شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۸:۴۸
«مرا با خودت ببر»؛ عاشقانه‌ای از جنس معجزه و ایمان

بوشهر- رمان «مرا با خودت ببر» نوشته مظفر سالاری، یکی از جذاب‌ترین رمان‌های دینی است که داستانی عاشقانه را در عصر امام جواد (ع) به همراه ترسیم فضای سیاسی و اقتصادی آن روزگار ترسیم می‌کند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- الهام بهروزی، روزنامه‌نگار: رمان «مرا با خودت ببر» نوشته مظفر سالاری، رمانی جذاب  و خواندنی است که داستان عاشقانه‌ای را در روزگار امام جواد (ع) روایت می‌کند. شاید این‌گونه به‌نظر برسد، این رمان بیشتر متناسب با ذائقه مخاطبی باشد که اندیشه‌های مذهبی عمیق‌تری دارد؛ اما باید اعتراف کرد که این اثر، به‌راحتی می‌تواند هر مخاطبی را جذب دنیای خود کند.

رمان، داستان جوانی به نام «ابراهیم» را روایت می‌کند که دل در گروی عشق دختری به نام «آمال» سپرده است. جوان به اعتبار پدر مرحومش کسب و کاری در شهر دمشق راه‌انداخته است. او یکی از شیفتگان و رهروان راستین امام جواد (ع)  است که پس از کرامتی که از حضرت می‌بیند، سرنوشت غریب اما درخشانی پیدا می‌کند که در این رمان به زیبایی به تصویر کشیده شده‌است.

مظفر سالاری با انتخاب نام «مرا با خودت ببر» نخستین جرقه را برای جذب مخاطب به رمانش می‌زند و آنگاه که مخاطب کتاب را به‎‌دست می‌گیرد، از همان صفحه اول با نویسنده‌ای خوش‌فکر و باورمند مواجه می‌شود که با شروعی جذاب، کنجکاوی او را برای ورود به کوچه پس‌کوچه‌های داستانش برمی‌انگیزد.

او این رمان را این‌گونه آغاز می‌کند: «از آن گاری‌های یغور بود که برای حمل علوفه استفاده می‌شد. بین تیر‌های چوبی نتراشیده و زمخت کف و دیوار‌ه‌اش، فاصله‌های درشتی بود. ابن‌خالد از دور و با همان نگاه اول این را فهمید. گاری با رسیدن به سه‌راه، سمت بازار را در پیش گرفته بود. روی شیار‌های راه که از گل‌های خشکیده بود، بالا و پایین می‌رفت، تکان می‌خورد و محور چرخ‌هایش جیرجیر می‌کرد.

معلوم نبود از کجا آمده بود و به کجا می‌رفت؛ اما مشخص بود که قرار است از بازار سرپوشیده و میدان میان آن بگذرد. ابن‌خالد از لحظه‌ای که نگاهش به گاری افتاد، نتوانست چشم از آن بردارد. او مردی قدبلند و پنجاه‌ساله بود و در قوس میدان، دکان داشت. میدان بزرگ بود و به خلاف بازار‌های کوچه مانند اطرافش، سقف نداشت. دستش را بالای چشم‌ها گرفت تا بهتر ببیند. ساعتی به ظهر مانده بود و آفتاب تیز و داغ بود. گاری وارد سایه بازار شد. آن را قاطری دورنگ می‌کشید.

 از دور گمان کرد قاطر یک گوش ندارد. دقت که کرد، دید یک گوشش سیاه بود و دیگری سفید. افسارش در دست سربازی لاغر و دراز بود که لباس نظامی‌ بر تنش زار می‌زد. بزرگش بود. می‌توانست مثل ماری که پوست می‌اندازد، از یقه‌ی شوره زده و چرمی‌ لباس بیرون بخزد. رمق راه رفتن نداشت. فهمید از راه دوری آمد‌ه‌اند. سرباز تنومندی سوار بر اسبی کرند از عقب گاری می‌آمد و تازیانه‌ای حلقه شده در دست داشت. از یکی از تیر‌های دیواره‌ی گاری، مشکی آب و لیوانی مسی آویخته بود. میان گاری قفسی بود. روی آن گلیم‌پاره‌ای افتاده بود.

ابن خالد با توجه به اندازه‌ی قفس گمان کرد یوزپلنگی یا توله خرسی آورد‌ه‌اند تا به یکی از قصر‌های دارالخلافه ببرند و برای اشراف زادگان دست آموزش کنند. از روی چهارپایه برخاست. از سایه‌بان چوبی و کنگره‌دار جلو دکانش فاصله گرفت و وارد آفتاب شد. بازاری‌هایی که کنارش نشسته بودند، با کنجکاوی رد نگاهش را گرفتند و در ازدحام بازار، چیزی دستگیرشان نشد. ابن‌خالد لحظه‌ای سر چرخاند و به غلام سیاه و نوجوانش گفت: «یاقوت، مراقب دکان باش...»

نویسنده با تعویقی که در آغاز قصه‌اش می‌آفریند، گفتمان روایی داستان را کند پیش می‌برد و با غلیظ کردن تعلیق، ذهن مخاطب را تشنه کشف موجودی می‌کند که در درون این قفس کذایی حمل می‌شود. درون این قفس کسی نیست جز ابراهیم که با وضعیت بسیار اسفباری در حال انتقال به یکی از مخوف‌ترین زندان‌های حکومت عباسی، یعنی زندان «عسکریه» است.

ابن‌خالد که یکی از شخصیت‌های اصلی این داستان و از بازاریان بغداد است و با برخی از علما و رجال سیاسی عصر خود حشر و نشری دارد، بسان مخاطب در پی ارضای حس کنجکاوی برای یافتن حقیقت این قفس و موجود درونش پا به درون قصه می‌گذارد و از این‌جا داستان آغاز می‌شود. این رمان، یکی از خواندنی‎‌ترین رمان‌های دینی است که در عصر حاضر با نثری قوی و محتوایی دلنشین، ماجرایی عاشقانه را با اتکا بر باورهای ناب و ترسیم فضای سیاسی و اقتصادی عصر امام جواد (ع) روایت می‌کند.
 

داستان با روایت غیرخطی دائم در حال رفتن به گذشته و بازگشت به زمان حال است؛ اما سالاری، با روایتی مصور  و تعلیق‌آفرینی‌های حرفه‌ای، چنان مخاطب را در این رفت و آمدها با خود همراه می‌کند که او نمی‌تواند کتاب را زمین بگذارد؛ چراکه او با اشراف به ابزارهای نویسندگی و تصویرسازی‌های خلاقانه، از یکنواخت‌شدن متن می‌کاهد و شوق مخاطب را برمی‌انگیزد برای کوچ کردن به صفحات بعدی و گشودن گره‌هایی که در قصه، از سوی نویسنده ایجاد شده‌اند.

مظفر سالاری با مهارتی که در قصه‌پردازی و تبیین مفاهیم دینی دارد، در بستر داستان، با وارد کردن شخصیت‌های متعددی، سیمای زشت برخی از مفاهیم و رفتارهای ضددینی مثل تهمت زدن، رباخواری، مسلمان‌کشی و... را عیان می‌کند. او آگاهانه داستانش را در فضایی ترسیم می‌کند تا کمال شخصیت‌های مهم داستانش را به نمایش بگذارد. شاید «آمال» دختری با باورهای معمولی باشد اما این دختر یتیم که به دلیل بی‌کسی ناچار است با عموی رباخوار و زن جادوگرش زندگی کند، با درست کردن کلوچه خرمایی و... با بساط کردن آن‌ها روی گاری کوچکی در بازار بزرگ و مسقف دمشق، تلاش می‌کند تا با رزقی حلال، امرار معاش کند.

آمال نمونه یک دختر خودساخته، نجیب و مستقلی است که مخاطب هرچه بیشتر با شخصیت وی آشنا می‌شود، بیشتر مجذوب او می‌شود. او عاشقی نجیب و پاک‌نهاد است که در ادامه به همسر و عروسی شفیق و بادرک و شعور بدل می‌شود. بی‌شک بازآفرینی‌ شخصیت‌های این رمان، نیاز به تعمق و واکاوی بافتار اجتماعی و فرهنگی آن روز دمشق داشته که نویسنده به‌خوبی از عهده آن برآمده است.

بدیهی است شخصیت‌سازی و شخصیت‌آفرینی یکی از رکن‌های مهم رمان‌های مذهبی را تشکیل می‌دهد تا به‌دور از هر افراط و تفریطی و با رعایت موارد شرعی و شأن ائمه اطهار (ع) و معصومین آفریده شوند. در این گونه رمان‌ها، شخصیت‌های داستان‌ها در کشمکش با زندگی، شاید بارها به شک و تردید می‌افتند اما در نهایت با تمسک به باورها و حب‌الله مسیر سعادت‌مندی را می‌یابند. سالاری در شخصیت‌آفرینی این رمان، هوشمندانه عمل کرده و در این مسیر، اشراف خود را به مباحث دینی و دوران زندگی امام جواد و پیروانانش در عصر خفقان و ظلم عباسیان به‌شکل هنرمندانه‌ای نمایش داده است و سپس دست به شخصیت‌سازی و بازآفرینی روایت از اثر مرحوم شیخ کلینی به نام کافی کرده است.

شخصیت‌های اصلی این رمان عاشقانه ابراهیم و آمال هستند؛ دو جوان عادی که با ایمان به حجت حق، در پیچ و خم زندگی از شیب تردید عبور کرده و معجزه‌وار به سعادت می‌رسند. خوشبختانه سالاری ضمن خلق این دو شخصیت منحصربه‌فرد، عشق و اعتقادات ناب آن‌ها را در قصه‌ای جذاب و شمایلی زیبا در «مرا با خودت ببر» به تصویر کشیده شده است.

رمان «مرا با خودت ببر» به‌دلیل داستان جذابی که دارد، بسیار مورد استقبال قرار گرفته که این نشان می‌دهد مخاطب ایرانی، رمان‌های دینی را دوست دارد ولی به‌شرطی که رمان متناسب با ذائقه و مزین به آرایه‌های نویسندگی، قصه‌ای پرکشش و مستند و نثری خوانا باشد. این رمان به همت نشر «به‌نشر» (انتشارات آستان قدس رضوی) منتشر شده است.  

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها