پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۳
دیوید بالداچی: شنیدن داستان آدم‌ها هنر است/ شادی و استراحت هر روزه با نویسندگی

«دیوید بالداچی» نویسنده آثار پرفروش جنایی به دلیل تحقیقات دقیقش شناخته‌شده است. وی در مصاحبه‌ای با «تیم آدلر» عنوان می‌کند: حتی در تعطیلات مشغول نوشتن هستم. از نوشتن لذت می‌برم و از آن درآمد کسب می‌کنم. پس هر روز من پر از شادی و استراحت است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از تلگراف، نویسنده مراحل رسیدن به شهرتش را متواضعانه توضیح می‌دهد. روزی در رستوران مشغول غذا خوردن بود که یکی از طرفدارانش جلو آمد و از او پرسید «شما همانی هستی که من فکر می‌کنم؟» سپس بالداچی از او پرسید آیا از خواندن کتاب‌های او لذت برده است یا خیر. آن خانم در رستوران جیغ کشید و گفت «وای، جو حق با من بود. جان گریشام اینجاست!»

 برای دوستداران آثار جنایی بسیار عجیب است که چرا دیوید بالداچی که در ایالات‌متحده بسیار محبوب است و 110 میلیون نسخه از آثارش به فروش رفته در بریتانیا شناخته‌شده نیست-چهار کتاب او در بریتانیا نیز پرفروش بوده است. 30 داستان بزرگ‌سالش به 45 زبان ترجمه و در 80 کشور به فروش رفته است اما اینجا در بریتانیا بر خلاق «گریشام»، «لی چایلد»، و «جیمز پترسون»نام این نویسنده هنوز ناشناخته مانده است اما ممکن است با چاپ کتاب آخرش-«گناهکار»- این مساله تغییر کند.

«گناهکار» چهارمین کتابی است که «بالداچی» در آن زندگی ویل رابی(مقام رسمی دولت ایالات متحده که ترور شد) را بررسی می‌کند. در این کتاب «رابی» به دلیل کشتن یک عابر پیاده به اشتباه مشاعرش را از دست می‌دهد. به خانه‌ کودکی‌هایش در می‌سی‌سی‌پی می‌رود و خاطرات قدیمی سراغ او می‌آیند.

«بالداچی» به دلیل عمق تحقیقاتش معروف است. او مانند خبرنگار صفحات جنایی داستان‌هایش را با تحقیق بسیار درباره پیشینه افراد و تاریخچه مکان‌ها می‌نویسد. ساعت‌ها وقتش را با ماموران پلیس فدرال آمریکا می‌گذراند تا از دریافت درست و دقیق جزئیات اطمینان حاصل کند. آژانس هم به او اطمینان دارد چون می‌داند که نام گوینده اطلاعات را به بیرون درز نمی‌دهد.

«بالداچی» می‌گوید: «وقتی وکیل بودم دقیقاً همین کار را انجام می‌دادم. دلم می‌خواست با شاهدتن ماجرا رودررو شوم. و همیشه قبل از توضیح شاهد من همه داستان را می‌دانستم.اما دلم می‌خواست شکل روایت شاهدان مختلف را ببینم.»

پلیس فدرال و سازمان جاسوس آمریکا دلشان می‌خواهد چگونگی انجام وظایفشان را شرح دهند. این را بالداچی که گاهی چندین مصاحبه از یک نفر انجام می‌دهد تا به نتیجه موردنظر برسد می‌گوید.

«شنیدن داستان آدم‌ها هنر است. مردم عادت به شنیدن حرف بقیه ندارند. من کتاب زیاد می‌خوانم، مسافرت می‌کنم و بسیار دقیق به همه‌چیز گوش می‌سپارم.»

در این کتاب بالداچی تلاش می‌کند همه اطلاعات مربوط به «رابی» را دریافت کند. نویسنده در ایالت «ویرجینیا» بزرگ شد و عاشق خواندن کتاب بود. و نویسندگان جنوبی چون «هارپر لی»، فلانری اوکانر»، «ترومن کاپوت»، و «ویلیام فاکنر» را دوست داشت اما داستان‌های «آگاتا کریستی» و «آرتور کانون دویل» سبب شد او به نوشتن رو بیاورد. البته داستان «خانم مارپل» و «شرلوک هولمز» قصه بسیار متفاوتی نسبت به شخصیت رابی در «گناهکار» دارند.

در صحبت با «بالداچی» می‌توان متوجه شد که عاشق کارش است. برای نوشتن داستان 15 ساعت پشت سر هم به نوشتن ادامه می‌دهد. بالداچی در بیداری یا به فکر شکل روایت داستان یا در حال نوشتن از آن است. حجم بالای کاری او مثال‌زدنی است. وی هر سال دو رمان منتشر می‌کند، یکی در بهار و دیگری در پاییز.

خود «بالداچی» می‌گوید: «چند سال پیش ایده‌ کتابی به ذهنم رسید و داستان را نوشتم اما فکر کردم که می‌توانم سالی دو داستان بنویسم. همیشه به داستان بعدی و قصه آن فکر می‌کنم. گاهی نیمه‌های شب ایده‌ای به ذهنم می‌رسد و دلم می‌خواهد بلند شوم و شروع به نوشتن کنم. حتی در تعطیلات مشغول نوشتن هستم. همیشه فکر می‌کنم 12 سال کاری انجام دادم که هیچ لذتی برایم نداشت. شاید حرف من بسیار کلیشه‌ای باشد اما از نوشتن لذت می‌برم و حالا از آن درآمد هم کسب می‌کنم. پس هر روز من پر از شادی و استراحت است.»

از بالداچی پرسیدیم اگر به عقب برگردی به خودت چه توصیه‌ای می‌کنی؟ وی پاسخ داد: «به خودم می‌گویم کاری که علاقه ‌داری انجام بده. ممکن بود مدرک ادبیات داستانی هم بگیرم. حقوق نخوان و به دانشکده وکالت نرو. به خودت باور داشته باش.»
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها