در بخشی از داستان «مرگآباد» این مجموعه میخوانیم: «نمیفهمیدیم چرا باید این همه درد بکشیم، هم به خاطر تمام اتفاقات عمر و هم بعد از کشیدن سیم خاردار. بعضی از ما به آستانهی جنونآمیز خودکشی رسیدیم- مثل خیلیها که جواب «ارزشش را دارد؟» برایشان منفی بود- و بعضیها سالها انتظار پستچی را کشیدیم که نمیآمد تا نامهای را که از فشار تنهایی برای خود نوشته و به اسم و آدرس خود در کامیون آذوقه انداخته بودیم، برگرداند.»
انتشارات چشمه مجموعه داستان «بعد دیگر نمیتوان خوابید» را با شمارگان یکهزار نسخه و بهای 14 هزار تومان منتشر کرده است.
رمان «آب، آسمان» نوشته آذردخت بهرامی هم دیگر تالیف داستانی به چاپ رسیده شامل پنج فصل خاک، چوب، آتش، آب و فلز است که از زبان زاویه روایت منراوی نوشته شده است.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «تیرهای چراغ برق سرتاسر کوچه اما زوج بودند، دقیق هجدهتا. سه بار شمردم. دلم میخواهد به جای آنکه سرم را پایین بیندازم، یکراست بروم به سویش و مستقیم تو چشمانش نگاه و کنم و بگویم جناب خوشتیپ، برای شما نایستادهام؛ اما از رو که نمیروند، جوابی میدهند که تا آخر عمرت میسوزی. مردک تو تاکسی گفته بود:«به خودت شک داری؟» همیشه هم انکار میکند وقتی مچشان را میگیری.»
رمان «آب، آسمان» با شمارگان یکهزار نسخه و بهای 16 هزار تومان از سوی نشر چشمه منتشر شده است.
نظر شما