دكتر منصور رستگارفسايي گفت: نظامي پيشوا و الگويي براي حافظ است. حافظ دست كم شصت بار از شعر نظامي استفاده كرده است. مثل اين است كه او منتظر بوده تا كتابي از نظامي در برابرش باز باشد و برداشت خودش را از آن نشان بدهد. در واقع، حالت زيبايي پسندي و وسعت تفكر نظامي، براي حافظ موثر بوده است. اما حافظ مقلد نظامي نيست.
هدف از برگزاري اين درسگفتار اين بود كه حافظ و نظامي دو شاعرياند که در پنج قله بزرگ شعر فارسي جاي دارند و حافظ در شعرهايش به نظامي اشاره ميکند و از او تاثير پذيرفته است.
رستگارفسايي در ادامه سخنانش افزود: ترديدي نيست كه حافظ و نظامي از استوانههاي شعر فارسياند و نميتوان يكي را بر ديگري ترجيح داد. نظامي تمام معيارهاي فرهنگي ايران قرن ششم را در شعر خود بازتاب داده است و حافظ نيز شاعر روزگار خود است. فضاي اين دو شاعر با هم متفاوت است.
وي افزود: نظامي در فضاي شادمانه پس از روزگار سامانيان و غزنويان زندگي ميكرد و محيط زندگي او تركيبي از اعتقادات اسلامي، مسيحي و ديگر باورها بود. بدين سبب يك نوع وسعت نظر در شعر نظامي ديده ميشود كه در سخن خاقاني هم چنين وسعت ديدي قابل مشاهده است اما حافظ در زمانهاي ميزيست كه مغول بر ايران تاخته بود.
اين استاد دانشگاه يادآور شد: خمير مايه تفكر نظامي بر اين مبنا استوار است كه نگاه او فراتر باشد؛ به اين معنا كه در شعر نظامي، روحيات آزادگي و عنصر خاص ايراني، به روشني عرض وجود ميكند. ضمن آن كه او شاعري خلاق هم هست.
در روزگار نظامي قصيده در اوج بود؛ مثنوي هاي عرفاني رشد كرده بود و تفكرات حماسي به كمال رسيده بود. نظامي ميخواست كشفي تازه و نوآورانه بكند. اين نوآوري همراه با عناصر ايراني است؛ ضمن آن كه نگاه نظامي انتقادي هم است.
نوانديشي نظامي و خلاقيت و آزادگي او
وي افزود: نقطه مهم كار نظامي، در خلاقيت و نوانديشي، در عين آزادگي، است. او در آذربايجان، فرهنگ عصر خود را بازتاب ميدهد. اين فرهنگ كاملا ايراني و فارسي است؛ نظامي نگران نفوذ زبانهاي ديگر در آذربايجان است. پس بزرگترين خدمت را به زبان فارسي و هنري كردن آن انجام ميدهد.
نظامي ميخواست زبانش از جهت تكامل سبك شناختي و شعري به جايي برسد كه در آذربايجان الگويي براي زيباييشناسي باشد. از اين رو نسلي بدنبال او كشيده شد. اين كار، جز با زبان نظامي امكانپذير نبود.
وي افزود: نوع برخورد نظامي با زندگي نيز خلاقانه است. او ميكوشد كه جوهره هر چيزي را با شعر دريابد و با كلام خاص خودش، تعريف تازه اي از شعر ارائه دهد. اين تعريف تازه، هم زيبايي ظاهر دارد و هم محتواي هنري، تصويري و زيبايي شناختي. در اين كار هم موفق ميشود. كلام نظامي، پُلي است ميان سادگي زبان فردوسي و تكامل شعر حافظ. از اين روست كه با ديدن شعر نظامي، خواننده وادار به بازتعريف شعر مي شود.
هنگامي كه نظامي منظومه «خسرو و شيرين» را ميگويد، از داستان دلدادگي زني ارمني به نام شيرين با خسرو پرويز، پادشاه ايران، سخن به ميان ميآورد. خسرو پرويز، نماد شاديهاي بي نهايت دوران باستاني ايران است. عشق دختر ارمني نيز بازتاب فرهنگ خاص سرزمين اوست.
نظامي در اين داستان، اشرافيتي از زندگي را منعكس ميكند اما آن زندگي عاشقانه اشرافي را، تبديل به زندگي معمولي، عادي و روزمره ايراني ميكند. در واقع، نظامي تفاوت فرهنگي ميان خسرو و وشيرين را از ميان برميدارد. اين خود نشانهاي از هنر و زيبايي شعر مجذوب كننده اوست.
اما حقيقت آن است كه عاشقترين عاشق، خود نظامي است. آيا نظامي ميتوانست عاشق نباشد و بدين زيبايي، عشق و فراز و نشيبهاي آن را توصيف كند؟ حضور نظامي، حضور عشق است. بازتاب آن را هم در منظومه «خسرو و شيرين» ميتوان ديد و هم در «ليلي و مجنون».
وي افزود: شگفت است كه نظامي به داستان «ليلي و مجنون»، كه داستاني كاملا عربي است و بر بنيانهاي زندگي عرب ساخته شده است، خمير مايههاي فرهنگ ايراني را تزريق ميكند و داستاني هماهنگ با روح و فرهنگ ايرانيان ميسازد. سراسر «هفت پيكر» نظامي، متمركز بر يك فرهنگ است و آن فرهنگ ايراني است.
حافظ از نظامي الگو مي گيرد اما مقلد او نيست
رستگارفسايي يادآور شد: حافظ تقدس عرفاني خاصي دارد كه با نظامي، از اين ديد، مشترك است. نظامي هم انسان پاكدامني است اما چنان آزاده است كه زيباييهاي عاشقانه و هنري را شرح ميدهد. به راستي هم تا شاعري در خودش فرو نرود و در منتهاي عشق قرار نگيرد، به ذوق نظامي نمي رسد. ببينيد چقدر زيبا جايگاه خود در شاعري را بيان ميكند و در عين حال مشكلات روحي خود را هم بازگو ميكند.
«منم روي از جهان در گوشه كرده/ كفي پست جوين ره توشه كرده؛ چو ماري بر سر گنجي نشسته/ ز شب تا شب به گردي روزه بسته» يا اين بيتها:«نظامي يكدشي خلوتنشين است/ كه نيمي سركه نيمي انگبين است؛ ز طبع تر گشاده چشمه نوش/ به زهد خشك بسته بار بر دوش؛ دهان زهدم ار چه خشك خاني ست/ لسان رطبم آب زندگاني ست؛ چو مشك از ناف خلوت بو گرفتم/ به تنهايي چو عنقا خو گرفتم».
به هر روي، حافظ از شعر نظامي به دو صورت استفاده ميكند: يكي گرفتن مضامين و ديگري قالب هاي شعر او. اما اسير چارچوب تفكر نظامي نميشود. از حيث قالب، مثننوي حافظ، نظاميوار است اما از حيث محتوا حافظ وار.
مثل اين مثنوي حافظ:«الا اي آهوي وحشي كجايي/ مرا با توست بسيار آشنايي؛ دو تنها و دو سرگردان دو بي كس/ دو دامت در كمين از پيش و از پس؛ بيا تا حال يكديگر بدانيم/ مراد هم بجوييم ار توانيم».
وي تأكيد كرد: نظامي پيشوا و الگويي براي حافظ است. حافظ دست كم شصت بار از شعر نظامي استفاده كرده است. مثل اين است كه او منتظر بوده تا كتابي از نظامي در برابرش باز باشد و برداشت خودش را از آن نشان بدهد. در واقع، حالت زيبايي پسندي و وسعت تفكر نظامي، براي حافظ موثر بوده است اما حافظ مقلد نظامي نيست.
نظر شما