به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از منتال فلوس، پشت چهره مرموز کنت دراکولا، نه فقط خونآشامی از اعماق ترسهای ویکتوریایی، بلکه ذهنی وسواسی و پژوهشگر نهفته است. «برام استوکر»، نویسنده ایرلندی که عمرش را میان صحنه تئاتر و دفتر یادداشتهای پراکندهاش گذراند، هفت سال تمام را صرف ساختن جهانی کرد که هنوز پس از یک قرن، از میان خطوطش بوی خون و دانش میآید.
در ذهن ما «دراکولا» کتابی است که از دل مه لندن و سایههای قلعهای در ترانسیلوانیا بیرون آمده؛ اما واقعیت، بسیار انسانیتر و در عین حال، پیچیدهتر است. استوکر، برخلاف بسیاری از نویسندگان گوتیک همدورهاش، به جای تکیه بر خیال، به تحقیق علمی و تاریخی پناه برد. او در جستوجوی منشأ خونآشامی، از وقایعنگاریهای قرون وسطی درباره ولاد تپش تا تازهترین پیشرفتهای علم پزشکی در قرن نوزدهم را ورق زد. برادرش پزشک بود و از او درباره انتقال خون پرسش میکرد موضوعی که در آن دوران هنوز مرموز، خطرناک و تا حدی نامقدس تلقی میشد.
از همین پژوهش دقیق بود که صحنههای معروف خونگیری و انتقال خون در رمان زاده شد؛ جایی که ونهلسینگ میگوید: «او به خون نیاز دارد، وگرنه خواهد مرد» جملهای که در آن زمان نه فقط به مرگ جسم، که به اضطراب فرهنگی دوران اشاره داشت: ترس از آلودگی، از مرزهای بدن، از علمِ تازهای که جای ایمان را میگرفت.
اما شگفتانگیزتر از خود رمان، مسیر یادداشتهایی است که آن را به دنیا آوردند. استوکر فقط تابستانها در کریدن بِیِ اسکاتلند مینوشت، با دستخطی ریز و آشفته بر روی تکههای کاغذ تئاتر لیسیوم یا هتلها. این یادداشتها بعد از مرگش، سرنوشتی شبیه به خود دراکولا پیدا کردند: از مزایدههای لندن تا کلکسیونرهای آمریکایی، از ویترینهای ناشران نیویورکی تا قفسههای کتابفروشیهای قدیمی فیلادلفیا. هر بار که دست به دست میگشتند، بخشی از راز استوکر محوتر میشد، تا سرانجام در سال ۱۹۷۰ در کتابخانه روزنباخ جای گرفتند و پژوهشگران توانستند ببینند چگونه یک نویسنده ویکتوریایی با دقتی نزدیک به روش علمی، وحشت را مهندسی میکرد.
این مسیر طولانی، بازتابی از دگرگونی خود ادبیات است: یادداشتهای پراکنده و فروختهشده، مانند پیکر تکهتکه دراکولا، در نهایت دوباره کنار هم آمدند تا حیات تازهای بیابند. در سال ۲۰۰۸ نسخه کامل آن یادداشتها در قالب کتابی ۳۰۰ صفحهای منتشر شد؛ سندی که نشان میدهد ترس، نه فقط از تاریکی، بلکه از دانش، از پیشرفت، و از کنجکاوی بیپایان انسان نسبت به مرزهای مرگ زاده میشود.
در سالهای اخیر حتی کتابهایی در کتابخانه لندن کشف شده که حاشیهنویسیهای استوکر در آنها بهروشنی با یادداشتهایش در روزنباخ تطبیق دارد کتابهایی درباره گرگینهها و ارواح، که در حاشیهشان خطی از مداد، مانند رد خون خشکشده، هنوز باقی است.
و شاید همین تصویر آخر بهترین استعاره برای استوکر باشد: نویسندهای که میان علم و اسطوره، میان تئاتر و آزمایشگاه، میان نور چراغ گاز و سایه قلعهها، ردِ خود را گذاشت. او «دراکولا» را ننوشت تا صرفاً بترساند؛ بلکه تا نشان دهد ترس، بخشی از فرایند شناخت است همانقدر منطقی و دقیق که یک آزمایش پزشکی، و همانقدر مبهم و شاعرانه که مهِ شبهای اسکاتلند.
نظر شما