چاپ نخست كتاب «اخلاق و سياست خارجي» تاليف «ديويد بي.مك دانلد»، «رابرت جي. پاتمن» و «بتي مسون پاركر» با ترجمه دكتر مهدي ذاكريان، از سوي نشر دانشگاه امام صادق(ع) منتشر و روانه بازار كتاب شد. اثر حاضر با طرح مقوله اخلاق در حوزه سياست خارجي، مشتمل بر روابط بين دولتها، معادلات و تحليلهاي امنيتي و به ويژه منافع عيني اقتصادي، چشماندازي نوين را ترسيم كرده است.\
اثر حاضر به خاطر ارائه ديدگاههاي تازه به ويژه از سوي دانشمندان كشورهاي حوزه اقيانوسيه ـاستراليا و نيوزلندـ داراي بدعت و تازگي براي خوانندگان است. به همينروي خواندن اين كتاب ميتواند در گشودن ايدههاي نوين براي تحليل موضوعات مشترك بشري چون اخلاق محيط زيست، حقوق بشر و مانند اينها و تعامل آنها با سياست خارجي راهگشا باشد.
تعامل اخلاق و سياست خارجي
از نظر تمام نويسندگان كتاب حاضر، اخلاق در سياستگذاري خارجي، اهميت قابل ملاحظهاي دارد. به هر حال در مورد اين كه رفتار اخلاقي در اين عرصه چگونه بايد باشد، توافق اندكي وجود دارد. مفهوم اخلاق، اساسا مورد مجادله است چرا كه به واسطه وجود تعاريف مختلفي از اخلاق، اين بحث مطرح است كه كدام رهيافت اخلاقي در سياست خارجي بايستي دنبال شود. ديدگاه نويسندگان، انعكاسي از دوگانگي ديرينه ميان ايدهها و منابع در سياست خارجي است و يك احساسي وجود دارد كه حفظ چنين تقسيمبندي در جهاني كه اخلاق و قدرت به سمت يك نقطه مشترك در حال حركت هستند، به طرز فزايندهاي با دشواري روبهرو ميشود.
در فرجام نگرش ايدهآليستي در چارچوبه تئوريك، يك ديدگاه غايي از جامعه جهاني يا «جامعه بينالمللي» وجود دارد كه به تبيين اين ايده ميپردازد كه جهان را به دشواري ميتوان يك محيط آنارشيستي تلقي كرد. براساس اين طرز تفكر، از دولتها انتظار ميرود از هنجارها و رفتار خوب بهره ببرند. به طور كلي آنان متعهد به اقدامات تجاوزكارانه نيستند چرا كه اين امر ميتواند مشروعيت بينالمللي آنان را از بين ببرد. دفاع از حاكميت و امنيت امري معقول محسوب ميشود اما اين موضوع به منزله تعهد به حمله پيشدستانه يا پيشگيرانه نيست. هرچند تروريسم بنياني براي تهديد نظام جهاني محسوب ميشود ولي «ابرقدرتهاي ياغي» نيز ميتوانند عملكرد بيثبات كنندهتر داشته باشند.
مخالف اين ديدگاه بر آن است كه در شرايط آنارشي بينالمللي با عدم توافق بر سر قواعد بازي همراه با يك جامعه بينالملل ضعيف، قدرتهاي هژمون موظف به مقابله با بيقانوني و بينظمي در جهان هستند. اگر ساير دولتهاي غربي ـمانند اتحاد اروپاـ توانايي ديدن خطر تروريسم را ندارند و يا به صورت آشكار تمايلي به متوقف ساختن آن ندارند، در آن صورت دو بحث مطرح ميشود. تعدادي از مفسرين تروريسم را كم اهميت دانسته و به همينروي، هژموني آمريكا را بزرگترين مانع صلح ميدانند، در حالي كه سايرين تهديد تروريسم افراطي اسلامي را به عنوان يك نگراني شديد مطرح ميسازند.
اينك با گذشت شش سال از جنگ عليه ترور، ميتوان براي شناخت پارهاي از ابعاد هنجاري سياست خارجي آمريكا اقدام كرد. ديويد مك دونالد بر اين باور است كه يك بررسي از تاريخ و فرهنگ آمريكا نشان ميدهد كه چگونه اين كشور به درك خود و جهان ميپردازد.
آمريكاييان كشور خود را ذاتا خوب و اخلاقي ميدانند و با توجه به شاخصهاي رفتاري در سياست خارجي، موضوع بغرنج ميشود و ارتباطي ميان تصور آمريكاييان از منش آمريكايي يا سياست خارجي كه دنبال ميكنند، وجود ندارد. ريشه چنين امري را ميتوان در تاريخ استثناگرايي اين كشور يافت كه از قرن هفدهم بر معصوميت، برگزيده شدگي، نيك بودن و نيز نزديكترين نگرش به ايدهآل يهوديت، مبتني بوده است.
احياي مجدد تفكر مسيحي انجيلي و آمريكايي كردن هولوكاست باعث شد تا اين اسطوره استثناگرايي سنتي، دگرباره رونق بگيرد. اما اين كه تا چه اندازه استفاده ابزاري از كشتار جمعي يك گروه ميتواند در متحد ساختن آمريكاييان موفق باشد، محل ترديد است. با توجه به دريافت رهيافت عمومي از اين نوع استثناگرايي، اين نگرش ميتواند تاريخ مصرف كوتاهي داشته باشد. آيا چنين شيوه تنگنظرانهاي در پيشبرد منافع آمريكا با تعهد عميقتر آمريكا به دفاع از اسرائيل، در زماني كه ضد ساميگرايي در خاورميانه و اروپاي باختري در حال رشد است، ميتواند به صلاح آمريكا باشد؟ زمان پاسخ خواهد داد.
آن چه كه ميتوان از اين كتاب دريافت، نقش غير متعارف و گاه متعارض اخلاق در سياست خارجي و به ويژه در روابط بينالملل است. قطعا در عمل تغييراتي صورت ميگيرد.
بر اساس مطالب كتاب، پس از يازده سپتامبر، آمريكا ستيزي شديدا رشد كرده و حتي قرباني شدگي اين كشور نيز نتوانسته در قوانين بينالمللي، تغييري اخلاقي پديد آورد. در حالي كه عدهاي آمريكا را غير عقلاني و متزلزل ميدانند، شمار ديگري به صورت روشن بر توزيع نابرابر قدرت در جهان تاكيد كرده و اين كه قدرت از طرق مختلف بايستي عملياتي شود. در حالي كه تروريسم، دولتهاي شكست خورده و سلاحهاي كشتار جمعي، از مشكلات بسيار جدي محسوب ميشوند، اما اين مباحث در كنار ساير موضوعاتي چون فقر، بيعدالتي و تخريب محيط زيست بايستي مورد توجه قرار گيرند.
در نهايت و همان طور كه در مقدمه اثر حاضر آمده است، عصر جهاني شدن موجب شده تا در برابر سياست خارجي، اخلاق جايگاه والايي بيابد. قطعا واقعگرايي، يك نگرش پراهميت است كه از طريق آن به سياست خارجي نگريسته ميشود، اما واقعگرايي به واسطه حل صلحآميز جنگ سرد در اواخر دهه 1980 تضعيف شد و ناتوان از تبيين حوادث تلخ يازده سپتامبر بود و لذا به نظر ميرسد در عصر جهانيشدن كه غالبا راهحلهاي دولت محور براي مشكلات به مبارزه طلبيده ميشود، نگرش واقعگرايي با چالش جدي روبهروست. غير محتمل به نظر ميرسد كه به عنوان معيار كليدي سياستگذاران عرصه سياست خارجي ناديده گرفته شود. به هر حال، ميتوان چنين پيشبيني كرد كه به واسطه تقويت جهاني شدن در قرن بيست و يكم، مفهوم منافع ملي نيازمند باز تعريف بوده و مسووليت بيشتري در قبال علائق اخلاقي و ساير هنجارهاي مطرح در يك جهاني كه به طرز فزايندهاي درهم تنيده ميشود، برعهده گيرد.
كتاب حاضر در چهار بخش و چهارده فصل مقوله اخلاق و سياست خارجي را بررسي كرده است. «اخلاق و جنگ عليه ترور»، «اخلاق و امنيت جهاني»، «اخلاق، فرهنگ و اقتصاد» و «اخلاق، حقوق و وكلا»، عناوين بخشهاي چهارگانه اين اثرند.
چاپ نخست كتاب «اخلاق و سياست خارجي» در شمارگان 1000 نسخه، 420 صفحه و بهاي 80000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما