقیدتی را در عصر «ایدئولوژیها و انقلابها»(ضداستعماری-ضداستبدادی-ضداستثماری) سامان بخشد و در نسل جوان آگاه و پیشرو امید به تفکری نو را با مایهگیری از فرهنگ بومی بیافریند. تأثیر گسترده کلام و گفتمان شریعتی، به اذعان موافق و مخالف او، گواه این توفیق و استقبال بوده است.
این فلسفهپژوه ادامه داد: از عصر شریعتی تا کنون اما، ما شاهد نوعی گشت در سرمشق و تغییر و تحول در صورتبندی معرفتی در عرصه علوم انسانی بودهایم، اگر زمانی تحول الگوی ساینتیستی-پوزیتیویستی در عنفوان جوانی (در تبیین، علل، وقایع) به سرمشق هرمنوتیکی-پدیدهشناختی دوران بلوغ (با تفهم، معنای رخدادها) این «علوم» را به سطحی برتر و عمقی بغرنجتر ارتقاء بخشید، با ورود فلسفه و دانش نوین به دورانِ «پساها و پایانها»، خودِ مفهومِ «انسان» همچون اُبژه پژوهشِ علوم انسانی و نفسِ موضوعیتِ بیطرفانه یا «اُبژکتیویته» علمی در معرضِ بازاندیشی قرار گرفته است.
شریعتی به دنبال رهایی اجتماعی و رستگاری انسانی بود
وی افزود: «آینده» علوم انسانی عمیقا وابسته به بازتعریفِ «انسانیّتِ انسان» و «موضوعیّتِ (همین) موضوعِ» مرکزی است که در هریک از این علمها موردِ واکاوی و پژوهش است. انسانیتی در جستجوی، کرامتی برتر از آنچه ایدئولوژیهای دیروز به او وعده میدادند؛ و موضوعیت و اُبژکتیویته، بهمعنای پدیدارشناختی مفهوم، بازگشت به خود امور وجدانی و نه شیءوارهسازی امور انسانی همچون مواد طبیعی مورد شناسایی.
شریعتی ادامه داد: علوم انسانی «در راه» و فرارسنده، برای بحران معنای بودن و چگونه زیستنِ شایسته انسان بر زمین، و در زمان ما، با همه خودویژگیهای هر سرزمین و فرهنگی، یا پاسخی خواهند داشت و یا از میان رخت برخواهند بست، یعنی بدل به ابزار یدکی قدرتهایی خواهند شد که دستاندرکارِ رقم زدنِ سرنوشتِ جهان و جهانیاناند یا بهعنوان پشتجبهه بنگاههای فنی-تجاری، یا قدرتهای سیاسی-نظامی، و یا بالاخره توجیهگر مداحیهای تبلیغاتی ایدئولوژیک «تصادم تمدنها» و «جنگهای صلیبی» جدید.
وی افزود: شریعتی اما روشنفکر متعهدی بود که آموزش و آموختن از «علوم انسانی» را در خدمت پروژه رهایی اجتماعی و رستگاری انسانی میخواست و آن آموزهها را پس از دانشگاه، در خارج از آکادمی، به کارِ تدارک یک «نظریه انتقادی» زنده گرفت در سطح اجتماع، در جامعهای با فرهنگ مذهبی. پس از او، میراثِ فکریاش، به دلیل گستردگی تأثیراتش، دستخوشِ برداشتهای متناقضی شد. ایران و جهان اسلام نیز، پس از شریعتی، در معرض ابتلا به عارضه موسوم به «بنیادگرایی» قرار گرفت.
«نوزایی» فرهنگ ملی و «پیرایشگری» دینی شریعتی
این استاد دانشگاه گفت: در جامعه ایران، اما به دو دلیلِ نضجِ مدنی «نواندیشی دینی» از سویی و از سوی دیگر، آزمون و تجربه کلیه طرحافکنیهای «سنتگرایانه و بنیادگرایانه» در اشلِ حکومتی و اجتماعی کل، امروزه خوشبختانه به نوعی مصونیت و واکسینه شدن در برابر این آفت مهلک رسیدهایم، که در مقام پیشگام پیروزی انقلابهای با صبغه اسلامی، تجربه ما میتواند برای سایر ملل مسلمان، همچون دستآورد آزمایشگاه اجتماع، مورد توجه قرار گیرد. همچنین، رویکرد «تقریب» مذاهب و ترانساندانتال شریعتی در سپهر دینی که در فرمولهایی چون «تسنن نبوی-تشیع علوی» در برابر«تسنن اموی-تشیع صفوی» و یا «امام علی در برابر تثلیث سارتر و مارکس و برگسون (یا پاسکال) در غرب، و یا بودا و مزدک و حلاج در شرق»، و..، نمود مییافت، در حال حاضر بر بسیاری از قهقراگراییهای بینا-ادیانی و مذهبی-قومی فایق میآید و ازهمینرو از آثار شریعتی بهویژه در جوامع گوناگون مسلمان استقبال میشود.
وی افزود: در طرح «نوزایی» فرهنگ ملی و «پیرایشگری» دینی شریعتی نوعی رویکرد «بینا-رشتهای» محسوس است، رویکردی که در چند بخش تنظیم میشود: اکتشاف «قاره تاریخ» (عنصری که شریعتی وارد حوزه معارف دینشناختی کرد)، برقراری تناسب مارکس-وبری زیرساخت جامعهشناختی و روساختهای فرهنگی-ایدئولوژیک، توجه دادن جدی به مباحث اقتصاد سیاسی و مارکسشناسی علمی، شناسایی ملاحظات روانشناختی و برقراری تناسب میان روانکاوی فروید و یونگ در جای جای آثار او، بهویژه در نوشتههای کویریات، قایل شدن به رسالت هنر، تعقیب و نقد واپسین گرایشهای هنری در جهان، و وارد ساختن آن به قلمروی «الهیات رهايیبخش» در اسلام و ایران.
شریعتی ادامه داد: در عرصه فلسفی، تعقیبِ «گشت زبانشناختی» سده بیست و آموزههای هرمنوتیک و پدیدارشناختی، و فلسفه اگزیستانس، پس از کرکگوور، در سیر فلسفه قارهای، از جمله روششناسی اندیشهشناسی تطبیقی-سنجشی در تاریخ-عقاید بود که نسل ما نخست از شریعتی آموخت. «بازگشت به کدامین خویشتنِ خویش»، بهمعنای دعوت به بهخود آمدن، خوداندیشیدن، بازاندیشی و ازسرگیری ساختگشایانه سنت و میراث فرهنگی خودی، بومی، ملی، و مذهبی، اما مهمترین راهکار او بود. معنای این بازگشت، نه هویتگرایی قومی و عقیدتی، بلکه بهجز فراهم آوردن شرایط امکان گفتوگوی برابر با دیگری، با غرب، همچون آئینه نگرش به خویش، و بازیابی خود در نگاه دیگری، نبود.
تحول روشهای علوم انسانی در استاندارد علمی جهانروا
وی افزود: علی شریعتی با بازخوانی تاریخ تمدنها، تاریخ ادیان، تاریخ اسلام، و تاریخ ایران و این همه با نگاهی از پایین، و برای به سخن درآوردن خاموشان تاریخ، و به متن آوردن حاشیهنشینها، و بازگویی تراژیک تاریخ محرومان، کمدی قدرتها، و «ایدئولوژی سه بخشی» (به تعبیر ژرژ دُمزیل) طبقات سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی حاکم (استحمار کهنه و نو)، زمینهساز درک تاریخی تازهای در تاریخ «مطالعات پسااستعماری» مشابه کار امثال فانون و سعید شد.
این فلسفهپژوه گفت: برای سنجش و وضوح بخشیدن به این دستاورد و ابلاغ پیام شریعتی و انقلاب ایران به جهان، ما هنوز نیازمند تعقیب سیر و تحول روشهای علوم انسانی در استاندارد علمی جهانروا هستیم. فهم تثلیث نهایی «آزادی، برابری، و عرفان» بهعنوان واپسین اثر شریعتی، نیازمند آموختن فلسفه و علوم سیاسی جدید و آخرین تحولات آن، از بازخوانی کلاسیکهایی چون آ. توکوویل و ب. کنستان تا ه. آرنت و ل. اشتراوس، مطالعه اندیشه و جنبش سوسیال-دموکراتیک و سوسیالیسم شورایی، از تجربههای آنارکو-سندیکالیسم آزادمنش و آسترو-سوسیالیسم شورایی گرفته تا جنبش جاری «آلترموندیالیسم» (جهانیدگرخواهی)، و شناخت اخلاف و آیندگانِ فلسفههای اگزیستانس، و فرزانگیها و عرفانهای شرقی( و اسلامی و ایرانی) است.
این استاد دانشگاه اظهار کرد: نقد و سنجش علمی میراث شریعتی به ارتقای کیفیت، رفع ابهامات و حل مشکلات این مسیر یاری میرساند. هم از ای نرو، انتظار ما از برگزاری چنین سمینارهایی، با ارايه تصویری از موقعیت کنونی و آینده علوم انسانی در ایران و جهان، نقد و بررسی همهجانبه ابعاد نظری و پیامدهای عملی میراث شریعتی و ادای سهم او نسبت به صیرورت آتی این علوم، بهویژه در حوزه فرهنگی و تمدنی ما است. آزادی بیان، روش منصفانه و نقاد صاحبنظران حاضر در این نشست، ما را امیدوار میسازد تا شاهد شکوفایی اندیشهها، جهشی در پژوهشها و ارمغانی نو برای آینده علوم انسانی در کشورهای خود باشیم.
نظرات