در بیست و پنجمین دوره برگزاری جایزه کشورهای مشترکالمنافع، رمان «خاطره عشق» اثر آمیناتا فورنا در بخش بهترین کتاب توانست این جایزه را ازآن خود کند. نويسنده گفته است كه نوشتن کتاب خاطرات عشق سه سال طول کشید و به شدت برای نوشتن آن با مشکل مواجه بوده است.\
این رمان که داستانی تلخ از جنگ و میراث آن است در آفریقای غربی اتفاق افتاده و نه تنها توجه بسیاری را به خود جلب کرده بلکه جوایز متعددی را نیز به خود اختصاص داده است. به همین بهانه روزنامه ملی هند با وی گفتگویی انجام داده است.
شما در کتاب خاطرات عشق به شدت درباره احساسات بغرنج و تلخ انسانها و نادانیهای آنها نوشتهاید. چه قدر نوشتن درباره چنین شخصیت های متفاوتی مشکل بود؟
نوشتن کتاب خاطرات عشق سه سال طول کشید و به شدت برای نوشتن آن با مشکل مواجه شدم. تحقیقات این کتاب به تنهایی چندین ماه زمان نیاز داشت و همچنین پیچیدگی ساختمان داستان مشکلاتی را ایجاد میکرد. باید سه روایت به هم پیوند میخورد. یک نویسنده هر روز با سوالهاي بسیاری روبهرو میشود؛ سوالهايی که بیشتر افراد از رویارویی با آنها دوری میکنند و این همان چیزی بود که برای من مشکل ایجاد میکرد.
این کتاب اساسا کتابی درباره مردم است، این در حالی است که در این کتاب به یک دوره ویژه در تاریخ کشور شما پرداخته شده است. چرا دوست داشتید این خاطرات را دوباره زنده کنید؟
من از همان میراث متولد شدهام؛ مادری انگلیسی و پدری سیرالئونی، بنابراین من دو کشور دارم و میتوانم درباره هر دوی آنها بنویسم. اگرچه این کتاب در سیرالئون واقع شده اما شخصیت هایی نیز در داستان وجود دارند که بریتانیایی هستند. من گذشته نه چندان دور یک کشور را جلوی چشمان خوانندگان به تصویر کشیدم و توانستم تجربه مردم آنجا را از جنگ به خوبی نشان دهم. من تنها بر خاطرات خود تکیه نکردهام. هیچ حادثهای از خاطرات شخصی من در این کتاب وجود ندارد تنها چیزهای جزیی مانند خوراک و یا نوع موسیقی که آنها گوش میدهند، الهام گرفته از خاطرات من است. این کتاب کاملا از روی تحقیقات و بر مستندات استوار است.
اینکه شما درباره کشور و مردم کشور خودتان نوشتید آسان بود یا سخت ؟
بسیار آسان بود. من نوشتن را در دورهای سخت تجربه کردم؛ در سالهای نه چندان دور و در کشوری که وقتی در آنجا زندگی می کنید خطرات زیادی را باید متحمل شوید. زیرا آنها شما را از هر جنبهای مورد بررسی قرار می دهند و هر فردي چنین کنکاشی را دوست ندارد. اما یکی از اهداف ادبیات تلاش برای ساختن احساسی از گذشته است.
شما قبلا نویسنده نبودید. چه چیزی باعث شد تا شروع کنید؟
من در دانشگاه حقوق خواندهام. خانواده های خوب آفریقایی مانند خانوادههای خوب هندی هستند. هندیها و آفریقاییها بيشتر در دانشگاه پزشکی و حقوق میخوانند. من از نوشتن از زمان مدرسه لذت می بردم و ساعتهای بسیاری را در طول روز به خواندن کتاب اختصاص میدادم. پس از مدتی در یک شبکه خبری به عنوان خبرنگار مشغول کار شدم. داستان را دوست داشتم اما حرفه خبرنگاری برای این کار بسیار محدودیت ایجاد می کرد به همین خاطر از آنجا استعفا دادم. در سال 1999 کتاب «شیطانی که روی آب میرقصد» را نوشتم در آن زمان جنگ سیر الئون به اوج خود رسیده بود. من از خاطره به داستان تغییر مسیر دادم و به همین خاطر کتابم از نامزدهای جایزه سامويل جانسون نیز شد اما هرگز به گذشته برنگشتم... نادین گوردیمیر در جایی نوشته است: این نقش و وظیفه نویسنده است که قدرت تغییر شکل دادن رویدادهای مهم را داشته باشد و آنها را در قالب داستان ببرد. من فکر می کنم چنین مسئولیتی را تنها ادبیات می تواند انجام دهد.
کتاب شما جوایز بسیاری را به خود اختصاص داده، فکر میکنید چه چیزی باعث این همه محبوبیت شده است؟
به طور قطع شخصیتها. مردم به شخصیت ها علاقمند هستند. مردم دوست دارند من درباره الیاس کول صحبت کنم برخی از او متنفر هستند برخی گمان می کنند او شخصیتی خنده دار است و برخی گمان میکنند که او شخصیتی پلید دارد. اغلب خوانندگان من درباره شخصیت های داستانم با من صحبت می کنند و حتی نظر می دهند.
از شما با عناوین بسیاری نام برده می شود. نویسنده جنگ، نویسنده آفریقایی ... چه چیزی کارهای شما را تعریف میکند؟
فکر میکنم منظورتان این است که کدامیک از این عناوین بهتر و يا میتوان گفت صادقانهتر هستند. یکی از آنها که به ندرت به کار میرود نویسنده آفریقایی است. با اين حال نمیتوانم بگویم چه چیزی کارهای مرا تعریف می کند. من انتخاب آن را به آیندگان محول می کنم.
نظر شما