کتاب در روزنامه ایران
شیر ژیانِ درون
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره دکتر بدرالزمان قریب، ایرانشناس، کارشناس زبانهای باستانی و سُغدیدان منتشر کرده که در آن میخوانیم:
85 بهار را پشت سر گذاشته اما خطوط چهرهاش سطر به سطر، از تاریخی ناشناخته، از فرهنگ و زبان این سرزمین حکایت دارد. به زبانی که هزار سال زبان جاده ابریشم بوده است. سوی چشمانش را فانوسی کرده بر کتیبههای بیستون و همچنان هم در پی شناخت کرانههای نامکشوف سو سو میزند.
بانوی دانشمندی که هم فضایل اکتسابی دارد و هم فضایل موروثی. دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، خاندان قریب را از خاندانهای برجسته علم میداند. جد ایشان شمسالعلمای قریب از علمای بزرگ این مملکت بودند که نه تنها در ادبیات فارسی بلکه در ادبیات عربی استادی کمنظیر بودند. شمسالعلمای گرکانی قریب، کتاب ابدعالبدایع را تألیف کرده بود و یکی از دشوارترین علوم اسلامی یعنی اصول فقه را به شعر عربی در آورد که به همت خانم بدرالزمان قریب به چاپ رسید و در پایان آن یک قصیده غرا به زبان عربی نوشتند.
و تمامی اینها دیباچهای است از شایستگیهای بانوی دانشمندی که قطور خدماتش به فرهنگ و ادبیات فارسی به قدمت کتیبههای بیستون است و جاده ابریشم. همو که دکتر زهره زرشناس تأثیر و ارزش تلاشهای او در چهار بخش تألیف آثار فراملی و مبتنی بر نیازهای جهانی، تربیت دانشجویانی که امروز از استادان بنام هستند، تأثیر بر روند پژوهشهای علمی کشور و نیز قوت بخشیدن بهقدرت کلمات و زبان فارسی را تنها بخشی از مهمترین دستاوردهای زبانشناسانه او میداند و ژاله آموزگار دربارهاش میگوید: وقتی فرهنگ سغدی بدرالزمان قریب بهعنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد تمام بزرگان فرهنگ و ادب ایران به خود بالیدند و امروز هم میتوانم بگویم که خوشحالم او با راهنمایی خرد و فرزانگیاش علم و دانش را سرلوحه زندگی قرار داد تا به جایگاه امروز برسد؛ از او سپاسگزاریم.
کتاب در روزنامه جام جم
بوی کاغذ، شارژتبلت
روزنامه جام جم در شماره امروز مطلبی درباره مصائب گذرا از کتابهای کاغذی به دنیای جذاب نشر دیجیتال منتشر کرده که در آن نوشته شده است: وروی فناوری های نوین اطلاعاتی و ارتباطی به زندگی همواره با تحولات مهمی در ابعاد زندگی بشر همراه بوده است. کتاب و کتابخوانی نیز از جمله حوزه هایی بوده که از این تحولات در امان نمانده است. نشر الکترونیک یا به عبارتی نشر در دنیای دیجیتال و فرآیندی که از طریق ابزارهای الکترونیکی به تولید محتوا منجر می شود، ارمغان ورود فناوری های نوین ارتباطی به دنیای کتاب و کتابخوانی است که حوزه های مختلفی از کتاب ها و جزوه های الکترونیک تا لوح های چندرسانه ای و نشریات الکترونیک را شامل می شود.
در مقابله با فناوری های امروز دو رویکرد مطرح است؛ می توان در مقابل هجمه اطلاعاتی که بی وقفه در حال انتشار است، سدی محکم از جنس فناوری های مدرن و امروزی ساخت و از بارش اطلاعات برای روشن کردن مسیر زندگی آینده بهره گرفت یا به دلیل هراس از فناوری از آنها فاصله گرفت که در این صورت بدیهی است نمی توان در خلاف جهت این رودخانه، طولانی شنا کرد.
8/8 درصد از مردم ایران کتابهای الکترونیک مطالعه میکنند
روزنامه جام جم در شماره امروز مطلبی درباره مطالعه کتاب منتشر کرده که در آن بیان شده است: آمارهای برگرفته از پژوهش نظرسنجی مرکز افکارسنجی و رصد فرهنگی نشان می دهد: 8/8 درصد از مردم به طور متوسط کتابهای الکترونیک را مطالعه می کنند. این آمار در افراد کتابخوان امیدوارکننده تر است و به 42 درصد می رسد. این اعداد یک جهش چشمگیر نسبت به سالهای گذشته را نوید می دهد و می توان گفت در سالهای آینده کتابخوانی در فضای مجازی ایران بیشتر از قبل خواهد شد.
برای آیندگان سند بگذاریم
روزنامه جام جم در صفحه آخر یادداشتی درباره ضرورت حفظ کتابها و نسخ خطی منتشر کرده که در آن آمده است: وقتی می گوییم هنر نزد ایرنیان است و بس، وقتی می گوییم ما هویت و تمدن فرهنگی چند هزار ساله داریم و ... تمام این موارد ادعاهایی است که باید برای هرکدام مجموعه هایی از اسناد را ارائه کنیم. با این نگاه بسیاری از نسخه های خطی، کتابها و آثار فرهنگی و رویدادهای تاریخی علاوه بر کارکردهای مرسوم، یک سند مهم هم محسوب می شوند که حفظ و نگهداری آن اولویتی ویژه می یابد.
در پایان این مطلب آمده است: روز گذشته رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی در جمع مدیران اسنادی کشور بیان کرد، در بسیاری از منازل اسنادی قدیمی وجود دارد که جایی ثبت نمی شود و رو به فراموشی رفته؛ او حتی به دستگاه ها و سازمان های دولتی هم هشدار داده است که بسیاری از اسناد و نامه های آنها در آینده با توجه به شرایط نه چندان مناسب نگهداری از میان خواهد رفت.
شاید اگر به آن وجه تکیه گاهی فرهنگی، اهمیت اسنادی و هویت تجربی برخی نوشته ها، کالاها و پدیده هایی که در خانه و محل کار بسیاری از ما وجود دارد بیندیشیم آن هنگام در نگهداری یا حتی معرفی آن به مراکز مرتبط همت بیشتری خواهیم داشت، اتفاقی که شاید تاثیرات آن امروز چندان نمایان نشود؛ ولی آیندگان پاسخ بسیاری از پرسش هایشان را با غفلت ما در نمی یابند یا برای بسیاری از ادعاهایشان در جهان پرشتاب امروز ممکن است سند کافی نداشته باشند، کاش ما امروز برای رهایی آیندگان از تهدیدهای هویتی و ملی سند بگذاریم.
کتاب در روزنامه شرق
ارمکی و مساله جامعه شناسی ایران
روزنامه شرق در صفحه اول یادداشتی درباره دکتر تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس دانشگاه تهران منتشر کرده که در آن عنوان شده است: نمی خواهم بگویم چرا در سطح کتاب «مالک و زارع» خانم لمتون انگلیسی یا «مقاومت شکننده» جان فوران هنوز نتوانستیم کتابی در ایران منتشر کنیم اما زمانی که اجتماع علمی در جامعه شناسی ظهور نکند از مرداب گفتمانها و پارادایم های موجود در این رشته رها نشویم و با بینش جامع شناختی مختص جامعه ایرانی به مسایل نگاه نکنیم، در بر همان پاشنه خواهد چرخید.
در ادامه این مطلب آمده است: دکتر تقی آزاد در عرصه ملی و بین المللی تلاشهای مشهودتری در نهادسازی، ارتباط با مجامع علمی داخلی و خارجی، سازماندهی به امور علمی، به کارگیری و آموزش دوره های کارشناسی ارشد و دکترا نسبت به دیگران داشته است.
شاعر شعر را زندگی میکند
روزنامه شرق در صفحه ادبیات با جواد مجابی به مناسبت انتشار گزینه اشعار تازهاش گفت و گو کرده که میگوید: هر شاعری قبل از هر چیز با خویشتن ارتباط دارد. بعد با شاعران دیگر و بعد با مردم و بعد با تاریخ. یعنی در درجه اول شاعر با خودش سخن می گوید. در واقع شاعر در شعر زندگی می کند یا به بیان دقیق تر شعر را زندگی می کند و به طور متمرکز در فضای شعر به سر می برد، حتی اگر این کار را به طور تمام وقت انجام ندهد.
کتاب در روزنامه فرهیختگان
عدالتخواهی عامل مخالفت مدرس با رضاخان بود
روزنامه فرهیختگان در صفحه اندیشه با رضا عیسینیا، استادیار و عضو هیاتعلمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت و گو کرده که کتابی با عنوان «اندیشه سیاسی شهید مدرس» دارد.
عیسینیا گفت: مدرس معتقد است که تعریف عدالت؛ یعنی اینکه هر چیزی سر جای خودش باشد. با این تعریف پس ایران برای همه ایرانیان است و همه باید برای ایران خدمت کنند و در جای خود قرار گیرند. بنابراین براساس اجرای همین اصل است که شاهد اولین درگیری شهید مدرس و رضاخان هستیم.
درگیری شهید مدرس با رضاخان دقیقا براساس همین است که او در جای خود قرار ندارد. در زمان استیضاح سردار سپه در مجلس شهید مدرس نطق مهمی دارد که موید همین اصل است.
او میگوید که ما دو نوع شمشیر داریم؛ شمشیر پولادی و شمشیر مرصع. با شمشیر پولادی به جنگ میرویم و از شمشیر مرصع برای رژه و موارد تزئینی استفاده میکنیم؛ شمشیر مرصع شمشیری نیست که بتوان با آن به جنگ رفت. با این تمثیل مدرس سعی دارد به رضاخان بفهماند جایگاه او در مقام سردارسپه هیچ مشکلی ندارد اما مشکل از زمانی شروع میشود که رضاخان تصمیم میگیرد شاه مملکت شود.
شهید مدرس براساس اصل عدالتخواهی و تشخیصی که از مصادیق این اصل داشت جایگاه رضاخان را در اندازه پادشاهی نمیدید و به همین دلیل با او به مخالفت برخاست. این مسالهای است که در روز استیضاح رضاخان نیز به آن اشاره میکند که رضاخان را بهعنوان سردارسپه قبول دارد اما بهعنوان پادشاه نه.
کتاب در روزنامه شاپرک
بوي نجيب شعر
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات وجوان مطلبی درباره زندگي ادبي عبدالجبار کاکايي منتشر کرده که در آن عنوان شده است: علاقه کاکايي بيشتر معطوف به قالبهاي غزل و مثنوي است. از کاکايي مقالات و نقدهاي فراواني پيرامون شعر اين روزگار در مطبوعات درج شده است.
عبدالجبار کاکايي در مورد آغاز شعر سرودنش گفته است:
تازه پانزده سالم بود، بوي نجيبِ بچگي داشتم، هنوز در عضلاتِ پاهايم شوقِ گريزِ ِکودکانهي «گرگم به هوا» بود، قدِ علمم نميرسيد به کتابخانه، تمام نبودم، عقلِ سفت و کالي داشتم، خيالم، خيالات بود تخيل نبود، در تصرفِ کلمات نبودم که شعر آمد. دق ميکردم اگر اين نبود. لذتِ ساختن و پرداختن، يافتن و پروردن، داشتن و باليدن، پاتوقِ ناکامي و تسليم، پناه نااميدي و ترديد، ايستگاه شَک، زاويهي نيايش، مجالي براي دروغ، براي عشق. تازه پانزده سالم بود که به آهنگي از درون کلمات را چيدم. نميدانم موسيقي از کجا بود اما با وسواس کلمهها را چيدم، نه کم نه زياد، به قاعده، فقط صورتبندي ميکردم. همين کلمههايي که تا چهارده سالگي بيمبالات ادا ميشدند، آقا شده بودند، اعتبار داشتند. با فعل و اسم و حرف خودماني شده بودم. حالا جذبهي آنها بر ارادهي من غلبه داشت، حالا نيمي از عقل من در تصرف من بود، نيمي در تصرفِ آنها. حالا همه من نبودم، شرمسارانه دروغ ميگفتم، گناهکارانه راست. از پانزده سالگي به منطقِ زبان حملهور شدم، در آرايش کلمهها کوشيدم، به تودههاي وهمآلودِ فکر نزديک شدم. به روايت مرموز درونم پرداختم، همه از کلمات ملايم صبح من ميفهميدند که شبِ پيش عاشق شده بودم. به دروغ خودم را عاشقتر، شوريدهتر، ديوانهتر و حتي گاهي نادانتر مينماياندم. بودم يا نبودم نميدانم و نميخواستم بدانم. از دانايي ميگريختم. نه گيس بلند کردم نه دمپايي لاانگشتي پوشيدم و نه مخمور به هستي نگاه کردم، با همين ابروهاي در هم کشيده و مغموم با کت و شلوار معلمي و کار با خودم، براي خودم شعر گفتم، دروغ بافتم و شما بزرگوارانه راست پنداشتيد. دروغهاي مرا پنهان کرديد. ما صادقانه به هم دروغ گفتيم، اما کدام باهوشتر بوديم؟ من ميگويم شما. همين.
نظر شما