به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اخیراً نشر چشمه، اولین رمان ابوالفضل مروجی را با نام «سرخ نشستن» منتشر کرده که در فاصله دو ماه با استقبال خوبی مواجه شده و به چاپ دوم رسیده است. این اثر روایت پرفراز و فرودی است از یکی از سرنوشتسازترین سالهای مشروطه؛ سال به توپ بسته شدن مجلس توسط لیاخوف روس. «سرخ نشستن» داستان روزنامه «صور اسرافیل» است و داستان میرزا جهانگیرخان شیرازی، مدیر آن روزنامه که به خاطر نام روزنامهاش به میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل معروف شد، و علیاکبر دهخدا که نویسنده اصلی روزنامه «صور اسرافیل» بود و این هردو نقشی مهم در آن روزنامه داشتند و از شخصیتهای تاثیرگذار در تاریخ بیداری ایرانیان بهشمار میآیند.
به بهانه انتشار رمان «سرخ نشستن» گفتوگویی با ابوالفضل مروجی، نویسنده آن داشتهایم که در ادامه میخوانید:
این کتاب تصویرسازی زیادی دارد. به نظر شما تا چه اندازه قابلیت تبدیل شدن به فیلم را دارد؟
در فرایند نوشتن، بسیاری از اوقات، قبل از اینکه کلمات جاری شوند تصویر در ذهن نویسنده شکل میگیرد که بسته به موضوع اثر و تاثیری که آن تصویر برجای میگذارد، نویسنده تصمیم میگیرد از آن استفاده کند یا نه. اگر تصویر آن چنان قوی باشد که در لحظه نویسنده را متاثر کند، به آن تصویر وفادار میماند و از توصیف استفاده میکند، اگرنه بهصورت طبیعی به سمت استفاده از قابلیتهای زبانی میرود که معمولاً به تصویر در نمیآیند و به صورت خالص فقط در مدیوم ادبیات قابل دسترسی هستند. اینکه گاهی از اوقات، هنگام تبدیل یک رمان به فیلمنامه تغییرات عمدهای رخ میدهد و باعث اعتراض نویسنده میشود به همین خاطر است. در مورد رمان «سرخ نشستن»، چون فضا و موضوع اثر و تاریخی بودن آن ایجاب میکرد و داستان بر مبنای مشاهده ذهنی جلو میرفت، موقع نوشتن، هجوم تصاویر مختلف را تجربه میکردم که درنهایت منطقیترین و قابل استفادهترین تصویر را انتخاب میکردم. فکر میکنم این اثر به راحتی بتواند به فیلم یا سریالی چند قسمتی تبدیل شود.
از کدام منابع تاریخی برای نوشتن این رمان استفاده کردهاید؟
این رمان هم مانند بسیاری از رمانهای تاریخی یک مرحله تحقیق داشت که نزدیک به دوسال به طول انجامید. خوشبختانه درباره مشروطه اخیراً آثار تحلیلی بسیار ارزندهای نوشته شدهاند که برای من بسیار راهگشا بودند. در صدر آنها کتابهای سهراب یزدانی است که با دقت و موشکافی مثال زدنی به تحلیل وقایع پرداختهاست. همچنین کتابهای فریدون آدمیت بهویژه «ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران»، «مجلس اول و بحران آزادی»، «فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران» و «اندیشه ترقی و حکومت قانون» بسیار راهگشا بودند. همچنین گزارشات مجلس اول، نامههای تقیزاده، «تاریخ مشروطه ایران» کسروی و «تاریخ بیداری ایرانیان» ناظمالاسلام کرمانی، «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» نوشته مهدی ملکزاده، «مشروطه ایرانی» اثر ماشاءالله آجودانی و سایر منابع را خواندم. البته این تحقیق مستلزم مطالعه مستقیم از روزنامههای آن دوره هم بود که شامل روزنامه «صور اسرافیل» و «مساوات» و نامههای رد و بدل شده بین اشخاص و رجال سیاسی میشد.
چرا مقطع تاریخی مشروطه را برای نگارش رمان انتخاب کردید؟
بیشتر علاقه شخصی بود و اینکه چقدر نکات مغفولی درباره این دوره وجود دارد. تاریخ مشروطه را معمولاً ما با به توپ بسته شدن مجلس و بعد هم فتح تهران به یاد میآوریم ولی از ابتدای جنبش اتفاقات بسیار مهمی میافتد که مسیر تاریخ صد ساله بعد از خود را تغییر میدهد. در حقیقت نطفه بسیاری از جریانات سیاسی قدرتمندی که در سالهای بعد و در دهههای بعد با قدرت تاثیرگذاری کردند، در همان یک سال اول بسته میشود، یعنی از فروردین ۱۲۸۶ تا تیر ۱۲۸۷ که قوای روس مجلس را به توپ میبندند. ۱۰ سال پیش از نوشتن رمان و در مسیر مطالعات شخصی خودم که از سر کنجکاوی بود متوجه شدم چقدر آشنایی با این دوره سخت و مشکل است. به عنوان نمونه برای جوانی که میخواست مثل من از سر کنجکاوی از تاریخ مملکتش با خبر شود، بیشترین متونی که در دسترس بودند بسیار قدیمی و سختخوان بودند و مشکل بزرگی که وجود داشت این بود که اقوال متناقض در آنها بسیار زیاد بود؛ همچنین سوگیریهای بسیاری در آنها وجود داشت که کشف واقعیت را بسیار دشوار میکرد. حالا چه میشود اگر این، از نقل و تحلیل تاریخ بیرون بیاید و تبدیل به رمان شود که راحتتر هم خوانده میشود و میتواند جذابتر باشد و این فکر باعث تولد رمان «سرخ نشستن» شد.
از بین رمانهای تاریخی ایرانی به چه اثری بیشتر علاقه دارید؟ ردپای داستانهای جولایی را میشود در این رمان دید. آیا این تاثیر، آگاهانه بوده؟
اگر تاثیر هر نسل را بر نسل بعد از خود در نظر بگیریم جولایی در این زمینه استاد من محسوب میشود، بهخصوص در زمینه روایت. در میان نویسندگان ایرانی جولایی تنها کسی است که این قدر موشکافانه و با دقت به تاریخ مشروطه پرداخته و هر لحظه را با طراوت قوه خلاقه دلنشین و خواندنی کرده. این یک پرسش اساسی است که چرا در میان این همه نویسنده درجه یک در نسل قبل، هیچکس به صورت مستقیم به موضوع مشروطه نپرداخته؟ البته نمونههای درخشانی هست ولی اندک مثل «ندبه» بهرام بیضایی که به طرز استادانهای به مسئله زن بودن و مصائبش در یک جامعه مردسالار قدرتمحور پرداخته و اینکه در آن هیاهوی کسب قدرت دوره مشروطه چقدر زن و زنانگی میتواند پامال شود و اینکه آن زن تاریخی که درگوشه پستو بود وقتی بیرون میآید، حتی به ستم و مثلاً در خرابات سکنی میگیرد، میتواند فریاد بزند و البته که بعد هم با توپ قطعهقطعه شود. «ندبه» نمایشنامه کوچکی است ولی طرح مسئله در آن بسیار استادانه و عالی و درخشان است. یا «توپ» غلامحسین ساعدی که به مسئله قدرت و جابهجایی آن و پوستاندازی گروهها و اشخاص در این مسیر میپردازد. چند اثر دیگر هم هست که در حدود موضوعاتی که قابلیت پرداخت خلاقه در آنها بوده به مشروطه پرداخته شده، اما اینکه روایت تاریخ آن هم با آن همه ریزهکاری انجام شود ما کم داریم در حالی که حوادث مشروطه یکی از مهمترین اتفاقات سیاسی - اجتماعی تاریخ ما ایرانیان است. اینکه رضا جولایی با این دقت اهتمام ورزیده و به آن پرداخته بسیار باعث خوشبختی و مسرت است و حتماً من تاثیر گرفتهام و نوع روایت و زاویه دید جولایی به مسئله تاریخی بر من تاثیر گذاشته؛ اما اینکه دغدغه هر نویسندهای چیست و چه حرفی دارد برای مخاطب یک مسئله شخصی است که برای هر نویسندهای متفاوت است. در این زمینه «سوءقصد به ذات همایونی»، «شکوفههای عناب» و «خنده خورشید، اشک ماه»، با روایت درخشان و دقیق جولایی بسیار عالی و خواندنیاند.

در «سرخ نشستن» از ضربالمثلها و اصطلاحات فرهنگ عامیانه استفاده زیادی کردهاید. آیا منابع مکتوب خاصی داشتهاید؟
بیشترین تاثیر زبانی را من از همان روزنامههای دوره قاجار گرفتم، بهخصوص روزنامه «صور اسرافیل» و مقالات دهخدا؛ «چرند و پرند» چه از لحاظ طنز بینظیرش و چه از لحاظ سلیس بودن و روان بودن در دوره خودش یک اثر متمایز و ناب است.
در این رمان شاهد پرشهای مکانی و استفاده از متنهای طولانی نامهها و آوردن متن صفحههای روزنامه هستیم. آیا به نظر شما این امر باعث خسته شدن خواننده نمی شود؟
بله. ممکن است در ابتدا خواندن آن نامهها کمی مشکل باشد ولی من نهایت تلاشم را انجام دادم که در مسیر، خواننده به متن عادت کند و این مشکل برطرف شود. کدهایی در زبان هست که بعد از مدتی سروکار داشتن با متن، خوانش آن راحتتر میشود؛ به عنوان نمونه امروزه میگوییم «پس ما کی سر راحت به بالین میذاریم؟» خب مردمان صد سال پیش مثلاً میگفتهاند: «پس کی سر ما اندکی راحت میبیند؟» خب این به صورت دیگری هم امروزه رواج دارد؛ «کی روزگار خوشی رو میبینیم؟» خوشبختانه زبان فارسی با قابلیتهای خود از این نظر بسیار زود با مخاطب اخت میشود. این مثل درستیست که فارسی شکر است و باید از زحمات ویراستار رمان هم سپاسگزاری کنم که در مسیر روان شدن متن و ارتباط بهتر با خواننده، زحمات بسیاری کشید و نظراتشان بسیار راهگشا بود. اما در مورد اسناد تاریخی موقع نوشتن به این پایبند بودم که خواننده دقیقاً بداند چه اتفاقی در شرف وقوع است. یک اتحاد بینظیر شکل گرفته بود که پیش از آن اصلاً در ایران سابقه نداشت؛ آن هم در دنیای آن روز. مانند آن با فاصله در روسیه اتفاق افتاده بود که به فجیعترین شکلی توسط تزار خفه شده بود. حالا در ایران دوره قاجار، آن هم با آن شدت از اختناق و عقبماندگی فکری و سیاسی که رواج داشت، اتحادی بین آحاد مختلف مردم شکل گرفته بود که چرا باید حرف را فقط یک نفر بزند و کسی جرئت نداشته باشد روی حرف او حرف بزند و چه خوب است که دارالشورایی باشد و نمایندگان مردم آنجا اولین کاری که بکنند این باشد که قدرت را از حالت مطلق به مشروط در بیاورند. این خیلی حرکت بزرگ و بینظیری بوده و در همان ابتدا نیز همراهی فداکارانه مردم را به همراه داشته است. یک قرن پیش این اتفاق افتاده. چرا همه چیز از دست رفت؟ چرا آن اتحاد تبدیل به دشمنی و نفرت و سهمخواهی شد؟ چه کسانی با به خطر افتادن منافعشان خیانت کردند و چه کسانی با تندرویهای نالازم عرصه را بر سیاسیون کاربلد تنگ کردند. خب یا من باید به همان توصیف بسنده میکردم یا نه، عین اتفاقی را که افتاده بدون سوگیری پیش روی مخاطب میگذاشتم تا او با توجه به مسیری که در متن طی میکند مستقیم در دل ماجرا قرار بگیرد و بداند چه اتفاقی دارد میافتد.
رمان توصیفات زیادی دارد. آیا این توصیفها به دلیل علاقه شخصی به جزئیات آن دوره تاریخی بوده یا لازم و در خدمت داستانند؟
سعی کردهام توصیف در خدمت متن باشد، کما اینکه یک قرن از آن دوره میگذرد و بسیاری از آداب و رسوم ما تغییر کرده. به عنوان نمونه حمام رفتن ما یا سلوک و معاشرت ما، و امیدوارم آگاهی از جزییات زندگی در دوره قاجار برای مخاطب جذاب باشد.
آیا استقبال مورد انتظار شما از کتاب شد؟
بله تا کنون که دوماه از پخش کتاب میگذرد، کتاب به چاپ دوم رسیده و از این نظر استقبال از آن باعث مسرت من است.
اگر قرار بود این رمان را بازنویسی کنید چه تغییراتی در آن می دادید؟
مثلی بین نویسندگان رد و بدل میشود که میتواند کابوس هر نویسندهای نیز باشد. «رمان تا قیامت کار میبره!» همیشه چیزهایی برای اضافه کردن هست. اما معمولاً این امر مستلزم تغییر شرایط است. این رمان سال ۹۷ به اتمام رسید. من معمولاً کارها را نگه میدارم. حداقل چهار سال، و بعد که از چیزهایی مطمئن شدم دل به دریا میزنم و برای ناشر ارسال میکنم. خب تقریباً مطمئن بودم که این نسخهای که پس از شش سال برای چاپ میرود اصطلاحاً از هفتخوان گذشته و در این زمان و مکان و شرایط میشود نقطه پایان را بر آن گذاشت.
آیا رمان دیگری هم در دست نگارش دارید؟
دو اثر آماده چاپ هست: «مسافران گرداب» که ماجرای تغییرات سیاسی - اجتماعی ایران در دوره جنگ اول جهانی، قحطی فراگیر و انحلال مجلس است و «آواز استخوان» که در فاصله سالهای ۴۲ تا ۵۵ میگذرد و بیشتر یک رمان شخصیتمحور با نگاهی به مسائل روانشناختی است.
نظر شما