یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۷
قادریت خدا باید به درستی معنا شود/ فلاسفه چه دیدگاهی نسبت به معاد و وحی دارند؟

امیر مازیار در پاسخ به اینکه توانستن و نتوانستن خدا به چه معناست؟ گفت: این سوال پرسابقه‌ای در الهیات کلام و فلسفه است ما وقتی می‌گوییم خدا قادر مطلق است آیا می‌توانیم بگوییم خدا نمی‌توانسته چنین کاری را کند و آیا این ما را دچار تعارض با قادریت خدا نمی‌کند؟ بسیاری از متفکران در ادیان مختلف و فلسفه می‌گویند قادریت خدا باید به درستی معنا شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) اولین نشست از سلسله نشست‌های قدر وحی با موضوع «نظریه وحی فیلسوفان مسلمان» به دبیری نورا نوری صفت و سخنرانی امیر مازیار شب گشذته برگزار شد.

امیرمازیار در ابتدای این نشست گفت: اگر در متون دینی تصویر انسان گونه از خداوند داشته باشیم یه معنای این است که خدا مشابه انسان است و مانند او عواطف دارد و به طور مثال خشم می‌گیرد در حالیکه خدای فیلسوفان اینگونه نیست و با تصوری که خدا را در وجود مجرد محض می‌داند در تعارض است. موجوداتی که تام هستند از نظر فیلسوفان دچار عواطف نمی‌شوند یعنی خدا یک بار برای همیشه آفرینش جهان را انجام می‌دهد و یک فعل تازه دیگر ایجاد نمی‌کند.
 
او ادامه داد: این تصویر با خدای متون دینی و قرآنی سازگار نیست. در متون فلسفی گفته می‌شود از خداوند تنها یک موجود صادر می‌شود و حتی نمی‌تواند دو موجود ایجاد کند و نحوه صدور همان موجود اول هم به صورت پیچیده است، چون افرینش وجود اول هم نباید مستلزم تغییر در ذات خود باشد. متکلمان اصرار داشتند بگویند خدا به لحاظ زمانی قبل از همه موجودات است و می‌گفتند این تصویر در متون دینی بیان شده است. فیلسوفان می‌گفتند نمی‌شود چنین چیزی را پذیرفت و اگر خدا علت تام جهان باشد معلول نمی‌تواند از علت تام خودش تخلف کند. پس فاصله زمانی بین علت ومعلول وجود ندارد و این هم به بحث حدوث و عدم انجامید.
 
او افزود: دیدگاه فلسفی می‌گوید جهان آغاز و پایانی ندارد در حالی که در دیدگاه دینی جهان به پایان می‌رسد. از سوی دیگر اینکه گفته می‌شود انسان از جنس ماده و مرکب تشکیل شده از دیدگاه قرآن گفته می‌شود ما شما را می‌میرانیم و زنده می‌کنیم. نفس مجرد در فلسفه همیشه وجود دارد ولی در قرآن از دیدگاه متکلمان می‌آید که خدا همه را دچار مرگ می‌کند. در بحث معاد هم فیلسوفان می‌گفتند نفسی که از ما باقی می‌ماند لذات و دردهایی مترتب می‌شود، حتی وقتی از جسم خودش جدا می‌شود اما در متون دینی بیان می‌شود انسان با همین جسم خودش محشور می‌شود و از لذات و الامش از جنس مادی است.
 
مازیار با بیان اینکه فیلسوفان برایشان سخت بود که بپذیرند جهان آخرت جهان مادی است و وقتی ما جهان مادی را پشت سر می‌گذرانیم باز به جهان مادی بر می‌گردیم یادآور شد: این آموز‌ه‌های فیلسوفان با آموزه‌های دینی در تعارض بود و من به اجمال به این مسایل اشاره کردم. غزالی در کتابش به 20 مساله اشاره می‌کند که هر کدام یک کلان مساله هستند و باید قبول کرد که اختلاف و تعارض زیاد است. اما فیلسوفان چگونه این تعارض را حل می‌کنند؟ آنها با اینکه این تعارضات را قبول داشتند اما قائل بودند که می‌شود بین فلسفه و دین سازگاری برقرار کرد.

او با طرح این سوال که آیا می‌توان نحوه تکلم را برای خدا به گونه ای در نظر گرفت که از جنس کلمات نباشد؟ توضیح داد: خداوند نمی‌تواند تکلم به الفاظ کند چون نیاز به اعضا و جوارح دارد و همچنین باید پذیرای زمان شد. از سوی دیگر الفاظ هم امور مرکبی هستند و این هم یک خود مساله است. پس یک اصل اساسی و غیر قابل مذاکره در نظر فیلسوفان است و به همین دلیل می‌گویند خداوند نمی‌توانسته بیان کننده الفاظ به صورت مستقیم و غیر مستقیم نمی‌تواند باشد. فرشته هم یک موجود مجرد است و نمی‌تواند لفظ داشته باشد. پس بحث کلام الهی فقط مساله فیلسوفان نبود و از قرن دوم هجری در کل جامعه اسلامی‌ همواره این موضوع وجود داشته و فرقه‌های زیادی از متکلمان و ... وجود داشتند که می‌خواستند به این پاسخ دهند که چگونه خدا می‌تواند لفظ داشته باشد در حالیکه این به خداوند تصور جسمانی می‌دهد. فیلسوفان در عین حال وحی را رد نمی‌کردند و می‌گفتند در عین اینکه خدا با الفاظ تکلم نمی‌کند و هیچ موجود مجرد دیگری هم لفظ ندارد اما ما می‌توانیم تبیین کنیم که چگونه پیامبر الفاظی را می‌شنیده است.
 
به گفته مازیار، فیلسوفان مسلمان معتقد بودند که ما می‌توانیم تکلم را به خدا نسبت دهیم که در آن تکلم با الفاظ انجام نگیرد به عبارت دیگر کلمه اولی که خدا گفت همان صادر اول است و یعنی این نوعی از تکلم خداست قبل از فیلسوفان اسلامی‌ هم این اعتقاد وجود داشت که به ان کلام نفسی می‌گفتند و می‌گویند خدا در این نوع تکلم القای الفاظ می‌کند. فلاسفه وقتی می‌خواهند این موضوع را شرح دهند از این مدخل وارد نمی‌شوند آنها می‌گویند باید پاسخ داد تکلیف ما با متون مقدس در این باره چیست؟ انتقال لفظ یا حتی القای معنا از سوی خدا از دیدگاه فلاسفه ما را دچار مشکلات دیگری می‌کند.

او در پاسخ به اینکه توانستن و نتوانستن خدا به چه معناست؟ گفت: این سوال پرسابقه‌ای در الهیات کلام و فلسفه است ما وقتی می‌گوییم خدا قادر مطلق است آیا می‌توانیم بگوییم خدا نمی‌توانسته چنین کاری را کند و آیا این ما را دچار تعارض با قادریت خدا نمی‌کند؟ بسیاری از متفکران در ادیان مختلف و فلسفه می‌گویند قادریت خدا باید به درستی معنا شود مثلا آیا خدا قادر است سنگی را بیافریند که خودش نتواند آن را بلند کند؟ در این سوال یک پارادوکس است! نظیر این نوع معماها را ساختند و فیلسوفان می‌گویند وقتی می‌گوییم خدا قدرت کامل دارد باید این قدرت را مشخص کنیم قدرت خدا به امر محال، ناممکن، متناقض یا امری که ما را به لوازم متناقض بکشاند تعلق نمی‌گیرد. پس آنجایی که می‌گوییم خدا می‌توان یا نمی‌تواند به این معنی نیست که قدرت خدا به آن امور تعلق نمی‌گیرد در غیر این صورت ما دچار تناقضاتی می‌شویم و ممکن است ضعف و نقص را در خدا تصور کنیم که این با فعلیت و قادریت خدا در تعارض است و هزینه این موضوع برای ما بسیار بیشتر خواهد بود.
 
او به متافیزیک رویا از نگاه فیلسوفان مسلمان پرداخت و افزود: گفته می‌شود که تجربه وحیانی برای پیامبران تجربه رویایی بوده است. از دیدگاه ارسطو رویا حاصل فعالیت قوه تخیل ماست و کار تخیل صورتگری و تجزیه صورت‌هاست مانند یک فیلمساز که تصاویری درست می‌کند. وقتی ما به خواب می‌رویم قوه تخیل ما ازاد می‌شود و در این لحظه قوه تخیل به فعالیت خودش ادامه می‌دهد و بازیگوشی می‌کند پس تخیل صورت ساز ونزدیک به قوای حسی ماست. فیلسوفان مسلمان می‌گفتند رویاهای ما انواع و اقسام دارد گاهی می‌توانیم رویا صادقه ببینیم و از سوی دیگر ما می‌توانیم مکاشفاتی داشته باشیم مانند انچه که عرفا می‌دیدند از سوی دیگر پیامبران هم وحی را حس می‌کردند. از دیدگاه فیلسوفان این‌ها انواعی از رویابینی هستند و این در بیرون ما وجود نداشته و نفس ما از جسممان جدا نشده است.
 
مازیار گفت: حال سوال این است که وقتی قوه تخیل ما در این رویاها دخیل است می‌توانند صادقه، مکاشفه یا وحی باشد چون به هر حال فیلسوفان وحی را بی اعتبار نمی‌دانند اما معتقدند این رویاها صورت بندی شده است مثلا وقتی پیامبر توصیف می‌کرد جبرئیل چگونه است فیلسوفان معتقد بودند فرشته موجود مجرد نیست که بال داشته باشد پس از سنخ رویا هستند اما در این تجربه رویایی امری حقیقی نهفته است. فیلسوفان مسلمان می‌گفتند وقتی قوه تخیل از اشتغالات مادی رها می‌شود می‌تواند به یک منبع بالاتر حقیقت متصل شود که در فلسفه به آن عقل فعال می‌گویند و وقتی به آن متصل می‌شود مبدائی می‌شود که حقایق را به عالم افاضه می‌کند.
 
 
 
 
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها