اگر یِره نبود... ؟!
همیشه یکی باید در حوالی آدم باشد که دست او را گرفته و به میدان زندگی هدایت کند. داود برادر ارشد کیانیان پای او را به صحنه های تئاتر مشهد کشاند. پس از 3 سال همکاری با گروه برادرش او راهی دانشکده هنرهای زیبای تهران شد تا مشق تئاتر را نزد استاتید به نام دهه 50 تئاتر ایران به شکل آکادمیک بیاموزد. سال 55 کیانیان از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته تئاتر فارغالتحصیل شد. نخستین حضور سینمایی این بازیگر مشهدی مقابل اولین و آخرین ساخته استادش در دانشکده هنرهای زیبا، زنده یاد «حمید سمندریان» رقم خورد.
سال 68 کیانیان با حضور در فیلم «تمام وسوسه های زمین» به سینما سلام کرد. این فیلم هم در گیشه و هم در میان اهل فن زیاد با اقبال مواجه نشد. در کارنامه سینمایی کیانیان بیش از 40 فیلم در این 25 سال حضورش بر پرده نقره ای جا خوش کرده اند. او با اغلب کارگردان های نامی سینمای ایران از نسل های مختلف کار کرده است. کیانیان در فیلم های «کمال تبریزی» ، «حاتمی کیا» و «بهمن فرمان آرا» بیشترین حضور را داشته است. او برای بازی در فیلم «آژانس شیشهای » برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد از شانزدهمین جشنواره فیلم فجر شد. کیانیان سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را در بیستمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم« خانهای روی آب» بهمن فرمان آرا به خانه برد.
نخستین حضور کیانیان در جعبه جادو با سریال «آپارتمان» رقم خورد. ولی سریال پلیسی «شلیک نهایی» او باعث دیده شدن وی شد. نقش جمشید در این سریال خیلی گُل کرد و میان مردم جا افتاد؛ به هر روی کیانیان تیزهوش تر از این حرف ها بود که با توفیق این نقش دوباره در چنین شمایلی جا خوش کند. او طی 3 دهه حضورش در عرصه هنرهای تصویری تلاش کرد چه در سینما و چه تلویزیون در نقش مشابه و یکسان کمتر ظاهر شود. روحیه تجربه گرایی و خطرپذیری او قابل ستایش است.
کیانیان در مجموعه تاریخی «کیف انگلیسی » در نقش روحانی ظاهر شد. همین نقش روحانی را در سریال تحسین برانگیز «روزگار قریب» با سبک و سیاق دیگری اجرا کرد. کیانیان در سریال «مختارنامه» تمام همت خود را خرج کرد تا نقش «عبدالله بن زبیر» را جذاب و دلنشین ایفا کند. او به شمایل بیرونی شخصیت ها خیلی اهمیت می دهد به همین دلیل از گریم های سنگین و به نوعی ضد کلیشه ای هراس ندارد. او برای فیلم «خانه ای روی آب» وزنش را اضافه کرد. در فیلم «قدمگاه» بخوبی شَل زد و در شمایل تیپیک به گفته خودش شاخصه های رفتاری پدرش را برای باورپذیری شخصیت بازسازی کرد.
گاهی هم به زمین نگاه کن...!
این هنرمند مشهدی هیچگاه خودش را محدود به بازیگری نکرد و روح سرکشش را با پرسه زنی در حوزه های عکاسی، مجسمه سازی ، یادداشت نویسی در مطبوعات و در نهایت نگارش چند کتاب به ساحل آرامش هدایت کرد. او آرا و عقایدش را با یادداشت هایی در ماهنامه فیلم آغاز کرد. بهاریه های بامزه و گاه خیلی صریحی از زندگی شخصی خود در مجلات سینمایی نوشت. او با این که حرفه اصلیش بازیگری است ولی نگاه کلیشه ای و مدرسه ای به این مقوله ندارد. او بازیگری را فن و قابلیت می داند و برخلاف عده ای به غرق نشدن در نقش و کلید واژه زندگی کردن در نقش اعتقادی ندارد.
کیانیان آرای خود را در مقوله بازیگری در کتاب هایی چون : تحلیل بازیگری، شعبده بازیگری، بازیگری در قاب، ناصر و فردین، بازی برونگرا و بازی درونگرا از زوایای مختلف مطرح کرده است. از کتابهای دیگر این بازیگر توانمند می توان به سومین سرنوشت داود ، عکس های تنهایی ، این مردم نازنین و قار سوم اشاره کرد.
بازیگر باسابقه سینما و تلویزیون ایران در کتاب «این مردم نازنین» که با اقبال خوب مخاطبان مواجه شد، وجه دیگر نگاه هنرمند به جامعه اش را بروز داده است. کیانیان در کتاب خود می نویسد: «شهرت، تنهايي را ميدزدد. همهجا نگاهات ميكنند. همهجا با تو هستند. زير ذرهبين هستي. فقط در خانه ميشود تنها بود. اگر تلفنهاي علاقهمندان بگذارند! در خانه هم بايد هميشه پردهها كشيده باشد. همسايهي علاقهمند هم زياد است. من هم مثل هر آدم ديگري تنهايي ميخواهم. من هم به تنهايي نياز دارم. بازيگري در هر شكلاش تنهايي ندارد. بازيگر، پشت صحنه و روي صحنه هميشه با عدهاي دمخور است. تنهانيست... من در خيلي قلبها، خانهاي دارم. هيچوقت آواره نميشوم. بيسرپناه نميمانم. اين همه قلب، اين همه خون، اين همه تپش. اينهمه عشق، اينهمه تنهايي و اين همه مردم. اين مردم نازنين.»
او در این کتاب نگاه رسمی و اتو کشیده و سنتی مردم به جماعت بازیگر را کنار زده و بازیگر را یک شهروند معمولی از جنس خود خلایق ترسیم کرده است. نگاه نقادانه و گاه نافذ کیانیان به مناسبات مردم و زیر ذره بین بردن سکنات و رفتار آنها نشان از تیز هوشی و حضور پر رنگش در اجتماع دارد. برخلاف عده ای از جماعت بازیگر تازه بدوران رسیده چشم آبی وجیهه المنظر که خود را تافته و جدا بافته می دانند ور در مرحله پوسته ای شهرت دست و پا می زنند؛ شهرت برای کیانیان یکنوع ضیافت با مردم بودن است. در پایان سخن، فصلی از خاطرات کیانیان در کتاب «این مردم نازنین» را برای خوانش شما عزیزان کتابخوان آورده ایم.
بازار کاشان / داخلی / روز
با هایده، علی، مصطفی، سعاد، گلنار و گندم در بازار می رفتیم. خیلی ها سلام و علیک و احوال پرسی می کردند تا این که کاسب جوانی به من گفت: آسیاب سنگی ای این جا هست، دیدی؟ ندیده بودم و برایم جالب بود. همه دوست داشتیم آسیاب را ببینیم. همراه جوان رفتیم. وقتی وارد آسیاب شدیم، مثل این بود که به صد سال پیش قدم گذاشته ایم. محیطی تاریک که دو ستون نور از سقف روشنش کرده بود و گرد و خاک محیط در آن ها شناور بودند. یک سکوی دایره ای شکل که روی آن سنگ بزرگی می چرخید و هر چه را روی سکو بود آرد می کرد. در اطراف کیسه های فراوانی که روی هم چیه شده بودند و مرد کوتاه قدی که آسیابان بود. تنها نشانه های امروزی آن جا دو چیز بود؛ یکی موتوری که به جای اسب یا قاطر سنگ را می چرخاند و دیگری لامپ شصت واتی که روشن بود و لی نور چندانی نداشت.
جوان روی شانه مرد کوتاه قد زد و به ما اشاره کرد. او برگشت، به ما نگاه کرد و مرا دید. به سمت من آمد، دست داد و بی مقدمه مرا بوسید. لال بود. با اشاره دو دست در فضا یک قاب کشید به نشانه تلویزیون و لب هایش را غنچه کرد و با انگشتان دست راستش بوسه ای از روی لب هایش برداشت و برای من فرستاد؛ یعنی دوستم دارد. بعد با اشاره های دیگر شروع کرد به توضیح دادن محل کارش. آن قدر حرف زد و آن قدر من با اشاره ها با او حرف زدم که بقیه خسته شدند. خودش ساکت شد و با بوسه ای دیگر خداحافظی کرد و ما رفتیم.
مصطفی هنوز که هنوز است تا مرا می بیند با دست هایش قابی در فضا ترسیم می کند و بوسه ای می فرستد.
نظر شما