گزارش «ایبنا» از دوازدهمین نشست تاریخ شفاهی کتاب
محجوب: بسیاری به کتابهای چاپ شده اطمینان کافی ندارند/ ماجرای درخواست حسین نصر از دفتر فرح برای جلوگیری از انحلال شرکت انتشار
حسین محجوب، مدیر شرکت سهامی انتشار در دوازدهمین نشست تاریخ شفاهی کتاب درباره دلایل استقبال نشدن مردم از کتاب گفت: وضعیت اقتصادی و ممیزی سلیقهای در افت شمارگان کتاب بسیار موثر هستند. بسیاری از مردم به کتابهای چاپ شده اطمینان کافی ندارند زیرا فکر میکنند ممیزی سلیقهای باعث حذف مطالب مورد نظر آنها شده است.
دلیل انحلال شرکت سهامی انتشار قبل از انقلاب چه بود؟
جریان انحلال شرکت یکباره اتفاق نیفتاد و از قبل این تصمیم گرفته شده بود بهطوری که ما را برای حضور در کمیته مشترک با چشمان بسته میبردند. در یکی از این دفعات در سال 1353، سربازجویی به نام حسینزاده به من گفت: «من در سال 1342 درصدد تعطیلی این شرکت بودم اما آن زمان نتوانستم و امروز موفق به انجام این کار شدم.»
آیا در آن زمان آقای بازرگان دستگیر و زندانی شده بود؟
بعد از روی کار آمدن دکتر امینی، بازرگان و سحابی به اتهام براندازی حکومت و مخالفت با قانون اساسی دستگیر شدند. بازرگان در ابتدای تاسیس شرکت انتشار جزو اعضای هیات مدیره بود اما به دلیل اشتغالات زیاد، عضویت در هیات مدیره را واگذار کرد اما در هیات تحریریه حضور داشت. احمد راد، رئیس کتابخانه مدرسه سپهسالار روزهای چهارشنبه جلسهای را به نام «اصحاب چهارشنبه» تشکیل میداد و افرادی همچون احمد آرام، حبیب یغمایی، محمد معین، محیط طباطبایی و شهید مطهری در آنجا جمع میشدند و درباره موضوعات مختلف بحث میکردند. بعد از خرید سهام شرکت توسط احمد راد و احمد آرام، پیشنهاد تشکیل جلسات هیات تحریریه بعد از جلسه روز چهارشنبه در همان مکان داده شد و بازرگان هم بهعنوان منشی این جلسات تعیین شد تا مذاکرات را یادداشت کند. در همان جلسات تصمیم بر ترجمه کتاب «دایرةالمعارف اسلام» به فارسی گرفته شد اما سرمایه شرکت انتشار اجازه چنین کاری را به ما نمیداد زیرا آن کتاب دارای حجم زیادی بود. در همین جلسات هیات تحریریه نگارش کتاب «داستان راستان» مطرح شد و این کتاب جزو کتابهای برگزیده از طرف انجمن یونسکو برای نوسوادان شد.
آیا در آن زمان فضا برای انحلال شرکت فراهم بود؟
بله همینطور بود. در آن زمان نشریات مختلفی مانند بانوان و اطلاعات مطالبی را منتشر میکردند که برای افراد مذهبی قابل قبول نبود به همین دلیل موسسه انتشار برای چاپ کتابهای مذهبی تشکیل شد اما به دنبال کودتای 28 مرداد حکومت دیگر برای افراد اهمیت قائل نمیشد و کار برای تشکیلات انتشار آسان نبود. ما هر سال برای مجمع عمومی شرکت دعوتنامه چاپ کرده و اسامی کارمندان و سهامداران را آماده میکردیم. در یکی از این روزها ماموران ساواک به شرکت آمدند و با دیدن فهرست اسامی، تصور کردند در موسسه کار سیاسی انجام میشود و با گرفتن زهر چشم از یکی از کارمندان، اسامی سهامداران را به اداره ساواک بردند و تا مدتها این اسامی با نام کسانی که به اداره ساواک برای گرفتن صلاحیت میآمد، تطبیق داده میشد.
در میان سالهای 42 تا 53 که ساواک مزاحمت کمتری برای ما ایجاد کرده بود، افرادی ناشناس از آنجا برای خرید به ما مراجعه میکردند که گاهی شناخته میشدند. یکبار اداره اطلاعات شهربانی من و آقای شریفزاده( یکی از کارمندان شرکت) را فراخواند. این اداره جنب کمیته مشترک بود و ما در مراجعه به این اداره متوجه شدیم کسی از آنجا ما را دعوت نکرده است و در واقع از طرف کمیته مشترک فراخوانده شده بودیم. در این زمان ما به عضویت اتحادیه ناشران درنیامده بودیم زیرا شرکت انتشار برای خود وجهه قابل توجه و موجهی داشت اما با تصویب قانون جدید در اتحادیه و برای ثبت سوابق، شرکت به عضویت اتحادیه درآمدیم.
ما کتاب «ترمودینامیک صنعتی» نوشته بازرگان را که جزو کتابهای درسی دانشگاهی بود منتشر کرده بودیم و به جزم «بسمهتعالی» هیچ واژه دیگر مذهبی در آن وجود نداشت. در یکی از مراجعات ماموران ساواک متوجه شدیم این کتاب در فهرست کتابهای ممنوعه قرار گرفته است. ماموران با دیدن این کتاب با اداره ساواک تماس گرفتند و اعلام کردند هیچ مطلب سیاسی در آن وجود ندارد و از بردن آن صرف نظر کردند. ما کتابی به نام «حسنک کجایی» را با اشعار سیاسی از سرودههای برادرزاده سرتیپ پرنیانفر( مدیر ساواک تهران) و به ظاهر برای کودکان منتشر کردیم اما این کتاب دارای عکسهایی با جنبههای سیاسی و ویژگیهای مهم بود. ما مجوز چاپ اشعار این اثر را از وزارت فرهنگ و هنر گرفتیم و با قید این نکته که کتاب با فلان شماره در کتابخانه ملی به ثبت رسیده است منتشر کردیم. بسیاری از دانشاموزان اشعار این کتاب را حفظ کرده بودند و در پشت ویترین کتابفروشیها در اطراف دانشگاه قرار گرفته بود تا اینکه این اثر به دست شاه رسید و به دلیل چاپ آن به وزارت فرهنگ و هنر پرخاش کرده و کتاب را به اداره ساواک فرستاده بود.
یکبار من و شریفزاده را به همراه کتابهای «ترمودینامیک صنعتی» به اداره ساواک بردند و فردای آن روز از ما عکس گرفتند و ما را به دفتر بازجو هدایت کردند. بازجو قبل از رفتن ما به اتاق، کتابهای ما را دیده بود و متوجه غیر سیاسی بودن آنها شده بود به همین دلیل موضوع کتاب حسنک کجایی را مطرح کرد و در جواب گفتم: من تصور نداشتم این کتاب مساله سیاسی داشته باشد و اگر مشکلی دارد، مقصر اصلی من هستم و هیچ کدام از کارمندان شرکت دخالتی در این کار نداشتند. در همان زمان ما سهام جدیدی از شرکت را فروخته بودیم و پول از مردم در قبال فروش سهام دریافت کردیم اما سهام جدید را صادر نکرده بودیم. من از فرد بازجو که قبلا وظیفه بازرسی از مساجد و هیاتها را داشت و از کارمندان قدیمی اداره اطلاعات شهربانی محسوب میشد، خواستم اجازه بدهد تا من پولهایی را که به امانت از طرف سهامداران جدید در دستم قرار گرفته بازگردانم و دوباره به آنجا بازگردم. این بازجو درباره من از یکی از ماموران مجلس سنا که زمانی برای او وام تهیه کرده بودم، تحقیق کرده بود و او هم تعاریف زیادی از من به بازجوی ساواک گفته بود. علاوه بر این دو مامور که قبلا از شرکت انتشار کتابهای شریعتی را خریداری کرده بودند، متوجه زندانی شدن من و شریفزاده شدند و طی تماس تلفنی سفارش ما را به او کرده بودند. یک روز که ما را برای بازجویی میبردند، یکی از ماموران متوجه دعاخواندن من شده بود و گفت: شانس به تو رو آورده زیرا تا ساعت 9 شب گذشته بازجوی تو با حسینزاده (سربازجو) در باره وضعیت شما صحبت میکرد. بازجو آزادی ما را در صورت انحلال شرکت انتشار با حسینزاده مطرح کرده بود و او هم موافقت خود را با این کار اعلام کرده بود.
من و شریفزاده با انحلال شرکت موافقت کردیم زیرا به این نتیجه رسیده بودیم که در صورت ادامه و منحل نشدن شرکت نمیتوانیم به کار ادامه دهیم به همین دلیل با انحلال آن موافقت کردیم. بازرگان وقتی متوجه این موضوع شد درصدد جلوگیری از این کار برآمد اما موفق نشد. برای انحلال شرکت طبق قوانین تجارت باید مجمع عمومی فوقالعاده برگزار کند و آگهی انحلال را در روزنامههای رسمی کشور منتشر کند که ما این کار را انجام دادیم. تعدادی از سهامداران شرکت از جمله قاضی دادگستری مخالفت خود را در انحلال شرکت اعلام کردند اما به دلیل موافقت هیات مدیره و رضایت دو سوم از اعضا به این کار، انحلال شرکت به تصویب رسید.
برای انحلال هر شرکت، هیات تسویه تعیین میشود و من مدیریت این هیات را به عهده گرفتم و محمد رمضانی را معاون خود انتخاب کردم. مدیران تسویه باید صورتجلسه انحلال را به ثبت شرکتها میرساندند اما رمضانی در همین زمان با هیات مدیره شرکت کتابهای درسی با مشکل مواجه شد و به دلیل داشتن کتابهای ممنوعه در کتابفروشی به سه سال زندان افتاد و هیات تسویه یکی از اعضای خود را از دست داد. من به ثبتشرکتها مراجعه کردم و آنها اعلام کردند که هیات تسویه باید قبولی بنویسند اما یک نفر از هیات تسویه نبود و من هم از این موقعیت استفاده کردم و برای ثبت صورتجلسه مراجعه کردم اما به ثبت نرسید.
ساواک به دنبال انتشار آگهی انحلال در روزنامه دیگر با ما کاری نداشت. من هر روز صبح به کتابخانه مجلس سنا میرفتم و شخصی برای جوابگویی تلفن در شرکت گذاشته بودم و عصر هم از مجلس به شرکت میرفتم. در آن زمان انتشارات فجر با مراجعه به ما اجازه چاپ چند کتاب از احمد آرام و کتاب «آموزشگاه علم» را گرفت و در ازای گرفتن فیلم و زینک 10 درصد علاوه بر حقالتالیف به ما داد. من جلد 1 تا 4 کتاب «پرتوی از قرآن» که مخاطب زیادی هم داشت در 300 هزار جلد به چاپ رسانده بودم و جلد پنجم آن در 220 هزار جلد منتشر شد. ما این کتاب را منتشر میکردیم و شخصی به نام قنبری این کتاب را میفروخت و پول آن را بعد از یک ماه به ما میرساند و ما این کتاب را چندین بار به این صورت منتشر میکردیم . بعد از انحلال شرکت با احتساب سود و زیان متوجه شدیم که در این زمان سود شرکت بیشتر از زمان فعالیت آن شده بود.
جریان وساطت دکتر حسین نصر درباره انحلال شرکت چه بود؟
حسین نصر، رئیس دفتر فرح از شاگردان شهید مطهری بود که با او ارتباط داشت. شهید مطهری برای جلوگیری از انحلال شرکت به نصر متوسل میشود و او هم این موضوع را در دفتر فرح بیان میکند تا اینکه یکبار مرا از اداره ساواک فراخواندند و گفتند: اگر ما اجازه فعالیت مجدد به شما بدهیم آیا درباره فروش و نشر بعضی کتابهای مورد نظر با ما همکاری میکنید؟ و من هم در جواب گفتم شرکت ما منحل شده و من مشغول تسویه حساب هستم و فکر نمیکنم این کار عملی باشد.
شهید مطهری روزی به دیدن من آمد و گفت: حقالتالیفی که به من پرداخت میکنید کفاف خرج زندگی من را میدهد و من تصمیم گرفتهام که سه سال مرخصی بدون حقوق از دانشگاه بگیرم و فیشهایم را برای چاپ آماده کنم اما هرگز این اتفاق نیفتاد.
شما در سالهایی که شرکت منحل شده بود، کتاب چاپ میکردید و ساواک هم با شما کاری نداشت؟
شرکت تعطیل بود ولی ما کتاب را در طول سالهای 53 تا 56 به چاپخانه سفارش میدادیم و آقای قنبری برای ما کتاب میفروخت و من هم در دفتری که داشتم کارهایم را انجام میدادم. ما در سالی که شرکت منحل شده بود برای دادن اظهارنامه مالیاتی به اداره مالیات مراجعه کردم و مسئول این کار به من گفت: انحلال شرکت شما روش قانونی را طی نکرده است زیرا قبل از انحلال باید ترازنامه انحلال دریافت میکردید که ما به آن رسیدگی کنیم تا بعد از منحل شدن شرکت ما هم پرونده را ببندیم اما این کار انجام نشده است پس از نظر ما این شرکت منحل شده نیست. ما در محله صفیعلیشاه ساختمانی را خریده بودیم اما خودمان به آنجا نقل مکان نکرده بودیم تا اینکه از طریق واسطهای از من خواسته شد این ساختمان را به مدرسه هندیها برای اجاره بدهم زیرا مدرسه آنها در حال ساخت بود. من هم آنجا را اجاره دادم و پول آن را در اظهارنامه مالیاتی عنوان کردم و به دلیل نداشتن هزینه، 25 درصد از ما مالیات گرفته میشد.
در جریان انحلال شرکت بعضی ازسهامداران شرکت کرده بودند و در مجمع عمومی رای به انحلال داده بودند و بعد از آن خواستار روشن شدن وضعیت سهامشان بودند که ما به آنها میگفتیم در حال حاضر کاری در شرکت انجام نمیشود اما به بعضی از سهامداران که آشنایی با آنها نداشتیم پول سهامشان پرداخت شد و به ازای هر سهم که 100 تومان فروخته شده بود، 120 تومان و تا اواخر به قیمت 150 تومان از سهامداران خریداری شد. تعداد پنج هزار سهم در شرکت انتشار فروخته شده بود که یک هزار و صد سهم از این تعداد از سهامداران توسط شرکت خریداری شد. طبق قوانین، شرکتها اجازه ندارند سهم خودشان را بخرند ولی ما این کار را انجام دادیم و استدلال من این بود که پول صرف شده برای خرید سهام از محل پول سهامداران پرداخت شده است و ما هزار و 100 سهم خریداری شده را به نسبت سه هزار و 900 سهم باقیمانده درمیان سهامداران تقسیم کردیم.
شرکت انتشار چگونه دوباره راهاندازی شد؟
من در مهر سال 1357 به فکر احیای شرکت افتادم و به همراه وکیل به ثبت شرکتها مراجعه کردیم. پرونده قطور ما که شامل نامههای ساواک و انحلال شرکت بود در پرونده موجود بود و ما هم جریان را شرح دادیم. به دلیل اینکه انحلال شرکت به ثبت نرسیده بود و سهامداران هم حضور داشتند، آخرین هیات مدیره میتوانست تا تعیین هیات مدیره جدید کار را ادامه دهد. من هم هیات مدیره را به منزل خود دعوت کردم و صورتجلسه جدیدی نوشته و شرکت راهاندازی شد.
شما چه زمانی به نبش خیابان ملت نقل مکان کردید؟
سازمان برنامه درنظر داشت ساختمانهای خود را توسعه بدهد و تمام املاک خود را در محدوده صفیعلیشاه خریداری کند اما قبل از انقلاب موفق به انجام این کار نشد تا اینکه بعد از انقلاب با قیمت ارزانی ملک صفیعلیشاه را از ما خریدند و ما با آن پول، محل فعلی را که در خیابان جمهوری اسلامی است خریدیم. این ساختمان در گذشته مدرسه بوعلی سینا بود اما به علت تعطیلی ما سرقفلی این مدرسه را به قیمت 300 هزار تومان خریداری کردیم. این ملک متعلق به افراد متعددی بود و هیات مدیره در نظر داشت مالکیت این افراد را از آنها بخرد که موفق به خرید از تعدادی از این افراد شدیم اما هنوز بخشی از دونگهای این ساختمان در دست مالکان اصلی آن باقیمانده است.
زمانی اقبال زیادی از کتابهای انتشار وجود داشت بهطوریکه جلد نخودی رنگ کتابها که نشاندهنده تعلق داشتن کتاب به شرکت انتشار داشت دلیل کافی برای خرید کتاب محسوب میشد؟
یک یا دو سال بعد از شروع به کار شرکت انتشار در بین مردم مشهور بود که اگر این شرکت دفتر سفیدی را با آرم انتشار منتشر کند، خریده میشود. بعد از انقلاب هم جریان استقبال مردم از کتاب عجیب بود و صف خریداران کتاب در جلو دانشگاه برای خرید کتابهای شریعتی بسته میشد. شرکت انتشار هم کتابهای دکتر حسن حبیبی را در پنج هزار جلد چاپ میکرد که فروخته هم شد. کتاب «خلقت انسان» دکتر سحابی و کتاب «راه طی شده» بازرگان هم به این شکل فروخته میشد. استقبال از کتابها زیاد صورت میگرفت اما بعد از پیروزی انقلاب و بعد از گذشت چند سال از آن اطلاع داده شد که کتاب برای مجوز به وزارت ارشاد ارائه شود و بعد از آن کار به تدریج با افول روبهرو شد و اکنون کتابها را در 100 تا 200 جلد منتشر میکنیم.
جلد اول تا چهار کتاب «پرتوی از قرآن» بیش از 300 هزار جلد فروخته شده بود اما در چاپ بعدی 100 هزار جلد از 220 هزار جلد منتشر شده فروخته نشد و در انبار ماند. آقای سحابی بعد از اتمام دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی در حدود سهسال مدیر عامل شرکت انتشار شد و نظراتی ارائه داد مبنی بر اینکه این کتاب جاگیر است. همچنین کسانیکه کتاب دکتر حبیبی را در تعداد پنج هزار جلد از ما خریده بودند و فروخته نشده بود مجددا با قیمت بالاتر به ما بازگرداندند. من این کتابها را در یکی از نمایشگاههای استانی در تبریز که در دوران آقای لاریجانی در وزارت ارشاد شکل گرفته بود، شرکت دادم و هزار دوره از کتاب را به قیمت 100 تومان فروختم.
شما کتابی از دکتر عباس شیبانی هم چاپ کردهاید؟ من زبانم قاصر است که بخواهم از بزرگی این شخص بگویم. او انسان فرهیخته و مسلمانی واقعی بود و ای کاش من بند انگشت این شخص میشدم زیرا او به معنی واقعی کلمه خداترس بود.
کتاب «حیات و هدفداری» از دکتر شیبانی را چندین بار چاپ کردیم و حقالتالیف او را در زمانی که در جریانات سیاسی و مجلس خبرگان بود، پرداخت کردیم.
در میان کتابهای تحقیقی کتاب «امام علی» اثر عبدالفتاح عبدالمقصود با ترجمه آیتالله طالقانی، اثری ارزشمند محسوب میشود. من در سال 60 چند دوره از این کتاب را با دوچرخهای که داشتم پخش میکردم. در آن زمان مادرم در بیمارستان شریعتی به دلیل عمل گواتر بستری شده بود و هر روز که به ملاقات مادرم میرفتم این کتابها همراه من بود. او یک روز که برای ملاقات با او رفته بودم از من سوال کرد این چه کتابی است که پشت دوچرخه گذاشتهای و به من توصیه کرد که آنها را محکم ببندم تا نیفتد. روز 21 مهر سال 1360 زمانی که این کتاب همراه من بود و من برای ملاقات مادرم رفتم با تخت خالی او در بیمارستان مواجه شدم زیرا او فوت کرده بود و الان هر زمان که به این کتاب نگاه میکنم یاد آن خاطره تلخ میافتم. آیا این کتاب را اکنون منتشر میکنید؟
این کتاب از آثار اصلی ما محسوب میشود و ما آن را به کتابخانه شهرداری و شورای شهر عرضه کردیم و گفتیم از این کتاب میتوانید برای دادن هدیه و جایزه استفاده کنید اما متاسفانه از سوی آنها با استقبال روبهرو نشد و اکنون در سال 100 جلد از آن کتاب را چاپ میکنیم.
شما چه کتابهایی با موسسه فرانکلین منشر کردید؟
کتاب «شش بال علم» و کتاب «جهان در قرن بیستم» را با فرانکلین منتشر کردیم. موسسه فرانکلین نقطه تحولی در نشر ایران توسط مدیریت صنعتی زاده بهوجود آورده بود.
در میان کتابهای شما کتاب «مرجعیت و روحانیت» سرو صدای زیادی ایجاد کرده بود.
بیشتر کارهای ما این طور بود و من میخواهم آماری از کتابهایی را که بیشتر از پنجبار تجدید چاپ شدهاند منتشر کنم. کتاب «مرجعیت و روحانیت» هم در آن زمان صداهای زیادی را در محافل علمی به پا کرده بود و انجمن کتاب هم که ارتباطی با کتابهای مذهبی نداشت، این اثر را برگزیده اعلام کرد. شخصی به نام «لمپتون» در مجله شرق شناسی درباره این کتاب هم مقالهای نوشته بود که ما آن را ترجمه و منتشر کردیم و در آن مقاله اظهار تعجب کرده بود که کتابی درباره مرجعیت در ایران منتشر شده است. بعضی مراجع در کشور هم کتاب را تحریم کرده بودند. بعد از فوت آیتالله بروجردی انجمن اسلامی پزشکان و مهندسان به فکر راه اندازی سمیناری افتادند که درباره این موضوع صحبت شود و این کتاب شامل مقالاتی بود که در آن سمینار مطرح شد ضمن اینکه این کتاب هم جزو کتابهای ممنوعه شهربانی قرار گرفته بود.
شما طی سالهای گذشته رویکردی برای چاپ کتابهای حقوقی داشتهاید. درباره آن برای ما بگویید.
بله به علت اینکه رشته حقوق دانشجوهای زیادی دارد ولی ما سابقه چاپ اینگونه کتابها را از گذشته داریم زیرا ما در ابتدای تاسیس موسسه درنظر داشتیم علاوه بر کتابهای مذهبی، کتابهایی در دیگر موضوعات هم منتشر کنیم. ما در مغازه بازارچه کتاب انقلاب با مرحوم احمد محمدی اردهالی شریک هستیم و آنجا را برای فروش کتابهای شرکت دایر کردیم. کتاب «مقدمه علم حقوق» نوشته دکتر کاتوزیان را چاپخانه بهمن و آقای مطیر در هزار جلد چاپ میکرد و به دلیل استقبال زیاد از آن به سرعت به فروش میرفت. آقای مطیر به دلیل خانه نشین شدن دکتر کاتوزیان کتابهای او را با حق التالیف 20 درصد به چاپ میرساند اما به دلیل نداشتن فروشگاه نمیتوانست کتابها را به فروش برساند. ما پیشنهاد دادیم که فیلم و زینک کتاب را چاپخانه بهمن تقبل کند و هزینه حقالتالیف و 10 درصد برای فیلم و زینک هم ما به چاپخانه پرداخت کنیم. به این ترتیب کتاب «مقدمه علم حقوق» را با تیراژهای پنجهزارتایی منتشر کردیم و کتاب از بازار سیاه خارج شد. بعد از آن دکتر کاتوزیان با ما آشنا شد و از کار ما هم رضایت داشت و در بحران نشر که ناچار شده بودیم بعضی کتابهای خود را به مقواسازی بفروشیم، اگر چنین کتابهای دانشگاهی را منتشر نمیکردیم با مشکل مواجه میشدیم.
شما کتابهای جامعه شناسی و جمعیت شناسی را هم منتشر میکنید.
اولین کتاب در این حوزه را قبل از انقلاب منتشر کردیم اما بعد از انقلاب کتاب «کندو کاو» اثر دکتر رفیعپور و بعضی دیگر از آثار او را به چاپ رساندیم که کتاب «کندو کاو» او به چاپ بیستم رسیده است. کتاب «تاریخ تمدن» نوشته حکیمی را هم با تیراژ 20 هزار جلد منتشر کردیم که با فاصله به فروش رفت.
شما کتابهای پزشکی هم چاپ کردهاید؟
بله کتاب «راهنمای پزشکی» کتابی بود که توسط تعدادی از استادان برجسته آمریکایی نوشته شده بود و ما آن را چاپ کردیم. زمانی که آقای آرام برای فوت پسرش که در زمان تحصیل در آمریکا در دریا غرق شده بود، به این کشور سفر کرده بود این کتاب را در کتابخانه پسرش پیدا میکند و آن را برای شادی روح او ترجمه میکند که به چاپهای متعدد میرسد.
در میان کتابهای شما مجموعه آثاری از مهندس بازرگان و محمدعلی اسلامی ندوشن وجود دارد. آیا چاپ کتابهای بازرگان به دلیل پویا بودن مباحث اوست یا علاقه شما به او دلیل چاپ آثار او در حال حاضر است؟
کتابهای مهندس بازرگان برای نسل جدید هم آموزنده است. از کتابهای او در یک مجموعه با استقبال خوبی مواجه شد و ابتدا ما کتابها را با قیمت پایین میفروختیم اما در حال حاضر که کتاب گران شده تعداد تیراژ را پایین آوردهایم. کتابهای ندوشن هم با استقبال خوب به فروش میرود.
درباره نشر حریر بگویید.
مجوز نشر شرکت انتشار به نام من است و من با گرفتن مجوز نشر حریر برای دخترم خواستم این شغل در خانوادهام هم ادامه پیدا کند. دو پسر من در استرالیا و کانادا استاد دانشگاه هستند و دخترم هم در دانشگاه پزشکی در تهران تدریس میکند و کار نشر حریر را به او واگذار کردم. اکنون با شراکت یکی از کارمندان خود مغازه کتابفروشی نشر حریر را در انقلاب راهاندازی کردیم.
علت افت پایین تیراژ کتاب را در سالهای اخیر چه میدانید؟
وضعیت اقتصادی و ممیزی دراین زمینه بسیار مهم هستند. بسیاری از مردم به کتابهای چاپ شده اطمینان کافی ندارند زیرا فکر میکنند ممیزی سلیقهای باعث حذف مطالب مورد نظر آنها شده است. فضای سیاسی در هر زمان هم بر استقبال از کتاب موثر است مثلا در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی برای کتاب در نمایشگاه صف بسته میشد.
وجود فضای مجازی را هم در افت تیراژ کتاب موثر میدانید؟
بله تاثیر بسیاری دارد. افرادی بودند که در گذشته در خانههای خود یک اتاق را برای کتابخانه اختصاص میدادند اما زمانی که در آپارتمان ساکن میشوند بیشتر کتابهای خود را میفروشند و به جای کتاب از سی دی استفاده میکنند.
آیا تا به حال از چاپ کتابی پشیمان شدهاید؟
از نظر اقتصادی بله پشیمان شدم؛ مثلا وقتی کتابی تنها 500 نسخه از هزار نسخه آن فروش میرفت یا برعکس درصورتیکه کتابی خوب به فروش میرسید از بیشتر چاپ نکردن آن پشیمان میشدیم.
به چه علت شما با توجه به روند تورم کتابها را گران نمیکنید؟
ما کتابها را به هر قیمتی که روی آن ثبت شده، میفروشیم و این باعث حسن شهرتمان شده است. یک بار شرکت انتشار در نمایشگاه کتاب قیمت کتابها با تغییر عرضه شد که البته من مخالف آن بودم و در مصاحبهای که با یکی از شرکت کنندگان در نمایشگاه شده بود از شرکت انتشار نام برده شد که کتابهایش را گران کرده است و بعد از آن دیگر چنین اتفاقی نیفتاد.
کتاب نسبت به کالاهای دیگر گرانتر است یا ارزانتر؟
کتاب همیشه نسبت به کالاهای دیگر ارزانتر است.
کتابها فرزندان ناشران هستند. شما به کدام فرزندتان بیشتر علاقه دارید؟
من همه کتابهایمان را دوست دارم اما کتابهای بازرگان و کتاب «راه طی شده» او مرا متحول کرد.
بهترین خاطرهتان در طی این سالها چه بوده است؟
زمانی که شهید مطهری به من گفت حقالتالیفی که ما به او میدهیم هزینه سه سال زندگی او را میدهد. یکبار هم برای دادن حقالتالیف آیت آلله طالقانی بعد از انقلاب به دیدن او رفتم و میخواستم 10 درصد حقالتالیف او را که معادل 600 هزار تومان میشد به او پرداخت کنم. او به گفت: من حقالتالیف نمیخواهم اما دوست دارم کتابم ارزانتر چاپ شود و من به او عنوان کردم که کتابها با قیمتی مناسب عرضه شده است و او هم گفت: اگر این چنین است این پول گواراترین پولی بوده که به دست من رسیده است.
تلخترین خاطرهتان را برای ما بگویید.
من در زمان درگیری با ساواک و انحلال شرکت دچار افسردگی شده بودم. یک روز بعد از انحلال شرکت که به آنجا رفته و در سکوت و تنهایی نشسته بودم، آقایی به آنجا مراجعه کرد و ما مدتی با یکدیگر صحبت کردیم. گفتوگو با این شخص باعث تغییر روحیهام شد و من فکر میکنم خداوند او را برای این کار فرستاده بود.
آیا سهامدارانی هستند که شما نتوانید آنها را پیدا کنید؟
بله زیرا سهام در جاهای مختلفی مانند مسجد فروخته میشد و ممکن بود شخصی که برای خواندن نماز به آنجا آمده، اقدام به خرید سهام کرده باشد.
آینده نشر را چگونه میبینید؟
فرق انسان با حیوان درتکلم و کتابت است. کتابت با پیدایش صنعت چاپ و نشر شکل عمومی گرفت و من فکر نمیکنم به زودی از بین برود اما در عین حال نشر الکترونیک هم با نشر کاغذی قابل قیاس نیست.
نظر شما