سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیدجعفر علمداران، پژوهشگر، دکتری زبان و ادبیات فارسی و استاد دانشگاه: پادشاهی اشکانیان بر اساس منابعی که فردوسی در زمان نگارش شاهنامه در دست داشته ۲۰۰ سال بود. بعد از مرگ اسکندر تمام بزرگانی که از نژاد آرش بودند، پراکنده شدند و هرکدام به قسمتی از کشور قناعت کردند و ملوکطوایف بهوجود آمد. ۲۰۰ سال بدینسان گذشت و بعد از اسکندر شاهان ملوکطوایف زیادی آمدند و رفتند از جمله اشک از نژاد قباد، شاپور از نژاد خسرو، گودرز از اشکانیان و بیژن و نرسی و اورمزد و آرش و اردوان که بهرام و شیراز و اصفهان از آن او بود. بابک نیز در اصطخر بود.
زمانیکه «دارا» در رزم کشته شد پسری داشت به نام «ساسان» که گریخت و به هند رفت و آنجا مرد. پسری داشت که نام او را نیز «ساسان» نهاد و به همین صورت تا پشت چهارم پسرانشان را ساسان نامیدند. آنها شغلشان شبانی بود:
کنون ای سراینده فرتوت مرد
سوی گاه اشکانیان بازگرد
چه گفت اندر آن نامهٔ راستان
که گوینده یاد آرد از باستان
شاهنامه فردوسی، نامه شاهان نیست، به گفته خود حکیم طوس این خردنامه پارسی، نامه راستان، بهیننامه، نامهباستان و....نامگذاری شده و در ابیات آمده است. محتوای شاهنامه در ۳ بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی سرگذشت اسطوره ایرانی تا پایان سلسله ساسانی است. فردوسی این داستان ها را از زبان خود نسروده بلکه برای سرایش آن، از متن شاهنامه منثور بهره برده و با حکمت و اندیشه ناب ایرانی خود این داستانهای کهن را جانی نو بخشیده و به نظم در آورده است.
فردوسی در واقع با تفکر خلاق و تفکر نقاد که این دو مهارت نهمین و دهمین مهارت از مهارتهای زندگی سازمان بهداشت جهانی(w.h.o) به شمار میرود، با سرودن شاهنامه عرصه دانایی را پدیدآورده که جهان امروز و ایران کنونی پس از هزار سال هنوز مدیون اندیشه های والای اوست زیرا نامه باستان را براساس تفکر راستان سروده است:
پس از روزگار سکندر جهان
چه گوید کِرا بود تخت مهان
چنین گفت داننده دهقان چاچ
کزان پس کسی را نبد تخت عاج
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبکسار و سرکش بدند
به گیتی به هر گوشهایبر، یکی
گرفته ز هر کشوری اندکی
چو بر تختشان شاد بنشاندند
ملوکطوایف همی خواندند
برین گونه بگذشت سالی دویست
تو گفتی که اندر زمین شاه نیست
پس از اسکندر هر یک از سران ایرانی برای خود حکومتی دست و پا نموده و مدت ۲۰۰ سال به حکومت ملوکالطوایفی تن میدهند:
نکردند یاد این از آن آن ازین
برآسود یک چند روی زمین
سکندر سگالید زینگونه رای
که تا روم آباد ماند به جای
شهریاری به نام اشک که از نژاد قباد است سلسله اشکانیان را پدید میآورد:
نخست اشک بود از نژاد قباد
دگر گرد شاپور خسرو نژاد
ز یک دست گودرز اشکانیان
چو بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چو آرش که بد نامدار سترگ
چو زو بگذری نامدار اردوان
خردمند و با رای و روشنروان
چو بنشست بهرام ز اشکانیان
ببخشید گنجی بارزانیان
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ
ورا بود شیراز تا اصفهان
که داننده خواندش مرز مهان
به اصطخر بد بابک از دست اوی
که تنین خروشان بد از شست اوی
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان
نگوید جهاندار تاریخشان
کزیشان جز از نام نشنیدهام
نه در نامهٔ خسروان دیدهام
گرچه در شاهنامه به اشکانیان و آرش کمانگیر زیاد پرداخته نشده اما باز فردوسی از حق نگذشته و در همین گفتار کوتاه حق مطلب را ادا کرده و اشکانیان را نوادگان آرش نامیده و علت این کم پرداختن را بدین شکل بیان میکند که پس از اینکه حکومتشان برچیده شد از ایشان در هیچ اثری یاد نشده و از شاهان آنها فقط نامهایی شنیده که به این ترتیب آورده است:
اشک
شاپور
گودرز
بیژن
نرسی
اورمزد
خسرو
اردوان
سکندر چو نومید گشت از جهان
بیفگند رایی میان مهان
بدان تا نگیرد کس از روم یاد
بماند مران کشور آباد و شاد
چو دانا بود بر زمین شهریار
چنین آورد دانش شاه بار
اشکانیان سومین دودمان پادشاهی ایران اساطیری و دودمانی ملوکالطوایفی در شاهنامه و اسطورهشناسی هستند. شاهان اشکانی بر پایه شاهنامه فردوسی، ۸ تن بودند که ۲۸۳ سال (۳۰۸۴–۳۳۶۷ پس از کیومرث) پادشاهی کردهاند و تبارشان به کیقباد میرسد؛ نخستین شاه اشکانی اشک و واپسین شاه اشکانی اردوان است. پادشاهی اشکانی بهدست اردشیر بابکان سرنگون شد و پادشاهی ساسانی بنیان نهاده شد.
اشکانیان خاندانی دلیر وچابک و بیابانگرد بودند به همین دلیل اسناد ثابتی از شاهنشاهی اشکانیان در دسترس فردوسی نبوده که به این کوتاهی در شاهنامه ۲۰۰ سال شهریاری آنان را فقط در ۲۰ بیت بیان کرده است.
از طرفی خوب می دانیم که «شاهنامه منصوری» و «خداینامک» و دیگر آثار بهجا مانده از پهلوی ساسانی منابع مورد استناد شاهنامه بوده و از اشکانیان و آرش کمانگیر، آنطور که شایسته است نامی برده نشده و به تبع تبلیغات سوء ساسانیان علیه اشکانیان برخی منابع غربی هم اشکانیان را شیفته فرهنگ هلنیسم و متهم به یونانیگرایی کردهاند، در صورتیکه اشکانیان به سنن ایران و هخامنشیان پایبند بودند و احترام میگذاشتند و اینکه برخی شاهان اشکانی به زبان یونانی وارد بوده و به فرهنگ، فلسفه، هنر و ادبیات یونانیان علاقهمند بودند و آن را مطالعه میکردند لذا دلیلی بر بیگانگی آنان با آداب و سنن ایرانی و هخامنشی نیست و آیین شان هم آیین زرتشت بود.
نظرات