چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۰ - ۱۱:۱۴
داكاني: مولانا و شمس آینه‌هایی نمایانگر ابدیت خداوندند

پرویز عباسی‌داکانی، سخنران سلسله نشست‌های «در حضور مولانا: شرح مثنوی شریف» از «مثنوی معنوی» همانند سکه‌ای دانست که غربت و عشق دو روی متفاوت آن است و گفت: مولانا آینه شمس و شمس آینه مولانا می‌شود و این دو ابدیتی را می‌سازند که خدا را نشان می‌دهد.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نخستین جلسه از سلسله نشست‌های «در حضور مولانا: شرح مثنوی شریف» سرای اهل قلم با حضور پرویز عباسی‌داکانی و جمعی از علاقه‌مندان و مخاطبان آثار مولانا عصر دیروز (27 دی) در سرای اهل قلم برگزار شد.

عباسی‌داکانی در این جسله به ارایه نکاتی پیرامون «مثنوی معنوی» مولانا به عنوان مقدمه پرداخت و بخش پایانی جلسه به پرسش و پاسخ اختصاص داشت.

وی در ابتدا با تاکید بر این موضوع که از دیدگاه مارتین هایدگر، اندیشمند آلمانی، تمامی سخن یک متفکر یا شاعر پیرامون ساختاری مرکزی شکل می‌گیرد، گفت: استاد عبدالحسین زرین‌کوب معتقد است این ساختار مرکزی در ارتباط با مولانا یا به عبارت دیگر تمام تفکر او، موج‌هایی‌ است که با پرتاب یک سنگ در آب شکل می‌گیرند.

وی افزود: جان کلام مولانا در «مثنوی» مساله بشنو از نی و شرح فراق آدمی از نیستان اعلی یا همان شرح هجران است.

عباسی‌داکانی در زمینه رابطه شیخ و مریدی شمس و مولانا توضیح داد: انسانی که می‌تواند مولانا را شکار کند قطعا انسان بسیار بزرگی ا‌ست، اما کدام صیاد، صیدِ صید خویش نیست؟ به بیان دیگر در این بازی مشخص نیست که کدام صید و کدام صیاد است. از سوی دیگر شمس مولانا را تغییر نداده، بلکه او در یک محیط عرفانی رشد یافته و پدر او نیز عارف بزرگی بوده است.

وی ادامه داد: مولانا آینه شمس و شمس آینه مولانا می‌شود و این دو ابدیتی را می‌سازند که خدا را نشان می‌دهد؛ چراکه منیتی در کار نیست و هر دو در این مسیر فرا می‌روند و هیچ‌یک بت دیگری نمی‌شوند. همچنین در مقالات شمس نیز آمده است که می‌گوید «والله مولانا از من بزرگ‌تر است.»

این پژوهشگر با اشاره به این‌که «مثنوی» داستان هجران است، افزود: مولانا دو نوع شعر دارد. یکی شعرهایی که برای خودش سروده و دیگری شعرهایی که برای دیگران سروده است. پیشتر مولانا شعرهای عطار و سنایی را در قالب درس برای شاگردانش بیان می‌کرده است و پس از مدتی تصمیم می‌گیرد کلام خویش را برای تعلیم به شاگردان به‌کار بگیرد.

وی افزود: بنابراین مولانا «مثنوی» را تعلیمی سروده است. «مثنوی» ره‌آورد یک سفر معنوی ویژه است اما آن‌چه ما در غزلیات او می‌بینیم، یک انسان رهاست. همان‌گونه که خود در جایی می‌گوید: «وه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم.»

عباسی‌داکانی تشریح کرد: «مثنوی» سکه‌ای با دو رو ست؛ یک روی این سکه غربت و روی دیگر آن عشق است. زندگی نیز جز این دو اصل، ساختار قابل توجهی ندارد و به قول شمس غربت و فراق پزنده آدمی‌ است. از سوی دیگر «مثنوی» داستان سفری روحی‌ است. یعنی «مثنوی» دانستنی‌نیست، بلکه زیستنی ا‌ست.

وی به طلیعه سخن مولانا در «مثنوی» اشاره‌ای داشت و گفت: به‌نظر می‌رسد مولانا در طلیعه سخنش یعنی «بشنو از نی چون حکایت می‌کند»، شکایت خودش را از شمس نیز بیان می‌کند و همان‌طور که گفتم دورافتادگی از دیار خودش و دورافتادگی ازلی را به یاد ما می‌آورد.

وی در بخش دیگر از سخنانش به به سه دوره کلی زندگی مولانا اشاره کرد و گفت: مولانا می‌گوید حاصل عمرم سه سخن بیش نیست و آن این‌که «خام بودم، پخته شدم، سوختم.» این سه دوره در حقیقت زندگی مولانا قبل از آشنایی با شمس، دوران آشنایی با شمس و پس از او را شامل می‌شود.

این نویسنده یادآور شد: بهترین متن درباره زندگی مولانا که اطلاعات مفیدی را به‌دست می‌دهد کتاب «مناقب‌العارفین» اثر شمس‌الدین محمد افلاکی‌ است.

وی در بخش دیگر از سخنانش با تاکید بر سخنی از مولانا در «فیه مافیه» توضیح داد: مولانا که خود بزرگترین شاعر جهان است در «فیه مافیه» می‌گوید «من از شعر بیزارم.» بنابراین دغدغه مولانا فراتر از شعرهایش بوده است و نباید برای مثال در بررسی شعر او به این مساله بپردازیم که مولانا از کدام واژه چند بار استفاده کرده است.

عباسی‌داکانی در ادامه به زندگی شخصی مولانا اشاره کرد و گفت: مولانا زندگی شخصی بسیار شلوغی داشته و درگیر زندگی عادی و روزمره بوده، اما از هر فرصتی برای پرواز روح استفاده کرده است. برای شناخت زندگی شخصی مولانا بهترین منبع «مکتوبات» اوست. به عبارت دیگر مولانای حقیقی را می‌توانیم در نامه‌هایش ببینیم.

وی از مولانا به عنوان محصول تاریخ خویش یاد و تشریح کرد: تاریخ مولانا، تاریخ بزرگی‌ است که دو شقه است و تاریخ امپراتوری بزرگی که به زوال می‌رود. جهان مولانا جهان ویژه‌ای ا‌ست، که باید آن‌را درک کنیم و مولانا نسبت به جهانش بی‌تفاوت نیست. یکی از پرمساله‌ترین آدم‌های تاریخ مولاناست. کمتر مساله بشری وجود دارد، که مولانا درباره آن فکر نکرده باشد. مولانا دریایی در دریاست.

در ادامه این جلسه یکی از حاضران پرسشی درباره جغرافیای جان و جغرافیای پیرامون عارف و ره‌آورد آن برای او مطرح کرد. عباسی‌داکانی در پاسخ به این سوال گفت: برخی از افراد درون‌گرا هستند و جان‌بینی دارند و برخی دیگر برون‌گرا هستند و جهان‌بینی دارند. آن‌چه اهمیت دارد، برقراری تعادل میان جان‌بینی و جهان‌بینی‌است، که کار دشواری‌ است. مولانا نیز در باب مساله جان‌بینی و جهان‌بینی به تعادل قایل است و تعادل وجودی را مهم‌ترین مساله می‌داند.

وی در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر این‌که آیا همواره عشق و عرفان برای مولانا در تضاد با عقل و منطق است اظهار کرد: مولانا نفی‌کننده عقل نیست و تمامی هستی را جلوه‌ای از عقل می‌داند. البته دو اصطلاح عقل آخوربین و عقل آخربین را مطرح می‌کند و نفی‌کننده عقل جزوی‌ است. همچنین میان عقل جزوی و عقل کلی، عقل نزدیک‌بین و عقل دوربین و عقل آخوربین و عقل آخربین تفاوت قائل است.

این پژوهشگر یادآور شد: ستایش ما از مولانا ره‌یافتی به این موضوع است، که مولاناشناسی را خودشناسی فرض کنیم و اگر خود را بیابیم او را نیز قطعا می‌توانیم پیدا کنیم.

وی درباره سوالی مبنی بر مساله جبر و اختیار در اندیشه مولانا توضیح داد: مولانا با مطرح کردن بحث پشیمانی انسان، این موضوع را نشانه اختیار می‌داند. او نه جبرگرا و نه اختیارگراست و نسبت خدا و انسان را نسبت ویژه‌ای می‌داند.

در بخش پایانی جلسه عباسی‌‌داکانی ابیاتی از داستان نخست «مثنوی»، «نی‌نامه» را برای حاضران در جلسه قرائت کرد.

نخستین جلسه از سلسله نشست‌های «در حضور مولانا: شرح مثنوی شریف» عصر دیروز (27 دی) از ساعت 16 و 30 تا 18 و 30 در سرای اهل قلم برگزار شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط