مريم مقيمي- مانوس بودن با مطالعه، ويژگي همه نخبگان و فرزانگاني است كه حضورشان در هر جامعهاي، سرچشمه رشد و تحول خواهد بود. اما، در ميان همه علاقهمندان به مطالعه، گروهي هم وجود دارند كه اولين صفحههاي خاطراتشان از كودكي تا امروز، تنها با كتاب و مطالعه آذين شده و گويا از نظر آنان، مطالعه، چون تنفس، عنصري حياتي براي ادامه زندگيشان است. چنين افرادي بيشك، كم نيستند و با دقت به كلام و قلم بسياري از آنان، ميتوان پشت واژه واژه سخنانشان، پشتوانهاي غني از مطالعهاي مفيد را يافت. دكتر محي الدين بهرام محمديان، يكي از همين فرهيختگاني است كه همه شاديهاي كودكياش را تا امروز با مطالعه كتاب رقم زده است./
«محي الدين بهرام محمديان» در دهم اسفند سال 1341 در شهر تبريز به دنيا آمد. دوران ابتدايي را در سال 1348 در دبستان «سليمي» و «افتخار السادات» آغاز كرد. دوره راهنمايي را در مدرسه «فرقاني» گذراند و متوسطه را در دبيرستان فردوسي به پايان رساند. وي همزمان با اخذ ديپلم اقتصاد و اجتماعي در خرداد ماه 1360 در شهريور همان سال مدرك ديپلم تجربي خود را نيز اخذ كرد. در سال 1362 به دانشگاه تهران وارد و در رشته زبان و ادبيات عرب مشغول به تحصيل شد. بعد از دريافت مدرك كارشناسي آن رشته در سال 1366 به دانشگاه آزاد اسلامي راه يافت و موفق به اخذ مدرك كارشناسي ارشد در همان رشته در سال 1370 شد. وي بعد از گذراندن دوره دكترا در رشته ياد شده و گرفتن مدرك آن دوره در سال 1375 از دانشگاه آزاد، وارد دانشگاه كمبريج انگلستان شد و مدرك دكتري ديگر خود را در رشته «ادبيات تطبيقي» در سال 1378 كسب كرد.
دكتر محمديان همزمان با تحصيلات ياد شده در سال 1355 به خواندن دروس حوزوي مبادرت ورزيد و در حوزههاي علميه تبريز، تهران و قم تا مرحله اجتهاد پيش رفت و در رشتههاي فقه و اصول، قرآن، تفسير، منطق و فلسفه مشغول به تحصيل شد و دورههاي آموزشي جانبي را نيز در رشته آموزش مديريت متون و مهارتهاي معلمي و... گذراند.
وي از محضر استادان حوزوي و دانشگاهي چون حضرات آيات و حجج اسلام آقايان محدث تبريزي، شربياني، آل هاشم، خوانساري، ايرواني، خلخالي، مجتبي تهراني، دكتر حريرچي، دكتر موسوي بهبهاني، دكتر امير محمود انوار، دكتر شكيبا، دكتر محدث و دكتر آذرشب كسب فيض و علم كرد.
- دكتر محمديان كلام شيوايي دارد و در طرح مسايل، ريزبينيهاي مثال زدنياش، گفتههايش را جذابتر و خواندنيتر ميكند. بيترديد مرور زندگي وي از زبان خودش خواندنيتر است:
پدرش كارمند اداره گمرك تبريز، مادرش خانهدار و به لحاظ طبقاتي و اقتصادي در حد متوسط و از نظر اعتقادي و ديانت، اهل نماز و روزه و روضه بودند.
از سن پنج سالگي خواندن و نوشتن را در منزل و به واسطه پدرش آموخت. متن كتابهاي آموزشي او كتابهاي سوادآموزي اكابر بودند. عدد نويسي و جمع و تفريق به سبك و سياق مكتبخانه را نيز در خانه آموخت كه در دوره دبستان با روشهاي متداول آن دوره متفاوت بود و برايش مشكلساز شد. آموزشهاي داخل خانه، او را در درس و بحث از همسالان خود جلو انداخته بود كه خاطرهاش را در كتاب روايت روزگار كودكي نوشته است.
در دوران كودكي، وي قرائت، روخواني و روانخواني قرآن را در محضر پدرش نيز به روش هجي كردن آموخت و گلستان سعدي را با بخشي از نصاب الصبيان از ايشان فرا گرفت. به همين جهت در دوره ابتدايي و اساسا در مراحل تحصيل، از شاگردان خوب كلاس بود و شايد همينها خمير مايه تعلق خاطر وي به حوزه ادبيات، معارف ديني و علوم انساني شد.
به گفته خودش در دوره راهنمايي تحصيلي اتفاق مباركي در زندگياش افتاد و آن ادامه تحصيل در مدرسه راهنمايي تحصيلي فرقاني وابسته به جامعه تعليمات اسلامي بود؛ هرچند در سال تحصيلي 54- 55 آموزش رايگان اعلام شده بود و مدارس ملي يا غير دولتي آن روزگار نيز به صورت دولتي اداره ميشدند، اما معلمان خوب و با انگيزه و نظارت جمعي از خيران متدين و فرهنگ دوست بر آن مدرسه، موجب شد كه فضاي مدرسه به لحاظ فرهنگي و تربيتي و آموزش، متفاوت از جاهاي ديگر باشد.
در آن مدرسه، معلماني چون آقايان مكرمي، عليپور، افخمي و ديگراني بودند كه علاوه بر ادبيات و رياضي و علوم، دين و سياست و اجتماعي بودن و هنر و ادب را نيز ميآموختند. سابقه و ريشه خانوادگي و همين آموزشها و تربيتها سبب شد كه از كلاس اول راهنمايي به صورت غيررسمي آموزش صرف و نحو عربي را در مسجد از محضر استاد افخمي آغاز كند و از سال بعد، چون طلبهاي رسمي اما خارج از محيط حوزه علوم حوزوي را فرا گيرد و در سال سوم راهنمايي به خواندن كتابهاي سيوطي، مغني و حاشيه ملاعبدالله در منطق بپردازد.
دكتر محمديان درباره اولين نوشتههاي خود ميگويد:
در همان سالها، انشاء و مقاله خوب مينوشتم و اينها را مديون مربيان و معلمان خوبم آقاي مكرمي، طالبي، اشگرف و افخمي بوده و هستم چون اين بزرگواران مجال و فرصت اين نوشتن و خواندن را برايم فراهم كردند و روشهاي مطالعه و نگارش را به من آموختند. البته آقاي مكرمي چاشني سياست را در زندگي من افزونتر كرد و ارتباط با معلماني چون آقاي اشگرف كه بعدها نام پرويزي را بر خود برگزيد و دانشجوي رشته جامعهشناسي دانشگاه تبريز و اهل استان بوشهر بود و خط بسيار زيبايي داشت، نوشتههاي مرا رنگ و بوي سياسي و اجتماعي داد.
داستان پسرك روزنامه فروش بروزن پسرك لبو فروش را با نام مستعار در دوره راهنمايي نوشتم و آقاي هاشمي آن را در روزنامه آذر بادگان دانشگاه تبريز در سالهاي 54 و 55، به صورت پياپي چاپ كرد. كسي باور نميكرد نوشتهها از آن دانش آموز دوره راهنمايي است كه در نشريه و خبرنامه دانشگاهي چاپ ميشود.
«همه گوسفندان احمقند» اولين كتاب من در همان سال است كه با الهام گرفتن و ديدن رفتار دو گوسفند نوشتم كه يكي به دست قصاب محل، سرپا در ميان گله ذبح شد و گوسفندان هيچ عكسالعملي نشان ندادند و ديگري، در هجوم گرگ به گله، دريده شد و گوسفندان پراكنده شدند و دوباره برگشتند خون ريخته شده آن را بوييدند و دوباره به چرا مشغول شدند.
علاوه بر اينها، نوشتن را مديون نمايشنامههاي كلاس هستم كه بداهه مينوشتم و آقاي رستمي، معلم حرفه و فن، در وقت اضافي بعد از درس، اجازه اجراي آن را براي ما ميداد.
هيچ چيز چون خواندن و نوشتن او را در آن دوره راضي نميكرد. دكتر محمديان كتابهاي زيادي را در دوره راهنمايي خواند. جايزه نمرههاي بيست او يك تومان بود كه پدرش ميداد و از جمع كردن آنها كتاب ميخريد البته قبل از آن، شبي يك ريال كتاب كرايه ميكرد.
بعضي از كتابها قيمت بالايي داشتند و با يك يا دو تومان نميشد آنها را خريد و لازم بود كه پس انداز كند ولي حوصله انتظار كشيدن نداشت. اين مطلب را آقاي حسينخواه -كه مدير كتابفروشي مكتب اسلام كه نمايندگي فروش مجله مكتب اسلام و انتشارات حوزه علميه قم را هم داشت- متوجه شده بود و به همين دليل به او كتاب قسطي ميفروخت و كتابهايي را كه خوانده بود، به شرط تميز و سالم بودن دوباره پس ميگرفت و با كتاب ديگر عوض ميكرد. ولي محمديان، بعد از مدتي نتوانست كتابهايي را كه خوانده بود پس بدهد چون از همان روزگار حاشيه نويسي ميكرد و زير برخي از نوشتهها خط ميكشيد و در كناره كتابها نظر رد و قبول خود را مينوشت. مطلب ديگر اين بود كه آقاي افخمي (معلم وي) در جلسه هفتگي انجمن ديني- علمي مهديه به خلاصه كتابها و كتاب هاي تازه خوانده شده توسط بچهها امتياز مي داد، براي همين هم روي كتابها امضاي ميزد يا علامت گذاري و بچهها را تشويق به داشتن كتابخانه ميكرد. اين شيوه باعث شد كه امروز تعداد كتابهاي او فراوان شود و كتابخانهاش شاهد كتابهايي باشد كه از تاريخ انتشار برخي از آنها بيش از نيم قرن ميگذرد ا هنوز امضاي آقاي افخمي از 30 سال قبل روي آن قابل مشاهده باشد. اتفاقات دوره تحصيلي و دوران نوجواني و جواني دكتر محمديان از زبان وي شنيدني است: «دوره راهنمايي تحصيلي براي من دوره بسيار شيرين، خوب، به يادماندني و تاثيرگذار بود؛ يعني سالهاي تحصيلي بين 53 تا 56، دورهاي بود كه چند اتفاق مهم در زندگي من واقع شد. در اين سالها طلبه، نويسنده، سخنران، فعال سياسي اجتماعي، نان آور و به معناي كسي كه كار كردن را آموخته است، بودم. تابستان، از معلمي تا فروشندگي به معناي دستفروشي، سبزي فروشي، بقالي، كار در كوره پزخانه و اندكي قاليبافي و نمونه خواني در چاپخانه را تجربه كردهام. بيشترين مطالعه كتابهاي پليسي و جنايي، مانند داستانهاي مايك هامر و دالر و كتاب هاي داريوش عباداللهي را از طريق نمونه خواني كتاب هاي انتشاراتي نوبل تبريز انجام دادهام كه صفحهاي يك تا 5 ريال -بسته به قطع و تعداد سطر آن- مزد ميگرفتم.
بهترين كتاب هاي آن روزگار براي من آثار داستاني آقاي محمود حكيمي و انتشارات نسل جوان قم بود كه بعدها آثار مرحوم دكتر شريعتي نيز به آنها افزوده شد.
آغاز دبيرستان، مرحله ديگري در زندگي من بود كه مجبور بودم برخي از فعاليتهاي ديني و فرهنگي را كه ناخواسته رنگ سياسي نيز به خود ميگرفت، با پنهان كاري پيبگيرم. البته در جامعهاي كه آزادي نباشد، همه امور خواسته يا ناخواسته رنگ و بوي سياسي به خود ميگيرد. ما هم هر كاري ميكرديم تعبير به سياسي ميشد. از روحاني محل گرفته تا پدر و مادر و دوستان و معلمان به نوعي از خطرات اين كار حذر مي دادند. اما خداي متعال با ما بود كه پيش از ديدن داغ و درفش شاهنشاهي و چشيدن نوازشهاي ساواك و از اين قبيل ماجراها، توفان انقلاب اسلامي وزيدن گرفت و رايت و پرچم پيروزي اسلام و جمهوري اسلامي به اهتزاز درآمد. البته سال 56 به بعد كه در دبيرستان فردوسي مشغول به تحصيل شدم، به انگيزه و همراستايي تحصيلات حوزوي و دبيرستاني، رشته علوم انساني -اقتصاد- را انتخاب كردم كه اي كاش رياضي فيزيك ميخواندم، هرچند در چهارم دبيرستان علاوه بر رشته اقتصاد، به صورت متفرقه علوم تجربي را امتحان دادم و معدل 14 كسب كردم ولي به دردم نخورد چون در دانشگاه نتوانستم در رشته غيرعلوم انساني ادامه تحصيل بدهم با اين كه در اين حوزه مطالعات متفرقهاي داشته و دارم. در دوره دبيرستان، دوره مقدمات حوزوي را تمام و دوره سطح را شروع كرده بودم. در محضر استاداني مانند آيتالله شربياني و آيتالله محدث تبريزي بهره بردم. فقه، اصول، منظومه سبزواري و تفسير را در محضر بزرگان ديگري مانند حضرات آقايان آل هاشم، خوانساري، سرايي، حاجيزاده، ميرزا عبدالله كامراني، سيدابوالحسن مولانا،آقاي كوچه باغي و ميرزا عبدالصمد دانش آموختم و به قدر وسع خودم، در علوم، رشتهها و كتابهاي مختلفي مانند معالم، حاشيه، مغني و شرح لمعه، مكاسب و رسايل رادرحوزه تبريز بهرهمند شدم. البته عمده بهرهگيري من درفقه و تفسير در تبريز، از محضر حضرت آيتالله حاج ميرزا علي اكبر محدث تبريزي، اعلي الله مقامه بود كه وجود آن بزرگوار ذي جودوذي قيمت بود ولي براي مردم تبريز، در حد يك عالم متعارف و معمولي شناخته شده بود با اين كه در تفسير قرآن كريم اهل نظر بود و محضري شاگرد پرور داشت.
البته در آن سالها با برخي از بزرگان تبريز نيز به واسطه فعاليتهاي اجتماعي يا طلبگي ارتباطاتي داشتم كه ذكر نامشان موجب بركت است: مرحوم آيتالله شهيد قاضي طباطبايي(ره)، مرحوم آيتالله حاج شيخ عبدالحسين غروي، مرحوم حجتالاسلام والمسلمين آقاي انزابي رحمت الله عليه كه چند دوره نيز نماينده مردم تبريز در مجلس شوراي اسلامي بودند. مجلس تفسير هفتگي ايشان بعد از ظهرهاي جمعه، از جمله محل مراجعات، به همراه دوستاني مانند شهيد خشتگر، حسين عطاريان، غلامرضا علايه، آژيري و تعداد ديگري از دوستان بود. از جمله كساني كه از ايشان خاطره دارم مرحوم حجتالاسلام آقاي بستان آبادي بودند كه در مسابقه حفظ حديث به من جايزه داد و مرا با عنوان علامه صغير در ميان دوستان تشويق فرمودند كه همين باعث شد بعدها چند مجموعه چهل حديث را فراهم آورم.
استاد ديگر ما آقاي سيدابراهيم خليل نقوي بودند. البته ايشان ملبس به لباس روحاني نبودند ولي به معناي واقعي كلمه، آدم ملايياند. من در خدمت ايشان درسهايي درباره ماركسيسم - نوشته جلال الدين فارسي -را خواندم. همه اعضاي آن كلاس دكتر و مهندس و داراي تحصيلات دانشگاهي بودند و بنده كوچكترين و كم سوادترين آنها. اين كلاس تحت پوشش در مغازهاي داخل پاساژي در خيابان خاقاني تبريز برگزار ميشد. آشنايي ما باايشان در سخنرانيها و در جلسات فوق برنامه مدرسه راهنمايي تحصيلي فرقاني شروع شد. در آن جلسات بنده مقالهاي را درباره تقيه نوشته بودم كه عنوان مقاله «تقيه، نه انزوا و كنارهگيري، بلكه روش مبارزه در دوره نتوانستن» بود.
در دوره دبيرستان كه به سال 60 منتهي شد، تحصيلات حوزوي را به پايان دوره سطح رساندم. البته جريان انقلاب و مشغلهها و فعاليتهاي جانبي و بعد از آن، آغاز جنگ تحميلي از سرعت و شتاب درس و بحث كاسته بود ولي هنر اين بود كه بتوانم به نسبتي همه را با هم جمع كنم. سخنراني و نوشتن و تدريس و تحصيل و تبليغ و فعاليتهاي ديگر، هر يك سهمي و وزني را به خود اختصاص دادند كه يكباره ديدم بايد جديتر از اينها بود.
دكتر محمديان، در فاصله انقلاب فرهنگي، در نخستين دوره دانشگاه امام صادق(ع) رتبه اول را كسب كرد اما بعد از ملاحظه شرايط دانشگاه، كه شبانه روزي و دورهاي هفت ساله و به هم پيوسته تا فوق ليسانس بود، بهرغم اين كه تعهد محضري را هم امضا كرده بود، با راهنمايي و مشورتي كه با آيتالله باقري كني داشت، از تحصيل در آن دانشگاه منصرف شد. اما به اجبار و اصرار برخي از دوستان، كه به نوعي دعوت به رقابت همراه با رفاقت در اولين كنكور بعد از انقلاب فرهنگي بود، در كنكور شركت و در رشته زبان و ادبيات عرب دانشگاه تهران پذيرفته شد. در آن دوره، كنكور دو مرحله داشت. مرحله اول آزمون عمومي، مرحله دوم آزمون اختصاصي. بين اين دو مرحله خيلي فاصله افتاد و در موقع اعلام نتايج مرحله اول، وي در منطقه عملياتي گيلان غرب بود. آزمون مرحله دوم بلافاصله بعد از اعلام نتايج با فاصله يك و دو روز برگزار شد كه مجبور شد مرحله دوم كنكور را در منطقه عملياتي غرب در دانشگاه كرمانشاه امتحان دهد و در همان جلسه نيز انتخاب رشته كند.
وي، در بهمن ماه 62 در دانشگاه تهران ثبت نام كرد و مشغول به تحصيل شد. اما رفت و آمدها به جبهه در آستانه عمليات و برخي مشغلهها در تبريز، موجب شد تمركز واقعي را براي تحصيل از دست بدهد باهمه اينها در مدت 7 ترم، واحدها را به پايان رساند، اما از سال 64 كه با خانواده به تهران نقل مكان كرد فرصتها برايش فراهم تا از محضر استادان مختلف در دانشگاه استفاده كند؛ استاداني چون آقايان دكتر موسوي بهبهاني، دكترديباجي، دكتر شكيب، دكتر انوار، دكتر حريرچي، دكتر محدث كسايي. آشنايي نزديك با دانشمنداني مانند آقايان دكتر شهيدي، دكتر گرجي، دكتر مهدي محقق، دكتر شيخ و دكتر نصيريان و امكان بهرهگيري از انديشههاي ناب، فرصت ديگري بود كه براي وي ايجاد شد.
دكتر محمديان در اين بين، مباحثات حوزوي را نيز پيميگرفت. به مدرسه مروي، مهديه تهران و مدرسه شيخ عبدالحسين حوزه شهيد بهشتي و چيذر و مراجعه ميكرد و در نهايت موفق شد از محضر حضرت آيات خلخالي، سيدعبدالمجيد ايرواني، موسوي بجنوردي، آقا شيخ مجتبي تهراني كسب فيض كند و در رفت آمد به قم نيز از محضر آيات عظام سبحاني، فاضل و... بهرهمند شود. البته، آموزش غير حضوري توسط نوار و راديو در پيشرفت وي بيتاثير نبود.
وي از محضر قرآني حضرت آيتالله جوادي آملي دامت بركاته بهرههاي بسيار برد و به گفته خودش: «آنچه از ايشان بلاواسطه و با واسطه بهره گرفتهام، دوام بهرهگيريام از خوان نعمت فضل و دانش قرآني استاد ارجمندم حضرت آيت آلله محدث تبريزي بوده است كه به حق دوره مجمع البيان را به الميزان گره زد و مرا از طبرسي به طباطبايي اعليالله مقامهما الشريف پيوند داد و با زلال تسنيم سيراب اما در عين حال عطشناك، پيجويي سرچشمه كوثر جاري آن كرد. البته مجالست با عالم بزرگواري مانند جناب حجتالاسلام و المسلمين آقاي قرائتي دامت بركاته -كه بهرهمندي از قرآن و پرداختن به آن ورد كلامش و ذكر و بيانش است- در اين مراقبت پر تاثير بوده است. از دريافتهاي نوراني ايشان نيز در تفسير نور، اندوختهها دارم و از كلام ساده و متين و روانش كه چون روح و فطرت روستايياي، بيغل و غش ميماند، استفادهها بردهام.
همچنان كه از ديگر استاد بزرگوارم حضرت علامه محمد تقي جعفري رضوان الله تعالي عليه در حوزه مطالعه انسانشناسي به فضل الهي بهرهمند شدهام و برخي ارشادات ايشان در زمينههاي مختلف مطالعاتي و نحوه نگاه به موضوعات مانند ادبيات، عرفان، كلام و هنر برايم مفيد و كارآمد بود. در محضر ايشان هر كس به وسع خويش بهره ميگرفت، در دستگيري و راهنمايي شاگردان، دلسوز و عميق و در ياد دادن و آموزاندن، بسيار سختي و كريم بودند. روح لطيف و ظريف ايشان و حافظه قوي و نگاه ژرف ايشان براي من حمل اعجاب بود. گاهي در محضر ايشان مسايل مثنوي را مطرح ميكردم و برخي مواقع نيز متعرض مباحث جهان شناسي و انسان شناسي ميشدند.
وي بعد از گذراندن دوره كارشناسي در كنكور كارشناسي ارشد دانشگاه آزاد اسلامي شركت كرد و پذيرفته شد. اما به دليل مشغله كاري و تحصيل حوزوي، طول دوره تحصيل كارشناسي ارشد 4 سال شد و دليل ديگر طولاني شدن اين دوره نيز، انتخاب پاياننامه زمانبري بود به نام مفسران شيعه. تدوين و تاليف اين پاياننامه زمان زيادي از وي گرفت و دليل آن نيز اين بود كه ميخواست به صورت جامع و كامل جواب دكتر «ذهبي مصري» صاحب كتاب «التفسير و المفسرون» را بدهد كه در مقدمه آن كتاب ادعا كرده است كه شيعه تفسير ندارد و آنچه از احوال تفسيري نقل ميكند، بيشتر تلاش براي اثبات حقانيت علي(ع) و فرزندان او و مشتي از جفريات و اسرائيليات است. اگر چه اين پاياننامه تمام كرد ولي آنچه ارايه شد، با توجه به راهنمايي استاد راهنماي اين پروژه - دكتر اميرمحمود انوار- مقدمه و مفسران قرن اول و دوم هجري و ذكر اسامي و مولفات و تاريخ مختصر مفسران قرون بعد بود كه با امتياز عالي و نمره بيست مورد پذيرش قرار گرفت. البته اين مجموعه را هنگام تاليف طبقات مفسران شيعه توسط حجتالاسلام والمسلمين عقيقي بخشايشي در اختيار وي گرفت تا به صلاحديد استفاده شود كه برخي موارد از آن نقل شده است. درپي انتشار كتاب طبقات مفسران شيعه؟ دكتر محمديان از چاپ آن منصرف شد ولي با مراجعه به كتاب طبقات، ملاحظه شد وي متفاوت از كتاب مذكور است و ميتواند در صورت انتشار، كاستيهاي آن را تكميل كند. اين چنين شد كه براي بهرهگيري بيشتر، در صدد ترجمه آن به عربي برآمد تا بهرهگيري از آن بيشتر شود. به همين دليل، جلد اول به عربي بازنگارش شده است.
سوابق اجرايي- آموزشي- پژوهشي
1- تدريس در دبيرستان، سال 60-59، 61-60 و 62-61 دروس بينش اسلامي و فلسفه و منطق
2- تدريس در دانشگاه، دروس معارف اسلامي و دروس عمومي از سال 60 تا 68
3-1- تدريس در دانشگاه، دروس تخصصي رشته علوم قرآني، ادبيات عرب و فلسفه (ادامه دارد)
3-2- تدريس در حوزه و مسجد در بخش معارف ديني و حوزوي
4- كارشناس فرهنگي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان استانهاي زنجان و آذربايجان
5- مسوول تامين و تربيت نيروي انساني سازمان نهضت سوادآموزي استان آذربايجان شرقي
6- معاون تامين و تربيت نيروي انساني سازمان نهضت سوادآموزي كشور
7- معاون آموزشي سازمان نهضت سوادآموزي كشور
8- جانشين نماينده ولي فقيه در سازمان نهضت سوادآموزي كشور
9- قائم مقام وزير در سازمان مركزي انجمن اوليا و مربيان
10- معاون حقوقي و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش
11- مشاور وزير در امور اقليتهاي ديني
12- مشاور وزير در امر ترويج فرهنگ عبادت
13- دبير كل شوراي عالي آموزش و پرورش
همزمان با رديف 11 و 12
1- معاون فرهنگ و پژوهش ستاد مركزي اقامه نماز كشور
2- معاون برنامهريزي ستاد مركزي اقامه نماز كشور
3- مشاور رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران
فعاليتهاي جانبي
1- مسوول عقيدتي سياسي بسيج منطقه 5 در سالهاي 59 تا 62 و عضويت بسيج در زمان دفاع مقدس
2- عضو و رييس شوراي آموزش عالي سازمان نهضت سوادآموزي كشور
3- عضو شوراي تربيت وزارت آموزش و پرورش
4- عضو شوراي عالي انجمن اوليا و مربيان
5- عضو شوراي همكاري و هماهنگي علمي سازمان پژوهش
6- عضو شوراي تحقيقات سازمان پژوهش
7- عضو شوراي پژوهش دفتر امور كمك آموزشي
8- عضو شوراي نشريات آموزش و پرورش
9- عضو كميته پيگيري و نظارت شوراي عالي انقلاب فرهنگي در سال هاي 73 و 74
10- عضو شوراي فرهنگ عمومي كشور به عنوان نماينده آموزش و پرورش
11- عضو هيات علمي سمپوزيوم تربيت در دورههاي مختلف
12- عضو هيات علمي سمينار تربيت ديني
13- عضو هيات علمي گروه بررسي آرا و انديشههاي امام خميني(ره) در آموزش و پرورش
14- مسوول دبيرخانه دايمي و دبير اجلاسهاي سراسري نماز از اجلاس هشتم تا چهاردهم
15- امام جماعت مسجد نور
آثاري كه تا به حال از دكتر محمديان منتشر شده عبارتند از:
1- همه گوسفندان احمقند
2- فرياد ابوذر و پيام سلمان
3- علم و عالم در انديشه اسلامي
4- روايت روزگار كودكي
5- نگاهي ديگر به حقوق فرزندان از ديدگاه اسلام
6- چلچراغ تربيت
7- چلچراغ دانش
8- باغ بيفصل
9- مثل فرشته
10- يادداشتها، برداشتها
11- دولت قرآن
12- ترجمه محاسبه نفس مرحوم كفعمي
13- ردپاي انديشه
14- عاشورا در آينه تاريخ و ادب
15- فرهنگ اصلاحات در عاشورا
16- درآمدي بر مباحث تفسيري قرآن كريم
17- فرهنگنامه قرآن كريم جلد 1 و 2
18- ترجمه تفسير معين جلد 1 و 2
19- منتخبات من الفلسفه الالهيه
20- مولود كعبه
21- تصحيح و تكميل لغتنامه مجمع البحرين
22- آموزش جمعيت و تنظيم خانواده از منظر اسلام
23- ترجمه كتاب پرتوي از اسرار نماز به زبان آذري
آثار زير نيز از سوي دكتر محمديان در حال آمادهسازي براي انتشارند:
1- «درسهايي از نهجالبلاغه» كه شرح و تفسير نهجالبلاغه است و طي سالهاي اخير تدريس شده است.
2- شرح و تفسير صحيفه سجاديه با عنوان «سرود پرستش».
3- «شرح و نقد مثنوي مولانا»، تقرير مباحث و گفتوگوهاي جلسات بازخواني مثنوي معنوي.
4- «در آستان قرآن كريم»، مباحث تفسيري ارايه شده در جلسات قرآني مسجد نور و كتابخانه رسول اكرم(ص) در پانزده سال گذشته است.
5- مفسران شيعه در 5 جلد، پاياننامه دوره كارشناسي ارشد.
6- تفسير تطبيقي قرآن كريم.
7- مجموعه سخنرانيهاي ايراد شده در ماههاي مبارك رمضان با عنوان «گفتار رمضان».
8- مجموعه سخنرانيهاي ايراد شده در ماههاي محرم و صفر با عنوان «مجالس حسيني».
9- شرح زيارات ابيعبدالله الحسين عليهالسلام با عنوان «معارف حسيني».
10- مجموعه گفتوگوهاي مناسبتي تلويزيوني با عنوان در «پرتو ولايت».
11- توحيد و خداشناسي در شعر و ادب پارسي در 4 جلد.
12- ساقي نامه به زبان آذري.
13- امثال و حكم به زبان آذري با عنوان «آتا، بابالار سوزي».
14- شرح زيارت جامعه كبيره.
15- شرح دعاي ندبه.
16- تك نگاشتهايي در حوزه تعليم و تربيت اسلامي.
17- شرح سرّ الصلوه امام خميني(ره).
18- اخلاق در پرتو قرآن.
برخي از مقالاتي كه در موضوعات مختلف توسط دكتر محمديان به رشته تحرير درآمده عبارتند از:
• سيري در انديشه و شرح حال محيالدين عربي
• نگاهي به شعر و انديشه فيض كاشاني
• ابن فارض مصري و جايگاه عرفاني او
• دعبل خزاعي شاعر دار بر دوش
• صلح و امنيت از نگاه اسلام
• جنبش نرم افزاري و بايستههاي آن
• هويت و بحران هويت
• خانواده و نقش تربيتي آن
• مرفوعات در نحو عربي
• امثال القرآن
• ويژگيهاي دولت بعد از ظهور
• بيعت در اسلام
با دكتر محمديان به گفتوگو نشستهايم:
* آثار شما از تنوع موضوعي برخوردار است دليل اين رويكرد چيست؟
شايد تعداد عناوين، حكايت از تنوع داشته باشند ولي تقريبا همه نوشتهها و مباحث مطروحه از جانب من از دهه هفتاد به اين طرف، از يك منطق و مبناي مشترك تبعيت ميكند. تلاشم بر اين بوده كه همه مباحث و موضوعاتي كه مطرح ميكنم از منظر اسلام به آنها بنگرم و ديدگاه اسلامي را آنگونه كه براساس متولوژي اجتهادي ميفهمم، بازگو كنم. به عنوان مثال در «نگاه ديگر به حقوق فرزندان از ديدگاه اسلام»، به مساله حقوق كودكان از زاويه نگاه آيات و روايات توجه دادهام و در اين نوشته، وسعت نظر اسلام در حقوق فرزندان بيان شده است. به عنوان مثال حق بازي، حق نامگذاري، حق شير مادر خوردن، حقوق فرزندان در دوران پيش از ازدواج والدين و دوره جنين با يك بازنگري و در مقايسه با كنوانسيون حقوق كودك مطرح شده است.
حتي در كتاب «روايت روزگار كودكي» خاطرات خود را با اين رويكرد براي مخاطبان تحليل كردهام چون درصدد اين بودهام كه نگاه تربيتي اسلامي را با شاهد مثالهايي بيان كرده باشم.
يا اين كه در مجموعه مقالات «ردپاي انديشه» يا كتاب «يادداشتها برداشتها» اساسا همين رويكرد حاكم بوده و دليل اين مطلب هم اين است كه هر كس براي خود صاحب يك سامانه و منظومه فكري است و من نيز در اين منظومه سير ميكنم و با آن دستگاه فكري محيط و پيرامون خودم را تحليل مي كنم.
* به نظر شما اين مطلب با آزاد انديشي مغايرت ندارد؟
چه مغايرتي دارد؟ هر كس براي خود جهانبيني خاص دارد. جهان و انسان را با همان نگاه تفسير و تحليل ميكند. تعصب جاهلانه و نگاه غير عاقلانه به پديدهها و روابط بين آنها مغاير آزاد انديشي است.
* اين كه شما از قبل موضع خود را مشخص كردهايد كه ديني بيانديشيد، اين ايجاد محدوديت نمي كند؟
چرا؟ من از اول به اين انتخاب رسيدهام كه ديني بيانديشم، اما دينم را از سر علم و آگاهي و بصيرت پذيرفتهام. آن كسي كه از قبل، با موضوع دين ستيزي يا دين گريزي وارد ميدان مباحثه ميشود، آيا او آزاد انديش است؟ يا به فرض اين كه كسي با نگاه خنثي نه آن طرفي و نه اين طرفي به موضوعات توجه و آنها را تحليل كند آيا خود اين انتخاب، نوعي محدوده تعيين كردن نيست؟! ما چه دين داشته باشيم، به معناي اديان آسماني و چه دين را انكار كنيم باز هم دين داريم. البته در انكار دين آسماني، به دين باطل گرويدهايم.
من مسلمانم، لذا به عالم و آدم از اين زاويه نگاه مي كنم. اين نگاه اسلامي به من ميآموزد كه جان و جهان را مخلوق خدا بدانم و به عالم و آدم با نگاه مثبت بنگرم و براي آنها آغاز و انجام بشناسم. انسانهاي مسلمان را، هم كيشان خود و غير مسلمانان را هم نوعان خود بدانم و حق آنها را محترم بشمارم و رابطه خود را با آنها به ميزان قسط و عدل تنظيم كنم و حتي در موقع ستم ديدن از آنها، از جاده عدالت با آنان خارج نشوم و عدالت را معيار تقوي بدانم و تقوا را ملاك برتري.
خب اين موضع چه محدوديتي در شناختن حق ايجاد ميكند؟ يقينا تفكر و انديشه بر معيار وحي به حكم خود عقل راه صواب است.
* اجازه بدهيد به كتابهايتان برگرديم، شما در ميان آثارتان هم كتاب ادبي داريد، هم اخلاقي، هم فلسفي و هم قرآني، اينها به نظر شما چگونه قابل جمع است؟
به همان گونهاي كه در ذهن من جمع شدهاند، قابل جمع است. ببينيد، من رشته تحصيلي دانشگاهيام، ادبيات است البته ادبيات عرب و ادب تطبيقي، از كودكي نيز در محيط خانواده با نفيسترين كتاب ادبي فارسي و ايراني، اسلامي يعني گلستان سعدي انس گرفتهام. به طور حتم اين پيشينه مرا علاقهمند بهره گرفتن از اين موهبت و زبان و ادب فاخر و نفيس ميكند كه ريشههاي انديشه خود را در ميان و لابلاي آثار ادبي اعم از فارسي و عربي و تركي آذري جستوجو كنم. لذا توحيد و خداشناسي در ادب پارسي را پيگرفتم تا بگويم اديبان و فرهيختگان ملك ادب فارسي چگونه مفاهيم و معارف ديني اعم از قرآني و روايي را در جاري زلال ادب پارسي آميخته و به كام جان فارسي خودتان و فارسي گويان ريختهاند و شعر و نثر آنها با اين آموزهها جاودانه شده است. تحميديه سعدي، ديباچه، توحيدي فردوسي، حمديههاي نظامي، سپاسنامه الهي خاقاني، همه افسراني پرزيب و زينت بر تارك ادب فارسياند.
يا اين كه ساقي نامههاي زبان آذري نشانگر روح خدا آشناي اين قوم و جمعيت، در آينه عرفان اسلامي است. مگر كسي مي تواند صراف و سيد عظيم شيرواني و فضولي را در حوزه ادب اسلامي اعم از فارسي و تركي و عربي ناديده انگارد. من با همان علقه مسلماني به اين ادب آويختهام يا اين كه در ميدان پروسعت ادب عربي كه بقايش را وام دار قرآن است، چكامه و قصيدههايي را برگزيدهام كه حماسه، خون و شهادت حسيني و شجاعت و در عين حال مظلوميت شيعي را به روايت نشسته است، شعر فاخر سيدرضي، سيد حميري، دعبل و كميت در انتقال ارزشها كم نظيرند و اي بسا در ميدان مبادله، ابن فارض مصري را در خمريه با عطار و حافظ و مولانا، سنايي و فضولي و سيد عظيم شيرواني و حجتالاسلام نير تبريزي و همه را با هم در حال داد و ستد ببيند. به همين دليل من به ادبيات علاقهمند شدهام. ولي متاسفانه هنرمندان ما به اين جان مايههاي داستاني و بن مايههاي اعتقادي كمتر توجه ميكنند. خدا رحمت كند مرحوم استاد مصطفي زماني را كه چقدر زحمت كشيد تا داستانهاي قرآني را به زبان امروز باز آفريني كند. اين كار ناتمام آن مرد بايد به دست نويسندگان روزگار ما، آنهايي كه خود را در آستان قرآن مسوول ميدانند، پيگيري شود.
نهجالبلاغه مجموعه بزرگي است از مردي بزرگ، آيا ميشود از كنار اين دريا گذشت و خود را تردامن نكرد؟ من هرچه فكر ميكنم، ميبينم جفا كاران به علي عليهالسلام تنها كساني نيستند كه او را از سند رهبري امت اسلامي كنار گذاشتند و نوبت او را به تاخير انداختند بلكه همه آنهايياند كه انديشههاي علي عليهالسلام را در ميدان سياست و فرهنگ و تربيت بر نميتابند و با داشتن چنين منبع عظيم به دريوزگي انديشهها و نظريههاي ديگران ميپردازند، از نظريه عدالت علي(ع) به تئوري رفاه ليبراليستي پناه ميبرند و از كرامت آدمي مورد سفارش علي(ع) به تامين لذت حيواني انسان ميپردازند.
به همين جهت است كه آرزو ميكنم درسهاي نهجالبلاغه بازنويسي و بازخواني شود تا نسل ما بداند پيرو چگونه امامي است و بايد از او چگونه پيروي كند.
مباحثي فقهي و حقوقي بايدها و نبايدهاي زندگي انسان متدين را در عرصه زندگي و فردي بيان مي كند. در اين مقالات و نوشتهها تلاشم بر اين بوده است كه فقه و زندگي با هم و به عبارتي زندگي بر مبناي فقه را متناسب با مقتضيات حيات امروزي مطرح سازم. مباحثي مانند محيطزيست، هنر، اقتصاد، مسكن، حضانت و خانواده را در نسبت با فقه بازخواني كنم.
اگر ملاحظه و تامل كنيد در همه اينها يك گوهر مشتركي وجود دارد كه آن اسلام است و مي تواند در يك مسلمان قابل جمع باشد. نيازهاي فكري و فرهنگي نسل امروز را در همين ساحت جستوجو مي كنم و بر همين اساس بر بزرگان پيشنهاد مي كنم كه كرسي ادبيات تطبيقي را حداقل بين اين سه زبان اسلامي يعني فارسي و تركي و عربي در دانشگاههاي ايران بنيان نهند و از گنجها و گنجينههاي ادب اسلامي در اين سه زاويه گردگيري و غبار روبي كنند. يقينا يكي از راههاي مقابله با تهاجم فكري و فرهنگي غرب، سنگر گرفتن در پشت خاكريز ادب اسلامي، نه خاكريز كه اردوگاه ادب اسلامي است. ترويج اين فرهنگ و ادب دلها و ذهنهاي انسانها را با كمتر مقاومتي تسخير مي كند، چون اين ادبيات خاستگاه فطري و وحياني دارد. امروز مولانا در مغرب زمين معروف شده است اين امكان براي عطار و حافظ و سعدي و نظامي و سنايي نيز وجود دارد. همان طور كه من در كلاسهاي بازخواني مثنوي مولانا به چشم خودم ديدهام و ميبينم كه جوان، با دريافت پيامهاي اين عارف مسلمان چگونه به مرز استغناء از آستانه عرفانها و شبه عرفانهاي وارداتي باز ميگردد.
از سوي ديگر به عنوان يك طلبه تربيت شده در حوزههاي علميه و خوشه چين از معارف اسلامي و قرآني همتم معطوف به قرآن و نهجالبلاغه و صحيفه سجاديه بوده است. قرآن متقنترين سند مسلماني ماست. هيچ متن و سندي در ميان مسلمانان به استحكام قرآن نيست، قرآن حجت موجه ماست چرا به قرآن نپردازيم؟ و اصلا چرا به قرآن كمتر ميپردازيم؟ قرآن ميتواند بهانه و دستمايه همهگونه آفرينش ادبي، هنري، عرفاني و مستند همه دريافتهاي فقهي و حقوقي و سياسي و اجتماعي باشد. داستانهاي قرآني منبعي بسيار غني براي ادبيات داستاني ماست. داستانهايي كه در آنها عبرت، بصيرت و تدبر نهفته است، احسن القصص در قرآن آمده است. فضا سازي زيباي داستاني در اين قصهها همراه با حق بودن موج ميزند. مراجعه لازم است و اساسا زندگي يك مسلمان بايد با همين ساخته و پرداخته شود. البته پردازش اين مباحث با هدف پاسخگويي به نيازهاي امروز زندگي در ابعاد گوناگون به لحاظ تخصصي، پرزحمت و زمان بر و محتاج تلاش گسترده علمي و شايد به صورت جمعي نيز باشد.
* نكته خوبي را مطرح كرديد آيا شما در كارهاي علمي به كار جمعي نيز پرداختهايد و به اين موضوع چقدر اهميت ميدهيد؟
بله، روش آموزشهاي طلبگي برخلاف شيوه متداول و رسمي آموزشگاهي، مبتني بر مباحثه گروهي است. معمولا در دوران طلبگي با دو نفر از هم مباحثهايها، درسهاي روزانه را مرور و تكرار و مباحثه ميكرديم. اين روش بسيار سازنده است و بر همين اساس حتي بسياري از كتاب هاي غير درسي را در دوره نوجواني به صورت گروهي مطالعه ميكرديم. از آن زمان ياد گرفتهام كارهاي مطالعاتي، پژوهشي جمعي را ارج بگذارم و از مزاياي آن بهرهمند شوم و از مزاياي آن هم افزايي فرصت مطالعه، دقت و توجه از زواياي مختلف نسبت به موضوع، سرعت در انتقال مفاهيم است. شايد براي برخي از جوانترها قابل توجه باشد كه بدانند يك صد و چهارده جلد كتاب بحارالانوار را در شبهاي ماه مبارك رمضان با 5 نفر از دوستان طلبه مطالعه و مرور كرديم و در دو ساعت در هر روز، هر يك از ما گزارش يك جلد از بحار را ارايه كرد و استفاده برديم.
در نگارش نيز به همين شيوه عمل ميكنم مثلا الان كتاب فرهنگنامه قرآن كريم را كه دو جلد از آن از سوي انتشارات مدرسه منتشر شده، به صورت گروهي آماده ميكنيم يا اين كه ترجمه تفسير المعين را تقسيم كرده و هر 6 جز از قرآن را يك نفر ترجمه كرده است كه دو جلد از آن نيز چاپ شده و در دسترس علاقهمندان است.
* ظاهرا شما نظارت علمي اين كتابها را برعهده داريد؟
بله، كار دوستان نويسنده و مترجم را يك نوبت هم من بازبيني ميكنم ولي خودم نيز دست به قلم ميبرم و برخي از مقالات را نيز كه سهم من شده مينويسم.
* كار ديگري نيز داريد كه به صورت جمعي به آن بپردازيد؟
بله، يك كار بسيار مهمي را سالهاست كه ميخواهم در حوزه تعليم و تربيت انجام بدهم و هنوز توفيق آن را پيدا نكردهام: ولي اخيرا اسباب و لوازم آن تا اندازهاي فراهم شده و آن «تاليف دايره المعارف تعليم و تربيت اسلامي» است. بخشي از مدخلهاي آن تهيه و آماده شده است. طي مشورتي كه با برخي از صاحب نظران و اهل تجربه در دايره المعارف نگاري مانند فقيد دكتر سيدجعفر شهيدي و استاد گرانقدر آقاي دكتر حداد عادل داشتهام، مقالات انشاءالله ابتدا به صورت تك نگاشت منتشر خواهند شد تا بعد از پيشرفت بخشي از كار، به صورت رسمي و با عنوان دايرهالمعارف ارايه شود. بسيار پر واضح است كه كار عظيم دايرهالمعارف نويسي از عهده و عده يك نفر خارج است و نيازمند پشتوانه مالي، علمي و انساني زيادي است؛ حال، به قول قديميها يا علي گفته و به ميدان آمدهايم. از خداوند مسألت ميكنيم كه در انجام اين مهم گروه همكار را تاييد بفرماييد. البته مناسب بود كه براي اين كار وزارتخانههاي علوم و تحقيقات يا آموزش و پرورش پيشقدم ميشدند. بهرغم مراجعات و پيشنهادهايي كه از سال 73 به اين طرف به برخي از وزيران محترم و مسوولان فرهنگي كردهام و با آن كه طرح و پيشنهاد را ستودهاند ولي از اقدام خبري نشد، لذا احساس كردم به مصداق هر پيشنهادي كه كردي خود بايد بدان قيام كني، قرعه فال را به نام خود زدم و با حمايت معنوي يكي از مراجع عظام تقليد، وارد اين كار شديم.
* آثار منتشر نشده شما، كي منتشر ميشوند؟
اين با خداست. برخي از دوستان كمك ميكنند، مخصوصا درسها و مباحث قرآني و نهجالبلاغه كه زودتر از نوار استخراج و ويرايش شوند ولي وسواس خودم مانع سرعت كارهاست. اگر بتوانم از كارهاي اجرايي معاف شوم، در اين كار متمركز خواهم شد.
* ظاهرا شما كار نشر آثار ديگران را به عهده داريد؟
نه، كار انتشاراتي ندارم. موقعي كه در ستاد اقامه نماز مسووليت معاونت تحقيق و تاليف و معاونت فرهنگ و پژوهش را به عهده داشتم، تقريبا متجاوز 140 عنوان كتاب درباره نماز را توانستيم با كمك همكارانم منتشر كنيم به ويژه آثار نويسندگان جوان و جوانان نويسنده كه طي مسابقات سالانه به همين عنوان ارايه ميشد. البته اين معنا را وظيفه خود مي دانم كه بچههاي نويسنده به ويژه نويسندگان نوقلم را تشويق و حمايت كنم. در اثر اين تشويقها و فراهم آوردن فرصتها، استعدادها شكوفا ميشوند. من اندك توفيق خودم را مديون تشويقها و حمايتهاي استادان و بزرگواني ميدانم كه در خواندن و نقد نوشتههايم مدارا كردند و دستم را گرفتند. خود من در اين مسابقه نويسندگان جوان شاهد ظهور جوانان نويسندهاي بودم كه اگر كار را پيبگيرند و مورد حمايت واقع شوند، در عرصه ادبيات ديني به سرمايههاي خوب، قابل اعتناء و اعتماد دست پيدا خواهيم كرد.
* سوال ديگرمان درباره پايان نامههاي دوره كارشناسي ارشد و دكتري شماست. چرا اين موضوعات را انتخاب كرديد، ضرورت اين كارها چه بود و با آن منظومه فكري شما چه نسبتي دارد؟
همانطور كه ميدانيد رساله كارشناسي ارشد من «درباره مفسران شيعه» است. پيشتر گفتم كه بعد از مطالعه كتاب التفسير و المفسرون دكتر ذهي -از دانشمندان مصري- كه در دو جلد به زبان عربي منتشر شده است، احساس كردم كه ايشان بهرغم فضل و كمالشان، مرتكب يك بيانصافي علمي شده و انبوه و كثيري از مولفات و مصنفات علماي اماميه و شيعه ا در زمينه علوم قرآني و تفسير ناديده گرفتهاند و علاوه بر آن، اتهام بياساسي نيز به شيعه وارد كرده كه اساس شيعه تفسير قابل اعتنايي ندارد و آنچه هم به عنوان تراث تفسيري شيعه مطرح شده، مشتي اسرائيليات و علوم غريبه و جفرات كه در صدد ترجيح علي و فرزندان او به ساير صحابه است. خب، اين حرف و ادعا از آدمي مانند ايشان بسيار عجيب مينمايد. لذا احساس وظيفه كردم تا طي اين رساله با برشمردن و معرفي مفسران شيعي و آثار آنان به اين گزافه پاسخ بگويم. چگونه ميشود متجاوز از صدها عالم و مفسر و چندين هزار جلد كتاب تفسيري را ناديده انگاشت؟ همين ابن عباس كه از ايشان در ميان صحابه به عنوان صاحب اولين تفسير نام ميبرند، خود را شاگرد اميرالمومنين و امام المفسرين عليبن ابيطالب عليهمالسلام معرفي ميكند. بزرگاني مانند ابي بن كعب، سعيد بن جير، جابربن عبدالله، آرا و روايات تفسيري آنان بسيار معروفتر از آن است كه آنها را انكار كرد. مجموعههاي تفسيري با مشربها و روشهاي متفاوت مانند تبيان، مجمع البيان، جوامع الجامع عياشي، قمي، نعماني، نورالمتقين حويزي و دهها عنوان تفسير از مفسران متاخر همه دليل تعصب يا بيخبري اين نويسنده محترم است. لذا به منظور روشنگري دست به اين كار زدم اما پيشبيني نميكردم كه زمان طولاني از من خواهد گرفت و در مسير پژوهش و مراجعه به منابع و مآخذ و رويت اصل مدارك در كتابخانهها، با مشكلاتي كه پيش آمد، مواجه خواهم شد. البته لازم به يادآوري است كه علامه سترگ و كتاب شناس زبردست، مرحوم آغابزرگ تهراني در جلد چهارم الذريحه نسبت به ذكر اسامي اين كتابها و مولفان آنها به زبان عربي پرداخته است اما ترجمه احوال مفسران و مشرب آنان و معرفي وافي به مقصود از آثار صورت نپذيرفته و البته دأب و قصد علامه مرحوم نيز رعايت اختصار و اجمال در حد معرفي اوليه بوده است كه سعي ايشان پيش حق تعالي مشكور است. اين نكته را نيز اضافه كنم كه همين ترجمه جلد 4 الذريحه را دانشگاه شيراز پيش از انقلاب منتشر كرده كه با كمال تاسف، مترجم محترم كه يكي از استادان محترم امروز است، بدون هيچ اشارهاي به صاحب اصلي اثر -كه مرحوم علامه آيتالله آغابزرگ تهراني است- كار را به نام خود بسته است كه بنده بسيار از اين كار رنجيده خاطر شدم و البته در مراجعه تصادفي به يكي از مجلات تخصصي پيش از انقلاب، به نام راهنماي كتاب در يكي از شمارههايش نامه اعتراض فرزند مرحوم آغابزرگ تهراني، آقاي منزوي را خطاب به مترجم ديدم كه در آن سالها مرقوم شده بود.
اما رساله دكتري بنده، تصحيح و تعليق كتاب شريف مجمع البحرين شيخ فخرالدين طريحي است. با اين كتاب معتبر و شريف در دوره طلبگي در مدرسه طالبيه تبريز آشنا شدم. استاد تفسيرما، حضرت آيتالله محدث در مباحث تفسيري خويش به اين كتاب بيشتر ارجاع ميدادند و محل شاهد معنا و دلالتهاي واژگان قرآني را از اين كتاب شريف نشان ميدادند. در اين كتاب، معاني لغات با شاهد مثالي از قرآن و روايات بيان شده است به همين دليل نويسنده نام مجمع البحرين يعني «محل جمع دو دريا» -كتاب و سنت- بر آن گذاشته است. ويژگي ديگر اين كتاب در اين است كه لغات را براساس لام الفعل تنظيم كرده، يعني به روش متداول امروز نميتوان لغتها را در آن جستوجو كرد و يافت. مثلا امروز در كتاب هاي لغت واژه «دخل» در سر عنوان «دال» جستوجو ميشود ولي اين واژه را «در مجمع البحرين» بايد در قسمت «لام، اوله الدال» رهگيري كرد. اين روش براي دانشجويان و طلبههاي زمان، مشكل و وقتگير است. لذا در اولين قدم كاري كه ما كرديم، تنظيم و ترتيب لغات براساس فاءالفعل بود. البته همزمان با اين كار را آقاي محمود عادل نيز در 6 جلد كتاب نعمت مجمع البحرين انجام دادند كه دفتر نشر فرهنگ اسلامي آن را منتشر و به بازار عرضه كرد. البته يك كاستي، دامن كار خوب آقاي عادل را گرفت كه در متن خيلي توجه نكردهاند. بسياري از جاها كه مولف در تنظيم قبلي نوشته «كما سياتي» بايد «كمامر» ميشد و همچنين عكس آن، كه اين كار اتفاق نيافته بود.
مطلب ديگر اين كه برخي از لغات عربي نيز بود كه در مصنف شيخ طريحي از قلم افتاده است. ما اين افتادهها را براساس سه كتاب، مقررات راغب، التحقيق في كلمات القرآن مرحوم استاد مصطفوي و لسان العرب ابن منظور شناسايي كرده و با استفاده از بحار الانوار و قابوس قرآن با ذكر شواهد روايي و قرآني، تكميل كرديم. البته انگيزه اين كار علاوه بر علاقهاي كه به اين كتاب داشتم، باز بيانصافي فرهنگستان ادبي سوريه بود كه كتاب المعجم الوسيط زير نظر آنها چاپ شده و بسياري از لغات را نيز از مجمع البحرين اخذ كردهاند ولي نامي از آن نبردهاند. همين مرا واداشت تا با تكميل اين كتاب ضمن صيانت و ترويج اين اثر علمي شيعي، استفاده از آن را براي طلاب و دانشجويان آسان كنم و از سوي ديگر، يادآور شوم كه مجمع البحرين ماخذ و سند چه كتابهايي بعد از خود نيز شده است.
اين نكته را نيز ذكر كنم كه مرحوم شيخ فخرالدين طريحي، دانشمند بزرگ و قرآن شناسي عالي مقدار است كه علاوه بر مجمعالبحرين- كه در سه جلد بزرگ رحلي و 6 جلد به قطع وزيري منتشر شده- كتاب شريف تفسير غرائب القرآن و المنتخب من ؟ نيز از آثار آن بزرگوار است.
* در بين نوشتههاي شما، مواردي ديده ميشود كه به عنوان مقدمه بر مجموعههاي شعري نگارش يافته يا اين كه چند كتاب و دفتر شعر را درباره نماز گزينش و انتخاب كردهايد؛ مثل كتاب هاي باغ بيفصل، پژواك عشق، مثل فرشته، آيا خود شما نيز طبع شعر و ديوان شعر داريد؟
خب به جهت ذوق و قريحه شخصي شعر را دوست ميدارم و برخي از سرودههاي شاعران مخصوصا شاعران جوان را درباره نماز گزينش و براي انتشار آماده كردهام كه از تعدادي از آنها نام برديد. اما اجازه بدهيد به جاي طبع شعر بگويم من تب شعر دارم هرگاه به سراغم بيايد هذيان ميگويم كه بعضي، آنها را شعر ميدانند ولي آنها را براي خود ميخوانم و سرودههايم به تعبيري پرده نشين است و عشوه در كوي و برزن نميكند.
* چند ساعت در روز مطالعه ميكنيد؟
پيشتر، يعني دوران تحصيل و تدريس، معمولا چند ساعت مطالعه علمي داشتم ولي از زماني كه كار اجرايي بر دوشم افتاده، نذر كردهام كه حداقل يك ساعت مطالعه جدي داشته باشم و اگر چنين نشود، بايد فرداي آن روز را روزه بگيرم، البته در دوران نوجواني با كسي قرار گذاشته بودم كه من براي ايشان كار كنم و ايشان به جاي مزد، كتاب مورد مطالعه روزانه مرا تامين كند كه بعد از يك ماه منصرف شد. چون آخر ماه به 43 جلد كتاب رسيده بود! گاهي به هفت ساعت در روز هم ميرسد.
* مطالعات جانبي شما در چه موضوعاتي است؟
معمولا در سفرها و بين راهها كتابهاي رمان و داستان و شعر ميخوانم و در حوزههاي مختلف به تناسب نياز مراجعاتي به متون دارم. در حوزه علوم تربيتي و روان شناسي، مديريت، سياست و فلسفه زياد ميخوانم البته گاهي نيز به صورت تفنني در فرصت و فاصلههاي كاري مجله و نشريات را تورق ميكنم.
* اهل خانه چقدر مطالعه ميكنند؟
بچهها به دليل اين كه دانشجو هستند و همسرم نيز به اقتضاي شغلش كه دبير است، مطالعه درسي و غير درسي دارند البته اينترنت نيز گاهي براي آنها جاي كتاب را تنگ ميكند وي خود من هنوز به كتاب كاغذي بيشتر از انتشارات الكترونيكي علاقهمندم. اساسا كتاب چيز ديگري است مثل سفره رسمي غذا. اينترنت و رايانه از اين قبيل تكنولوژيها را در حد ساندويچ و فست فود ميشود قبول كرد.
* از انتشاراتتان بگوييد.
مجوز نشر «سوسن» را چند سال قبل گرفتم. تعدادي از آثار دوستان را در حوزه دين و ادبيات منتشر كردهام البته فرصت فعالسازي آن را ندارم همان طور كه مجال براي انتشار نشريه آويشن را نيز پيدا نكردم و در اين سالها فقط توانستم به پايمردي همكاران ستاد نماز، فصلنامه نيايش را منتشر كنم.
نظر شما