شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۱
انتظار و بلاتكليفي، بزرگترين مشکل مميزي است/ تازه‌ترین گفته‌های جعفر مدرس صادقی درباره وضعیت ادبیات در ایران

جعفر مدرس صادقی در گفت و گو با تازه‌ترین شماره مجله «تجربه» درباره موضوعاتی چون تبعات نظام آموزشی در ایران، فعالیت کانون نویسندگان، جوایز ادبی و لطمه های ممیزی به تولید و بازار نشر کتاب سخن گفته است. این داستان‌نویس در مصاحبه‌اش با این نشریه همه جوایز ادبی را نوعی تفنن و بازارگرمی بیهوده می داند و معتقد است نباید نویسندگان را در یک کشور به برتر و غیر برتر تقسیم کرد.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) سی و سومین شماره مجله «تجربه» با پرونده‌ای درباره بهرام صادقی به مناسبت سی‌امین سالگرد درگذشت او، میزگردی با مهدی افروزمنش، پژمان تیمورتاش و مهدی اسدزاده، که رمان‌هایی درباره جنوب شهر تهران داشته‌اند، داستان‌های تازه‎ای از جعفر مدرس صادقی و علیرضا محمودی ایرانمهر، سما بابایی و داستانی از آگوست استریندبرگ با ترجمه جواد عاطفه منتشر شد.

پرونده دیگر تازه‌ترین شماره این نشریه تجربه، گفت‎وگوی علیرضا غلامی با جعفر مدرس‎صادقی، داستان‌نویس است. گفت‌وگويي كه با ادبيات خاص و صراحت او همراه است و بارها در آن به اين نكته اشاره كرده كه چقدر به رسم‌الخط و شيوه نوشتار حساس است.

وي در این گفت و گو درباره جايزه‌هاي ادبي گفته است: «اصلا نمي‌فهمم به چه درد مي‌خورد. جايزه فقط به يك احساس رقابت دامن مي‌زند كه براي نويسنده خيلي وحشتناك است. جايزه فقط به درد بچه‌ها مي‌خورد. يك بچه محصل هفت هشت ساله يا ده دوازده ساله با يك ستاره يا يك علامت صدآفريني كه خانم معلم توي دفترش مي‌چسباند، ذوق مي‌كند و خيلي هم خوب است كه ذوق كند و نتيجه هم مي‌دهد. بچه‌ها را به اين ترتيب داريم تشويق مي‌كنيم  (و گول مي‌زنيم) تا مشق‌هاي خودشان را خوش‌خط‌تر بنويسند و به حرف خانم معلمه گوش كنند. هر بچه توي اين سن و سال دوست دارد روي بچه‌هاي ديگر را كم كند و این جايزه باعث مي‌شود كه بهتر كار كند و بچه‌ي خوبي باشد. اما آن نويسنده‌اي كه مي‌رود بالاي سن و از هيئت داوران تشكر مي‌كند كه به او جايزه داده‌اند و به اين وسيله او را از نويسنده‌هاي ديگر بهتر و برتر دانسته‌اند، دارد بابت چي از آنها تشكر مي‌كند؟ آن جايزه‌اي كه آنها به او مي‌دهند به اثر او معني مي‌دهد يا آن كاري كه خودش كرده است؟ هيئت داوران با اين جايزه دارد او را فريب مي‌دهد و نويسنده هم به اين بازي تن داده است و آمده است روي سن. شايد دارد توي دلش به ريش هيئت داوران مي‌خندد. آخه نويسنده اگر نويسنده باشد خوب مي‌داند كه توي اين كار هيچ رقابتي در كار نيست و نمي‌تواند باشد. هيچ نويسنده‌اي از هيچ نويسنده‌ي ديگري بهتر يا بدتر نيست. هر نويسنده‌اي دارد براي خودش يك كاري مي‌كند كه هيچ ربطي به كار نويسنده‌هاي ديگر ندارد. اين كه ما كار چند تا نويسنده را بگذاريم كنار هم و با هم مقايسه كنيم و تصميم بگيريم كه كدامشان بهتر از همه است فقط يك جور تفنن و سرگرمي و وقت‌گذراني بي‌هوده است كه به هيچ دردي نمي‌خورد. به درد نويسنده نمي‌خورد. شايد به درد هيئت داوران و به درد بازارگرمي بخورد، اما به درد نويسنده نمي‌خورد.»

مدرس‌صادقی در مصاحبه اش با این نشربه به آسیب‌هایی ممیزی هم اشاره کرده و گفته است: «من وقتی که دارم می‌نویسم، اصلا و یک ذره هم به سانسور فکر نمی‌کنم. من کار خودم را می‌کنم و اصلا فکر نمی‌کنم که مبادا این چیزی که دارم می‌نویسم، با مشکلی به اسم سانسور رو به رو خواهد شد یا نه. و اما بعد، وقتی که کتاب می‌رود برای مجوز، نوبت می‌رسد به دلواپسی‌ها و این که آیا گیر می‌کند یا نه و چه گیری می‌دهند. این معطلی و انتظار و بلاتکلیفی بزرگترین لطمه‌ای بوده است که سانسور به من زده است.»

در بخش دیگر این گفت و گو آمده است: «تا قبل از این که کتاب برود برای چاپ و برود وزارت ارشاد، اصلا به این قضیه فکر نمی‌کنم. فردا که نیامده‌ست فریاد مکن... حالی خوش باش و عمر بر باد مکن... من چه کار دارم به این که بعدا چه خواهد شد؟ من فعلا دارم کار خودم را می‌کنم. غم همین امروز من برای هفت پُشت من کافی است و پُشت من را دارد تا می‌کند. چرا باید غصه فردا را بخورم که هنوز نیامده است؟ وقتی که آمد، آن وقت یک فکری به حالش می‌کنیم. اگر بشود یک فکری کرد و یک کاری کاری کرد. و گرنه انتظار می‌کشیم و صبر پیشه می‌کنیم. همان کاری که تا حالا کرده‌ایم. و دنیا هم تا حالا به آخر نرسیده است. و این داستان همچنان ادامه دارد.»

این داستان نویس همچنین درباره تسهیل یا رفع ممیزی هم توضیحاتی داده است: «تا وقتی که سوء تفاهم‌ها برطرف نشده است و دولت به مطبوعات و به ناشر و به نویسنده اعتماد ندارد، سانسور هم سر جای خودش هست. سانسور به کلی باید برداشته شود، چه قبل از چاپ و چه بعد از چاپ، و نویسنده خودش باید پاسخگوی آن چیزی باشد که به چاپ می‌رساند.»

وی در این باره که تاکنون حرف منتقدان به او کمکی کرده است هم حرف هایی زده است: «چه قبل از چاپ و چه بعد از چاپ، اظهارنظرهایی که از مخاطبان خودم می‌شنوم خیلی به دردم می‌خورد. به هر دوست عزیز و نازنینی که داستانی می‌دهم بخواند، یک مداد هم می‌دهم و خواهش می‌کنم که لطفا هر نکته‌ای که به نظرتان رسید، توی حاشیه بنویسید یا یک علامتی بزنید. مداد هم می‌دهم، نه خودکار که بعدا بشود پاک کرد. یکی از بهترین آنان مادرم است.»

مدرس‌صادقی درباره سیستم آموزشی ایران نیز توضیحاتی داده است: «سیستم آموزشی ما یک نسلی از تحصیل‌کرده‌هایی تربیت کرده است که فرقشان با تحصیل نکرده‌ها فقط این است که یک امتحان‌هایی داده‌اند و قبول شده‌اند و یک مدرک‌هایی گرفته‌اند که آنهایی که مدرسه نرفته‌اند، ندارند. یک چنین سیستمی استعدادهای بالقوه‌ای را هم که وجود دارد، از میان می‌برد. از توی محفل‌های ادبی مستقل هم چیزی بیرون نیامده است. من هیچ وقت توی هیچ محفل ادبی و غیرادبی مستقل و غیر مستقلی نبوده‌ام و طرف کارگاه‌های داستان‌نویسی هم نرفته‌ام هرگز، چون که همیشه فکر می‌کردم که این جلسه‌ها یک جور سرگرمی بی‌هوده و وقت تلف کردن است و آخر سر نتیجه‌ای هم نخواهد داد. تازه شاید آدم را دچار یک توهمی هم بکند. خلوت آدم را به هم می‌زند.»
 
او در این گفت و گو ایده داستان‌خوانی در جمع برای دیگران را مفید دانسته است: «نویسنده برود آن بالا داستان خودش را بخواند و برگردد بنشیند سر جای خودش. هیچ حرفی هم کسی نزند. هیچ اظهار نظری هم کسی نکند. فقط وقتی که نویسنده داستانش را تا آخر خواند، همه حضار دست بزنند و نویسنده برود بنشیند سر جای خودش. و بعدش هم یک نویسنده دیگر برود آن بالا. و داستان‌خوانی به همین ترتیب ادامه پیدا کند تا آخر شب. آخر شب هم یک پذیرایی مختصری بکنند و یک معاشرتی صورت بگیرد و بعدش هم همگی خداحافظی کنند و بروند پی کارشان. اگر به همین صورتی که گفتم برگزار بشود، خیلی هم خوب است و معقول است. اما من دوست دارم به جای این که بکوبم بروم توی یک چنین برنامه‌ای شرکت کنم، داستان خودم را در خلوت و فقط برای خودم و فوق فوقش یکی دو تا از دوستان خودم بخوانم.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها