دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۳
«فُزتُ و ربِّ الکعبه»اش صد راز دارد در خودش

گلستان- جمعی از شاعران گلستانی به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت مولای متقیان، مظهر عدالت و اسوه تقوا، مولود کعبه و نخستین شهید محراب امام علی(ع) اشعاری را سرودند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گلستان، بیست و یکم ماه مبارک رمضان سالروز شهادت امام علی (ع) مولود کعبه و نخستین شهید محراب است که در سراسرِ حیاتش، نماد و جلوه‌ای ناب از بندگی و نیایش در پیشگاه خداوند سبحان بود و زمام‌داری و عدالتش آموزه‌ای جاودانه برای تمام بشریت در طول تاریخ است.

همزمان با لیالی پرفیض و منزلت قدر و سالروز شهادت مولی الموحدین حضرت امیرالمومنین (ع) جمعی از شاعران گلستانی اشعاری را قلمی کردند که در ادامه از نظر می‌گذرد.

سید ابراهیم سجادی زاده -گنبد کاووس

فرود آمد به فرق مرتضی شمشیر نادانی

خدایا، غرقه در خون گشته آیین مسلمانی!

عزیز کعبه اینک داخل محراب در کوفه

چرا درخون شناور شد نمی دانم تو می دانی؟

من و تو یاعلی گوییم و او درکوچه می‌گردد

که تا نانی رساند بر لب بی‌آب و بی‌نانی

علی پیداست در آیینه‌ی قرآن به زیبایی

ببینیم و بخوانیمش برادرجان، تو می‌خوانی؟

کدامین ضربه بر او کارگرتر آمد؟ این شمشیر؟

و یا گفتن سخن از بی‌کسی در چاه ظلمانی؟

علی امروزه در غزه، عزادار عزیزانست

عزا دارِ فراموشیِّ ارزش های انسانی

علی مسموم زهرِ جهل و شمشیرِبداندیشی است

به دست ابن ملجم ها و آن افکار شیطانی

سحر شد پس چرا آوای قرآنش نمی آید؟

مگر در خون نشسته چهره آیات قرآنی؟

نورالله آقایی (یاور) -کلاله

فزت و رب‌الکعبه

تیغ کین بر پیکرخورشید خورد

تیغ او قلب و دل مارا فسرد

ابن ملجم زد به فرقش تیغ را

دیدمش گریان و نالان میغ را

ابن ملجم گرچه او بیداد کرد

شیعه نالید و زغم فریادکرد

مسجدکوفه زخونش رنگ خورد

روح ایمان خنجرنیرنگ خورد

با همه سوز و گداز و درد و تب

زمزمه می‌کرد حرفی زیر لب

باخودش می‌گفت او این آیه را

آیه‌ی فزت و رب الکعبه را

ای علی جان تیره شد ایام ما

تلخ شد نان و رطب درکام ما

می‌روی ماییم و بغض درگلو

باز ایتام عرب در جستجو

می‌روی بعد تو کی آرد به شب

بر یتیمان عرب نان و رطب

یاعلی بعد تو خواهیم داد جان

سفره‌ها خالی شود از آب و نان

می‌روی کی پرکند این جام را

دست کی برسرکشد ایتام را

کی شبانگاهان جلوی درب‌ها

کیسه‌ی ارزاق آرد بهر ما

ای علی جان کو رطب‌های شما

ناله های نیمه شب های شما

ناله‌ات بانیمه شب همراه بود

هق هق تو درگلوی چاه بود

غبطه می‌خورد چاه بربذل علی

نخلها شرمنده‌ی فضل علی

نخلها با ناله عادت کرده‌اند

چون نیامد ناله‌ات تب کرده اند

شب چو دیگر مرهم رازی نداشت

چاه هم دیگر هم آوازی نداشت

ای که دنیا آمدی در قبله‌گاه

قبله رنگین آمده از خون ما

یاعلی خواهیم زذات بی‌نیاز

صبح و ظهر و شام هنگام نماز

ابن ملجم را نیامرز ای احد

لعنت حق باد بر او تا ابد

در ید عشق تو (یاور) شد اسیر

روز محشر دست این عاصی بگیر

محمد دیلم کتولی- علی آباد کتول

خون گریه کن ای آسمان، امشب عزای مرتضاست

محراب شد غرقه بخون، خامُش صدای مرتضاست

دیگر نمی‌گوید اذان، بر ماذنه شیر خدا

ناله بر آور ای زمین، خونین ردای مرتضاست

امشب یتیمان را ببین، بی سرپرست و بینوا

محروم آن پیرزن از، نان و غذای مرتضاست

زخمی به پُشتش داشت از، اَنبان خرما بُردنش

صد حاتم طائی یقین، محو صفای مرتضاست

یار فقیران بوده و گردنکشان را دشمن او

دشمن چو مُدحش را کند، رمز بقای مرتضاست

منشور اخلاص و دعا، امشب به خاموشی رَود

اخلاص و زُهد و معرفت، جذب دعای مرتضاست

فرموده احمد که: «علی جان من و من جان او»

جان محمد غرق خون، شاهد خدای مرتضاست

در چاه گوید درد دل، آن مُقتدای عالمین

آن کوچه و آن میخ دَر، دردآشنای مرتضاست

بعد از عروج همسرش، مولا علی تنها شده

چون نام و یاد فاطمه، مشکل گشای مرتضاست

عدل و عدالت در جهان، دیگر ندارد شاخصی

نشناختند آن مرد را، کاین اقتضای مرتضاست

میزان اعمال بشر، رفتار و کردار علیست

کوثر به دست حیدر و جنّت سرای مرتضاست

رَحمش به قاتل را ببین، منشور انسان دوستی

نهج‌البلاغه بی گمان، خودکیمیای مرتضاست

«فُزتُ و ربِّ الکعبه» اش، صد راز دارد در خودش

خون گریه کن ای آسمان، امشب عزای مرتضاست

قاسم شیخ حسینی (نامی) – فاضل آباد

زشامی که علی جای نبی خفت

شیاطین را علیه خود بر آشفت

تمام زادگان بت پرستی

منافق پیشه‌گان غرق مستی

کسانی از تبار جاهلیت

نژادی بی‌تعقل بی‌درایت

دناعت را به خود سالار کردند

بتان مرده را بیدار کردند

جهولان دشمنی را ساز کردند

برای حق‌پرستی ناز کردند

زخاتم بی‌ادب دندان شکستند

زحبل معرفت پیمان گسستند

شناعت پیشه‌گان ستوار گشتند

برای محو حق در کار گشتند

بقدری ریشه‌ها را گِل نمودند

که در خود ریشه را باطل نمودند

مسیر راه را بی‌راه کردند

عوام الناس را گمراه کردند

خوارج گشته رایت وا نهادند

شریعت را به زیر پا نهادند

ز اکملت و لکم یادی نکردند

دمی را فکر آبادی نکردند

دِلِ خیبر شکن دریای غم بود

چرا که در خطر فرّ علم بود

چراغ عاشقی خاموش گشته

پیام مصطفی فرموش گشته

علی در چاه غم فریاد می‌کرد

نفاق خائنان بیداد می‌کرد

به منبرها علی را خار کردند

ددان را بر دریدن هار کردند

سموم فتنه بر شمشیر دادند

زپستی بر پلیدان شیر دادند

زمانیکه زحق بیگانه گشتند

سر مولای ایمان را شکستند

قرون بگذشته اما عشق حیدر

بود حبل المتین الله اکبر

علی از درک هر عصری برون است

دلش مانند زهرا غرق خون است

علی را شیعیانش دوست دارند

چو نامی رایتش را پاسدارند

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها