یکشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۷
همت و انصاف، کلیدهای سلوک در منطق‌الطیر

خراسان‌رضوی - «همت عالی» و «انصاف پنهان»، این دو مفهوم کلیدی در منطق‌الطیر عطار، از زبان هدهد دانا برای مرغان طالب سیمرغ بیان می‌شوند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – زهره مظفری‌پور، نویسنده، محقق و پژوهشگر ادبی: مرغان که مشغول شنیدن گفت‌وگوی هدهد با دیگر مرغان بودند یکی پس از دیگری رغبت و میل بیشتری می‌یافتند تا در پیشگاه هدهد حاضر شوند و سوالات و اشکالات خویش را بازگو نمایند تا بلکه عیب‌های آنان برطرف شود و بتوانند هدهد را در این سفر همراهی نمایند، از این رو مرغی دیگر در جایگاه حاضر شد و از هدهد پرسید که «ای صاحب‌نظر و ای راهبر مرغان! آیا در این راهی که در پیش داریم همت و توجه قلبی معنایی دارد؟ چرا که من در حقیقت با اینکه جسمی ضعیف و صورتی ظریف دارم و در ظاهر ریزجثه و ضعیفم اما همتی بسیار بلند و عالی دارم و اگرچه شیوه طاعت و بندگی را نمی‌دانم اما به همت بلند و تلاش قلبی خویش ایمان دارم. به من بگو که آیا در این راه، همت‌بلندم به کار می‌آیدم؟»:

دیگری گفتش که ای صاحب نظر!

هست همّت را در این معنی خبر؟

گرچه هستم من به صورت، بس ضعیف

در حقیقت همّتی دارم شریف

گر ز طاعت نیست بسیاری مرا

هست عالی همّتی باری مرا

هدهد دانا پس از شنیدن سوال مرغ به او پاسخ داد که «جاذِب و کِشَنده عاشقان به درگاه سیمرغ، همین داشتن همتِ‌عالی و برداشتن پوشیدگی از هر چیزی است و هر کسی که این همت عالی در او به وجود آید در همان حال و فوراً هرچه بخواهد خواهد توانست به دست آورد.»

(اشاره به اَلَست شده است که در حقیقت همان کلام الهی است که عاشقان و عارفان شیفته و عاشق این کلام هستند)

سپس هدهد دانا همتِ‌بلند را اصل و مایه هر چیزی می‌داند و می‌گوید که هر کسی را که ذره‌ای همت در او پیدا کند خورشید را با آن عظمت فرود خواهد آورد و در حقیقت از خورشید بالاتر خواهد رفت در فروزندگی و درخشندگی و دارا بودن مقام والا، چرا که اصل و درون مایه هر چیزی که رشد می‌کند و در حقیقت نطفه پادشاهی جهان‌ها همت است.

گفت مغناطیس عشّاق الست

همت عالی ست، کشف و هر چِ هست

هر که را شد همت عالی، پدید

هر چه جست، آن چیز، حالی شد پدید

هر کِ را یک ذره همت داد، دست

کرد او خورشید را زان ذره پست

نطفه ملک جهان‌ها همت است

پر و بال مرغ جان‌ها همت است

پس از شنیدن پاسخ هدهد در جواب مرغ بلند همت، مرغ دیگر به پیشگاه هدهد آمد و از او پرسید که «در مقابل مقام پادشاه انصاف و وفاداری چگونه است؟ و چه جایگاهی قرار دارد؟ چرا که من مرغی با انصاف هستم و خداوند در حق من لطف کرده و تاکنون به کسی بی‌وفایی نکردم. اگر در من یا کسی دیگر این چنین صفاتی با هم جمع آمده باشد پایه و مرتبه او در معرفت و شناخت چگونه است؟»

در حقیقت مرغ می‌خواست بداند که زمانی به جایگاه سیمرغ برسد در چه مرتبه‌ای قرار دارد؟

دیگری گفتش که انصاف و وفا

چون بود در حضرت آن پادشا؟

حق تعالی داد انصافم بسی

بی‌وفایی هم نکردم با کسی

در کسی چون جمع آمد این صفت

رغبت او چون بود در معرفت

هدهد دانا در جواب مرغ به او پاسخ داد که «پادشاه جهان منصف است و دادگر و هر کس از سخنان بیهوده پرهیز کند دادگر خواهد شد و تو اگر انصاف داشته باشی بهتر از عمریست که در حال رکوع باشی و سر بر سجده بنهی، اما حق انصاف را رعایت نکرده باشی»:

گفت انصاف است سلطان نجات

هر که منصف شد برست از ترّهات

از تو گر انصاف آید در وجود

به ز عمری در رکوع و در سجود

سپس او در وصف انصاف می‌گوید که «در هر دو جهان جوانمردی این است که پنهانی انصاف را رعایت کنی که اگر در آشکارا داد بدهی و انصاف داشته باشی این نوعی ریاکاری محسوب می‌شود.»

در حقیقت هدهد دانا می‌خواهد بگوید که بهترین انصاف همان است که پنهانی انجام شود که این شیوه جوانمردان است و اگر در ظاهر منصف باشی، ریاکاری بیش نخواهی بود:

خود فتوت نیست در هر دو جهان

برتر از انصاف دادن در نهان

وانک او انصاف بدهد آشکار

از ریا، کم خالی افتد، یاد دار!

آنگاه هدهد دانا در وصف مردان حق می‌گوید که مردان خدا و آنان که حق و حقیقت را دریافتند دادگر بوده‌اند و حقی از کسی ضایع نمی‌کردند و حق را ادا و کمال انصاف را رعایت می‌کردند:

نستدند انصاف، مردان از کسی

بلکه خود می‌داده اند، الحق بسی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

اخبار مرتبط

تازه‌ها

پربازدیدها