سه‌شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
شورزدگان

خواندن يك صفحه ازيك كتاب را مي توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه اي ازاكسير دانايي، لحظه اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و..


چرا دختر من!



به یکباره جشن به عزا تبدیل شد. وقوع این اتفاق در روز جشن خاطر همه اهالی را آزرد. مادر دچار بهت شده بود. یک هفته هیچ احساسی نداشت نه میتوانست گریه کند و نه حرفی بزند. پس از آنکه توانست گوله‌ غمش را که در نیمه‌راه گلویش از حرکت بازمانده بود فرو دهد،‌ تازه آن موقع بود که راه گریه باز شد. اطرافیان از آنکه سلامتش را بدست آورده بود خوشحال شدند. تمام این مدت چنین فکری آزارش می داد، چرا دختر من! دلش میخواست همواره از او صحبت کند. تا زمانیکه خواب به چشمانش راه نمی‌یافت از زهره و علائق و رفتارش سخن میگفت:
-چقد زیبا شده بود اصلا شب آخر بطور عجیبی زیباتر از همیشه شده بود.
- راس میگی،‌ اون شب خیلی جلو خودم رو گرفتم تا بهت نگم.
- پس تو هم متوجه شده بودی؟ یاقوت هم شب جشن بهم گفت.
- یاقوت؟! کاش بهم گفته‌ بودی تا درجا براش اسفند دود میکردم.
- چی میگی، یعنی اون...

با همان مکالمه که مادر زهره با جاریش داشت چشم خوردن زهره به یاقوت نسبت داده شد. تا او باشد جلوی زبانش را بگیرد و از کسی تعریف نکند. والدین زهره برای اثبات یاقوت به بدچشمی تلاش زیادی کردند. افرادی که شاهد تعریف وی از زهره در روز جشن بودند را به خانه بگ‌ها برای شهادت بردند. علاوه بر آن افراد دیگری هم که از او چشم خورده بودند برای شهادت فراخوانده شدند. بدین ترتیب شوری چشم یاقوت مورد اثبات واقع گردید و تصمیم تبعید وی محرز شد. اما گروهی زمزمه کور کردن او را سر دادند. 

صفحه 54/ شورزدگان/ رویا وهمی/ انتشارات فیروزان/ چاپ اول 1390/ 88 صفحه/ 2500 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها