سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، تیمورتاش سیاستمداری مهم است که در بین عوام مردم بسیار مشهور است. شاید بتوان او را به کاردینال ریشیلو، صدراعظم قدرتمند فرانسه که به عالیجناب سرخپوش معروف است و نقش مهمی در به قدرت رسیدن لوئی سیزدهم داشت، تشبیه کرد. تیمورتاش نیز مانند ریشیلو نقش پررنگی در به قدرت رسیدن رضاشاه پهلوی داشت، به گونهای که او را با عنوان تاجبخش میشناسند با این وجود اما به همان سرنوشت محتومی رسید که اغلب تاجبخشها دچار میشوند. به مناسبت نهم مهرماه سالروز درگذشت این شخصیت با دکتر مجید تفرشی، تاریخنگار، سندپژوه و پژوهشگر امور بینالمللی در خصوص خاستگاه، جایگاه و منش سیاسی تیمورتاش به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
خاستگاه و جایگاهی که تیمورتاش از آن برخاست، کجاست و منش سیاسی او چگونه بود؟
در مورد عبدالحسین تیمورتاش (معززالملک / سردار معظم خراسانی) کم مطلب گفته نشده است اما واقعیت این است با این همه مطلب که در مورد تیمورتاش گفته و نوشته شده هنوز بخشهای مهمی از زندگی تیمورتاش مغفول مانده و نوشته نشده است و کمتر مورد توجه واقع شده است. به ویژه اینکه مطالب آرشیوهای غیرایرانی و علیالخصوص آرشیوهای بریتانیایی و روسی در مورد تیمورتاش کمتر مورد ملاحظه واقع شده است. ابعاد کمتر شناخته شده یا حتی ناشناخته در مورد زندگی او وجود دارد. شما به نقش تیمورتاش در به سلطنت رسیدن رضاشاه اشاره کردهاید ولی تیمورتاش قبل از این و بعد از آن هم بسیار در تاریخ ایران مهم بوده است.
تیمورتاش از یک خاندان محلی معروف اشراف و با نفوذ بود و پدرش، میرزا کریم دادخان نردینی او را برای تحصیل در امور نظامی و سیاسی به روسیه فرستاد. او در مدرسه نیکلایفسکی، از بهترین مدارس سنت پترزبورگ روسیه تحصیل کرد. این حضور تیمورتاش در سنین بسیار پایین نوجوانی و جوانی در روسیه باعث شد تا با فرهنگ و روش زندگی روسیه اشرافی در دوران قبل از انقلاب اکتبر آشنا شود و در ضمن در آن جامعه نفوذ نیز داشته باشد، آن هم نه فقط در بین اشراف روسیه بلکه در بین نخبگان روسیه که بعضاً بعد از انقلاب اکتبر هم به کار خود ادامه دادند. بنابراین تیمورتاش را نباید فقط در چهارچوب فرهنگ و قالب تزاریزم دید. حتی در دوران بلشویزم هم بی تاثیر نبوده است. علیرغم اینکه آن نظام به کلی متلاشی شد ولی آشنایی و وقوف و ورود تیمورتاش به روسیه تزاری و بعد اتحاد جماهیر شوروی جدید نیز ادامه پیدا کرد.
وقتی که تیمورتاش در روسیه حضور داشت، تقریباً ارتباط او با ایران محدود است و کاملاً در فرهنگ روسیه حل شده است. به همین دلیل زمانی که به ایران برمیگردد، ضمن اینکه به دلیل ثروت پدری بسیار ثروتمند است و از جهت فرهنگی با فرهنگ روسیه بسیار عجین است و آن پروتکلها و آداب اشرافی را دارد ولیکن با فرهنگ ایرانی بیگانه است. حتی مواردی مثلاً در خاطرات قاسم غنی وجود دارد که در مکاتبات و گفتوگوهایش به دلیل اینکه آداب و رسوم ایرانی را بلد نبود، مورد تمسخر واقع میشد.
مثلاً یک نمونه در مورد او ذکر شده است که با علمای خراسان مکاتبه میکند و اول نامه مینویسد؛ «حضرت ختمی مرتبت»، در واقع میخواست یک کلمه ثقیل بنویسد که مورد مسخره واقع میشود. تیمورتاش بسیار باهوش و زودآموز یا به قول انگلیسیها fast learner بود، این حالت سبب شد که پلههای ترقی را خیلی زودتر از بقیه طی کند.
در این دوره برای تیمورتاش میتوان دو یا سه ویژگی ذکر کرد. این ویژگیها هم به تیمورتاش کمک کرد و هم به او لطمه زد. یکی از این ویژگیها مسئله عیاشی و زنبارگی اوست.
تیمورتاش که از خانواده ثروتمندی بود، پس چرا او را برای آموزش به روسیه میفرستند؟
بجنورد یعنی منطقهای که تیمورتاش در آن ساکن بود، بیشتر تحت تاثیر روسیه قرار داشت. یعنی شما خوانین خراسان مرکزی و جنوبی را در نظر بگیرید، بخصوص خوانین شمال خراسان مانند سرخس و بجنورد را، این خوانین اساساً با روسیه مراوده داشتند و روسیه در آن زمان، جزیی از اروپای مرکزی نبود. یعنی تصور ما از روسیه، روسیه بعد از تزار است. در آن زمان روسیه تزاری بخشی از اروپا محسوب میشد و برای آنها هم راحتتر بود و هم از جهت فرهنگی نزدیکتر و ارزانتر بود که فرزندانشان را برای تحصیل به آنجا بفرستند. معمولاً حتی فرزندانشان را برای تحصیل به مدارس کمارزش روسیه هم میفرستادند، اما پدر تیمورتاش او را به یکی از اشرافیترین مدارس روسیه فرستاد. یعنی آن زمان کمتر فرزندانشان را به اروپا، فرانسه، انگلیس و… میفرستادند و بیشتر فرستادن به روسیه باب بود، روسیه هم سهلالوصولتر بود و هم از جهت فرهنگی ملموستر و نزدیکتر.
در آنجا چه آموزشی میدیدند؟
آموزش نظامی و سیاسی و دیپلماتیک میدیدند، ولی عمدتاً آموزش نظامی میدیدند. روسی را در حد زبان مادری میآموختند و زبان فرانسه و انگلیسی را نیز نه در حد زبان روسی ولی این دو زبان نیز آموزش داده میشد.
وقتی تیمورتاش به ایران میآید، خود را برخلاف پدرش از آن محدوده ملکی و زراعی محلی خودشان خارج میکند و طبیعتاً با تهران و مشهد مربوط میشود و حتی قبل از کودتا یعنی در فاصله بین جنگ جهانی اول و کودتا به عنوان یکی از رجال شاخص شناخته میشود. نمونه بارز حضور تیمورتاش نیز به عنوان حاکم گیلان است که در نهضت جنگل نیز ماجراهایی دارد.
تیمورتاش در سرکوب نهضت جنگل نقش دارد، اقدامی که به او نسبت میدهند و احتمالاً درست است ولی به آن شاخ و برگ دادهاند. در مسئله اعدام دکتر حشمت طالقانی، معروف است که دکتر حشمت از نهضت جنگل بریده است و در واقع کم آورده است. البته در ادبیات حماسی جنگل میگویند به دام افتاده و تا لحظه آخر وفادار بوده است اما به نظر میرسد که بریده و قهر کرده است. میگوید، میخواهم بروم و زندگی کنم که وقتی دستگیر میشود به او اماننامه میدهند، ولی اعدامش میکنند. در تاریخ ایران از این اماننامه دادن و اعدام کردن به تلخی یاد میشود. دو نفر در آنجا بودند که هر دو نفر مغضوب رضاشاه میشوند؛ یکی از این دو نفر تیمورتاش است و دیگری سرتیپ میرزا عبدالجواد خان قریب (متینالملک) بود که سرتیپ قریب بعدها مغضوب میشود و تا سال ۱۳۵۵ و اواخر حکومت محمدرضا شاه هم زنده بود و اشعار طنز و هجو علیه حکومت میگفت. اینها هر دو از مسببین در قتل دکتر حشمت طالقانی بودند ولی از آن داستان به بعد تیمورتاش هم بین آزادیخواهان مغضوب میشود و هم بین نخبگان حاکم در ایران اسم و رسم پیدا میکند. تا آن زمان حکمران گیلان بود ولی شهرت زیادی نداشت. در فاصله ۱۲۹۷ تا ۱۲۹۹، بر طبق اسناد موجود در آرشیوهای جهانی، تیمورتاش در تلاش است تا یک نظم و دوران جدیدی را برای پایان بخشیدن به نابسامانی آخر دوران قاجار انجام بدهد. مهمترین اسنادی که من دیدم، در مورد حضور تیمورتاش در عملیات کودتا نیست بلکه حاکی از آن است که تیمورتاش شخصاً در کودتا نبود اما قبل از کودتا چندین بار با مقامات مختلف خارجی، به خصوص شوروی و بریتانیا دیدار کرد. گاهی تنها و گاهی با افراد دیگری، از جمله سید ضیاءالدین طباطبایی، برای آمادهسازی و افکارسنجی آنها برای بررسی یک اقدام ناگهانی مورد حمایت بریتانیا. البته این موضوع خیلی مهم است زیرا در بریتانیا در مورد اینکه یک اقدام صورت بگیرد، اختلافنظر وجود داشته است. نقش تیمورتاش برای متقاعد کردن هرمان نورمن، وزیرمختار بریتانیا در ایران کلیدی است، برای اینکه متقاعدشان کند که در جهت سیاست وینستون چرچیل جوان، وزیر جنگ و برخلاف سیاست جرج کرزن وزیر خارجه وقت آن کشور، بیاید وارد کار شود و یا سکوت کند و یا حمایت ضمنی کند. نقش تیمورتاش در این برهه حساس تاریخساز در تاریخ ایران گفته نشده است.
تیمورتاش در مورد تسهیلگری و آمادهسازی مقدمات خارجی کودتا نقش مهمی داشت. تیمورتاش در خود کودتا مثل بقیه فعال نبود ولی بلافاصله بعد از استقرار کودتا از صبح چهارم اسفند دوباره حضور او مشخص است. یعنی قبل از کودتا بود. آن روز ظاهراً نبود یعنی سندی مبنی بر حضور او نداریم ولی از چهارم اسفند دوباره حضور او مشهود است.
رویکرد کلی تیمورتاش در مورد نهضت جنگل چه بود و اینکه میگویند نهضت جنگل با روسها ارتباط داشتند و جداییطلب بودند و اینکه تیمورتاش انگار یک ملیگرا و ایرانگراست، از کجا میآمد و نگاهش به نهضت جنگل چه بود؟
بخشی از داستان در مورد تیمورتاش و نهضت جنگل و روسها را میدانیم و بخشی دیگر را باید تحلیل کنیم. یعنی بخشی فکت و بخشی دیگر تحلیل است. نهضت جنگل چند فاز دارد و افراد مختلفی هم در آن نقش دارند. نمیتوان خطی نگاه کرد. در برابر ابتدای نهضت اتحاد اسلام مذهبیها و سنتیها حامی میرزا هستند. خود میرزا هم شعائر دینی دارد، در میانه راه در واقع گروههای چپ و گروههای سوشیال دموکرات و احسانالله خان و خود حیدرخان عمواغلی ورود میکنند و عملاً نهضت را تحت کنترل خودشان درمیآورند یعنی میربایند. تا جایی حکومت جدید شوروی یعنی دولت لنین روی نهضت جنگل حساب ویژه باز میکند و همین چپها هم در آن جلسه بی حساب و کتاب نبودند بلکه با ماموریت بودند و لنین و اطرافیانش را متقاعد میکنند که باید از نهضت جنگل حمایت کنند. از یک جایی یعنی از ۱۹۲۰ به بعد یعنی یک سال قبل از کودتا به تدریج افراد مختلفی از جمله کسانی به خصوص تئودور رُتشتین، اولین وزیر مختار رسمی شوروی در ایران که قرار است که به ایران بیاید
او پس از بررسی و دقت فراوان در مکاتبات خویش به ولادیمیر لنین، که روابط دیرینه و نزدیکی با او داشت، بسیار توصیه میکند که اوضاع برای نهضت جنگل مساعد نیست و روی اسب بازنده شرطبندی نکن و نظر لنین را برمیگرداند. در واقع شدت عمل تیمورتاش علیه نهضت جنگل همزمان با تغییر نظر شوروی است. اینکه اینها هماهنگ بودند یا هماهنگ شدند، نمیدانیم اما به هر حال عملاً همراه بودند. یعنی تیمورتاش هم با روسها ارتباط داشته است و این میتواند یک اتفاق تصادفی یا هدفمند باشد، اما همزمان اتفاق میافتد و روسها نظرشان بر روی نهضت جنگل تغییر میکند و نهضت جنگل هم از این زمان رو به افول کامل میرود.
در مورد کودتای ۱۲۹۹ و عوامل آن نظرات مختلفی مطرح شده است. یک نظر که دکتر همایون کاتوزیان میگوید این است که در هیات حاکمه انگلیس برای کودتا اختلافنظر وجود داشته است. نظر شما در این مورد چیست؟
نظر تاریخنگاری رسمی جمهوری اسلامی این است که تمام بریتانیا صددرصد طرف کودتا بودند و یک نظر دیگر هم نظر کسانی است که میگویند روح انگلیس از این ماجرا اطلاع نداشت که من با هر دو نظر مخالف هستم. تصور ما از بریتانیا یک امر واحد است که همه یکجور فکر میکنند و یک جور عمل میکنند، اصلاً اینگونه نبوده است. در لندن اختلافنظر بسیار جدی بین وزارت جنگ و وزیرخارجه وجود داشت با رقابت سیاسی شدید. لرد جرج کرزن و سر وینستون چرچیل جوان، اینها با هم اختلاف نظر و همچشمی شدید سیاسی داشتند. دعوای سیاسی بر سر قدرت داشتند و ایران هم یکی از محلهای دعوا بود.
کرزن اصرار داشت که قرارداد ۱۹۱۹ اجرا شود، قراردادی که به دلایل مختلف شکست خورد. چرچیل وزیر جنگ بریتانیا میگفت ایران باید سریع تغییر اساسی بدهد، برای اینکه خطر بلشویسم هست، مسئله خلیجفارس هست، مسئله هند هست. مسئله نفت هست. به دلایلی میگفت این وضع ادامه پیدا نمیکند و باید اوضاع ایران عوض شود. نرمن، وزیرمختار آن زمان بریتانیا در ایران یک دیپلمات یاغی بود. از کرزن پیروی نمیکرد و نظر او بیشتر به چرچیل نزدیک بود. بنابراین در دیدارهایی که تیمورتاش، سیدضیاء و دیگران با او انجام میدهند، عملاً با همراهی سازمان امنیت نظامی انگلیس که در شمال و شمال غرب بود که با تیمورتاش آشنا بودند، از جمله ژنرال ادموند آیرونساید. در این متقاعد کردن سفارت بریتانیا در پیشبرد نقشه کودتا، حتماً تیمورتاش نقش بسیار مهمی در این آمادهسازی داشته است.

یعنی تیمورتاش در آن طیفی قرار میگیرد که معتقد است باید کودتا بشود؟
بله، اصلاً مذاکره میکند که قاجاریه به این صورت نمیتواند ادامه دهد، خطرات مختلفی هست. حتی خطر روسها را گوشزد میکند. آن زمان جنگ داخلی روسهای سفید و بلشویکها بود و پیامد آن به ایران کشیده شد و بسیار ایران را ناامن کرده بود. یک بار انزلی را اشغال کرده بودند. تمام اینها باعث میشود که تیمورتاش در مذاکراتش با انگلیسیها به این موضوعات توجه کند که باید عملی انجام شود.
برگردم به روز بعد از کودتا، در روز بعد از کودتا تیمورتاش با هوشمندی مرعوب شرایط موجود نمیشود. یعنی که سیدضیاء نخستوزیر شده است. تیمورتاش تقریباً در همان روزهای اول با زیرکی در ناراحتی دربار قاجار که سیدضیاء رییسالوزرا که رجال قاجاری را دستگیر و شکنجه و با احمدشاه بدرفتاری کرد با استفاده از تردیدهای لندن، جاهطلبی رضاخان و آزردگی احمدشاه از وضع موجود و رییسالوزرای گستاخ نقش خودش را به عنوان کسی که میخواهد عمر دولت سیدضیاء را کوتاه کند، محکم میکند و عملاً هم موفق میشود. یقیناً یکی از مهمترین کسانی که در این بدهبستان بین دربار و رضاخان برای کوتاه کردن عمر دولت سیدضیاء عمل میکند، تیمورتاش است. یعنی عملاً در بالا بردن رضاخان به عنوان فرمانده قزاق نظامی کودتا به وزیر جنگ، از وزیر جنگ به نخستوزیر و از نخستوزیر به پادشاه، در همه این مراحل تیمورتاش چه در روی صحنه و چه در پشت صحنه بیشترین نقش را دارد و طبیعتاً این لقبی که در آغاز سلطنت به عنوان نقش دوم مملکت به او دادهاند، بیجهت و تعارف نیست.

به هر حال رضاشاه قبل از آن رضاخان بود و در جاهای دیگر هم حضور داشت آیا او و تیمورتاش یکدیگر را از قبل میشناختند؟
میشناختند با اینکه ارتباط و آشنایی داشتند، دوتاست. ممکن است که آوازه همدیگر را شنیده باشند ولی ارتباط مستقیم با هم نداشتند.
آیا تیمورتاش جزء کسانی نبود که رضاخان را به انگلیسیها پیشنهاد بدهد؟
خیر، همانطور که گفته شد او بیشتر با آیرونساید و دیگران مستقیماً چندان مرتبط نبود. تیمورتاش در پیشنهاد دادن رضاخان به انگلیسیها نقشی نداشت اما حتماً در بالا کشیدن رضاشاه نقش بسیار مهمی داشته است. اینکه قبل از کودتا با رضاخان آشنایی داشته یا خیر، اطلاعات من ناقص است و من اطلاعی ندارم. اما بعد از کودتا برای تثبیت قدرت رضاخان و در ادامه رضاشاه و علیالخصوص در بین افراد جبهههای مختلف چه با سیاستمداران و چه با نخبگان یعنی زمینداران و اشراف و چه با روزنامهها و افکار عمومی تیمورتاش برای جاانداختن رضاخان به عنوان ناجی ایران و یک شمشیر نجاتبخش و اینکه ایران به یک نادر و نظم نوین نیاز دارد و یا تعابیری که با آن آشنا هستیم، نقش زیادی دارد و عملاً از مدتها قبل مراحل آمادهسازی را انجام داده است تا جایی که حتی گفتوگوهایی که چه قبل از سلطنت و چه بعد از سلطنت رضاخان با علما در قم دارد، برای مصوبات و قوانین، تیمورتاش روزهای زیادی به قم میرود و با علمایی مانند حائری و آیتالله اصفهانی که از اصفهان به قم آمده است، گفتوگو میکند و تائیدیه میگیرد. یعنی این قدرت چانهزنی و مذاکره است که بعداً خیلی بیشتر در مسائل بینالمللی دیده شد، به رضاخانی که جاهطلب و زورمدار بود اما قدرت گفتوگو نداشت، کمک میکند. یعنی سواد و مجال گفتوگو نداشت و در حال آموزش گفتوگو بود. تیمورتاش در واقع وجه مدنی حکومت نظامیان بود.
چرا خود تیمورتاش به جای رضاخان قدرت را در دست نمیگیرد؟
خودش زمینهاش را نداشت.

چرا؟ تیمورتاش که تواناییاش را داشت، پس چرا به دنبال شخص دیگری برای رسیدن به قدرت بودند؟
در دنیا مردان زیادی را داریم که دوست دارند «کینگمیکر» (king maker) باشند و خودشان شاه نباشند. دوست دارند تاجبخش باشند. در ایران هم از این رجال کم نداریم. تیمورتاش فکر میکرد که زمینه تبدیل شدن به شخص اول مملکت را نداشت و با نفر دوم بودن بیشتر میتواند نفوذ داشته باشد. این موضوع خیلی به او کمک کرد اما بالاخره در یک جایی او را به زمین زد.
تیمورتاش با سیاستمداران، نخبگان، روحانیان، اشراف و روزنامهها رابطه خوبی داشت. یعنی در ابتدای کار برای چانهزنی با روحانیان رابطه خوبی داشت. به تدریج این رابطه تغییر میکند و هر چه دولت رضاشاه با روحانیت زاویه میگیرد، تیمورتاش نیز زاویهدار میشود.
در دو مرحله به قدرت رسیدن رضاخان یعنی زدوخورد برای جنگ قدرت در ایران در فاصله کودتا تا تغییر سلطنت زیاد بود که نمیخواهم وارد آن بشوم ولی در تمام این مراحل تیمورتاش تقریباً در محور همه این مسائل قرار دارد. ولی در دو مرحله شاهد این هستیم که یعنی در سال پایانی در سال ۱۳۰۳ و ۱۳۰۴ نقش تیمورتاش باز هم نمایانتر میشود. یکی در موضوع جمهوری و تلاشی که رضاخان برای جمهوری کردن ایران کرد و دیگری تب و تابی که در تهران هست، برای قتل رابرت ایمبری کنسول آمریکا در ایران و مسائلی از این دست برای ایجاد ارعاب و حالت نظامی برای تغییرات در ایران، عملاً باعث میشود که تیمورتاش با عنوان فرمانده عملیات، زمانی که جریان جمهوری شکست میخورد و انگلیسیها که از آن با عنوان رسوایی جمهوری یا فضاحت جمهوری نام میبرند، علیرغم اینکه انگلیسیها حمایت کردند یعنی سفیر جدید انگلیس، سر پرسی لورن دوست صمیمی رضاخان و رضاشاه بعدی بود.
تاکنون هیچوقت ندیدم که سفیر یک کشور تا این حد با مقام نخست یک کشور دوستی داشته باشد. بحث نوکری و مزدوری و اینها نیست. این دو فرد شخصاً بسیار به یکدیگر نزدیک بودند. بحث اتهام و اینها نیست، مکاتباتی که با هم دارند، برادرانه است. وقتی ماجرای جمهوری شکست میخورد و علما بزرگترین عامل این شکست هستند. اینها به قم میروند. در قم کسی که تلاش میکند تا ورق را از شرایط باخت به سمت برد بهتر برگرداند، تیمورتاش است. یعنی با علما مذاکره میکند. زمانی که بحث جمهوری میشود از علمای صاحبنام، آقای نائینی و آقای حائری و دیگران میگویند این یک مقوله غربی و ضد دینی و بابیگری و… است، کشور نباید مثل ترکیه جمهوری بشود. علما میگویند ما به تو (رضاخان) کمک میکنیم تا شاه بشوی. این تغییر نظر علما و جا انداختن این نظر را که او (رضاخان)، شاه بشود، نتیجه مذاکرات و تلاشهای تیمورتاش است. یعنی در شرایط کاملاً بازنده یک برد بسیار بالاتر به دست میآید. یعنی رضاخان ابتدا میخواهد موقتاً رئیسجمهور شود اما علما میگویند نمیتوانی، پس شاه باش. این دستاورد بزرگی است.
آیا رضاشاه طرفدار جمهوری بود؟
رضاشاه هم طرفدار جمهوری بود و هم باور نمیکرد که شاه بشود. یعنی این تصور را نداشت که اشراف و علما بگذارند؛ شاه بشود، اما جمهوری را یک امکان سهلالوصولی میدانست. یعنی این حالت شدنیتر و ممکن به نظر میرسید. ولی این کاملاً واضح بود که تقدیم اهدایی تیمورتاش به رضاخان و شاه بعدی است. ولی اینها را جا میاندازد ولی از اینجا به بعد چند اتفاق همچون اشرافزدگی، تجملات زیاد، زنبارگی، جاهطلبی عریان و عیان تیمورتاش، او را در چشم رضاشاه و افکار عمومی بدنام میکند. در واقع تیمورتاش بعد از آن کسی را دیگر آدم حساب نمیکند. البته کمتر در خصوص جنبههای فرهنگی و هنری تیمورتاش اطلاع داریم. تیمورتاش از نظر فرهنگی و هنری و حمایت از فرهنگ و هنر در آن دورهای که بود، کارهای زیادی انجام داده است.
در خاطرات نصرالله انتظام که از شهریور ۱۳۲۰ نوشته است، جملهای نقل شده است که حیرتانگیز و غمانگیز است. نصرالله انتظام میگوید: تیمورتاش در جلسات رسمی دولتی حضور پیدا میکرد و میگفت، میدانم خلاف قانون است، میدانم که ضد مقررات است اما این مقرری سالانه عارف قزوینی باید تصویب و داده شود. این عمل برخلاف همه موازین بود و هیچ راهکار قانونی نیز نداشت. تیمورتاش هر سال این را به زور تصویب میکرد که عارف بیپول و گرسنه نماند و بعد که تیمورتاش دستگیر شد، اولین کسی که شروع کرد به فحش دادن به او خود عارف قزوینی بود. از این موارد در مورد هنرمندان و نویسندگان نیز زیاد داشتیم. حتی تیمورتاش به کسانی که فرهیخته بودند و مورد غضب واقع میشدند، کمک میکرد. حتی زن روسی و زن ایرانی او با محافل فرهنگی و ادبی بسیار ارتباط داشتند. فرزندانش تحصیلکرده و جزء فرهیختگان هستند و بهترین تحصیلات را داشتند ولی یک مسئله دومی به جز این تجملات و زنبارگی و اشرافزدگی تیمورتاش مورد بحث است که…
چقدر این زنبارگی تیمورتاش درست است؟
حتماً درست است اما در آن اغراق هم شده است.
آیا اسنادی در این زمینه موجود است؟
بله، اینکه در آن اغراق شده است، قبول دارم اما اصل زنبارگی تیمورتاش دروغ نیست.
در مورد اشرافیگری چطور؟ یعنی زمینخواری میکرد؟
مهمانیهای خیلی اشرافی و گرانقیمت با حضور افراد زیادی برگزار میکرد، چندصد نفر را دعوت میکرد و به عیش و نوش میپرداخت. چیزی که با عرف جامعه آن روزگار خیلی سازگار نبود، توی چشم بود و مردم به اصطلاح خیلی احساس نفرت میکردند.
در ادامه بحث موضوع دومی که برای رضاشاه مهم بود، اینها هم البته نه اینکه مهم نبود، به عنوان یک نکته منفی جلب توجه میکرد ولی مهمترین مسئله این بود که افکار عمومی و پلیس تامینات و برداشتی که وجود داشت این بود که تیمورتاش بسیار جاهطلب است و به حق خود به عنوان وزیردربار و شخص دوم مملکت قانع نیست. او مثل کشورهای جهان سومی دیگر میخواهد کودتا کند و رضاشاه را براندازد. چون رضاشاه به هرحال از نظر فرهنگی و سواد میدانست که در حد تیمورتاش نیست، البته تیمورتاش هم مرتب به رضاشاه اظهار بندگی میکرد ولی تصور و ذهن رضاشاه این بود که هر لحظه ممکن است به او خیانت کند و او را از حکومت کنار بزند. این فکر علیه تیمورتاش یک جایی در جامعه بینالمللی تعمدا تقویت شد که در مجالی دیگر به آن میپردازیم.
شما در کودتا نقش تیمورتاش را خیلی برجسته کردهاید، بالاخره رجال دیگری مثل فروغی، داور و حکمت نیز بودند، اینها چه نقشی داشتند؟
داور، حکمت و فروغی در شکلگیری نظام مدنی و بروکراتیک دولت رضاشاه بیشترین نقش را داشتند ولی در اینکه از جهت انگیزش و هیجان کنشگری بین این چهار دسته که گفتم، هیچکدام نفوذی مانند تیمورتاش نداشتند. یعنی فروغی با علما، زمینداران، روزنامهنگاران و سیاستمداران ارتباط زیادی داشت. او از نظر فکری برنامهریز سازماندهنده اداری بروکراتیک بود ولی تیمورتاش از چماقدار تا اندیشمند با همه در ارتباط است. از آدمی که به مجلس میآید و علیه رضاخان به نفع مدرس شعار میدهد تا فلان روحانی و زمیندار و فلان روزنامهنگار و سیاستمدار که به مجلس میآید، همه اینها با تیمورتاش در ارتباط هستند.
یعنی در دهه اول، نفر دوم مملکت تیمورتاش است؟
به شوخی این عنوان را به او نداده بودند. او عنوان شخص دوم مملکت داشت و رسماً به او شخص دوم مملکت میگفتند. یعنی در آن زمان ولیعهد هم وجود داشت.
پس ترس رضاشاه بیهوده نبود؟
بله، بیهوده نبود، ولی در جایی این ترس به صورت مصنوعی تقویت شد. آن قسمتی که در مورد تیمورتاش کمتر به ما گفته شده و در اسناد انگلیسی بسیار هست؛ در دو قسمت تاریخ ایران واقعاً به عنوان یک خادم ملی عمل کرد، یکی در مناقشات خلیجفارس در مقابل انگلیسیها ایستاد و دیگری در مناقشات نفت. در این دو مورد زمانی که اسناد را میخوانیم، نمیخواهم مقایسه کنم ولی واقعاً سرسختی و ایرانمداری تیمورتاش به مراتب بیشتر از فروغی وزیرخارجه است. یعنی آن لحنی که با انگلیسیها صحبت میکند، از روی اقتدار ملی صحبت میکند، در حالیکه فروغی خیلی محتاط ولی تیمورتاش بسیار صریح و رک در این مورد صحبت میکند.
نمیخواهم به مرحوم فروغی بیاحترامی کنم ولی اساساً سطح رفتار بینالمللی این دو با هم متفاوت است. در هر دو مورد در مذاکرات خلیجفارس یعنی منافع ایران در خلیجفارس جزئیات زیاد است و هم در موضوع تمدید نفت و تضییع حق ایران در قرارداد دارسی که به شدت ایران معترض بود که هیچوقت حق ایران داده نشده است، حتی همان ۱۶ درصد رسمی هم هیچوقت داده نشده است، تیمورتاش خیلی تلاش کرد و به همین دلیل به تدریج شاهد این هستیم که یک توطئه انگلیسی در مورد تیمورتاش شکل گرفت و این توطئه انگلیسی بخشی از طرف خود سفارت انگلیسی وزارت خارجه است و بخشی از طرف جاسوسهای بریده شوروی که به طرف انگلیس آمدهاند که یکی از آنها بوریس باژانف منشی استالین است و در اینجا دو سخن مطرح میشود؛ یکی اینکه تیمورتاش نوکر شوروی است و دیگر اینکه تیمورتاش در اندیشه براندازی است.
این سخن در دربار دهن به دهن میگردد و به پلیس و تامینات و دستگاه امنیتی و خود رضاشاه میرسد و عملاً تیمورتاش به عنوان یک عنصر ناخواستنی خطرناکی که علیرغم همه خدماتی که کرده است، هر لحظه باید شر او کم شود، جلوه میکند. به این ترتیب ستاره بخت تیمورتاش افول میکند، من نمیگویم که اقدامات و اعمال خود تیمورتاش بیتاثیر بوده است ولی نقش خارجی در این افول بسیار نمایان است و اینها باعث میشود که تیمورتاش خیلی ساده و به دلایل واهی مالی خیلی پیش پاافتاده و به دلیل گرفتن رشوه و اینها دستگیر شود و در زندان هم کشته شود.
این مقایسه بین فروغی از وزارت خارجه و تیمورتاش، به نظر میرسید که انگار یک امتیاز مثبت به تیمورتاش میدهید؟
قطعاً همینطور است.
اما عملاً اینگونه است که آن لحن تند تیمورتاش سبب شد که زیرآب او از سوی انگلیسیها زده شود، شاید در اینجا همان روش فروغی درستتر بود که با لحن آرامتری به پیش میرفت، شاید لحن آرام بهتر بود تا اینکه سفت و محکم جلوی آنها بایستد؟ وقتی سفت و محکم در جلوی آنها بایستی فکر میکنند این آدمی است که اهل مذاکره نیست؟
این جمله را قبول ندارم. تیمورتاش به شدت اهل مذاکره بود. حتی کم مذاکره میکرد و حاضر نبود از یک حدی بیشتر از خط قرمزها عبور کند. من میخواهم بگویم، این دوراهی انتخاب بین گفتوگو با کسی است که حق شما را میخورد. یک وقت شما میگویید ما میتوانیم مذاکره کنیم و خیلی باید کوتاه بیاییم. در جایی دیگر کسی میگوید نباید خیلی کوتاه بیاییم و در آنجاست که مثلاً به نظر من وقتی اسناد را میخوانیم، مواضع تیمورتاش خیلی محکمتر و در گفتوگو هم به نظر من از فروغی حرفهایتر است. ما به ابعاد دیگر فروغی به عنوان ادیب کار نداریم اما فروغی وزیرخارجه اینگونه بود.
من گفتم که این عاقبت تیمورتاش و بدگمانی رضاشاه به او ریشه خارجی هم داشت. من در کل داوری نکردم ولی وقتی اسناد را میخوانیم مواضع تیمورتاش خیلی محکمتر و به اصطلاح ایرانمدارتر از فروغی است. البته ایرانمدار کلمه دقیقی نیست اما به نظر میرسد که تیمورتاش علیرغم وجهی که در تاریخ از او میبینیم، بیشتر دغدغه ملی دارد. من جمله دیگری میخواهم بگویم و آن این است که اگر بخواهیم بین یک رجل سیاسی دیگر و تیمورتاش در تاریخ شباهتی پیدا کنیم، من فکر میکنم اردشیر زاهدی است. اردشیر زاهدی در قضاوت تاریخی بسیاری از ایرانیان و تاریخنگاران یک آدم منفی زنباره، کودتاچی و حامی شاه است ولی بر طبق اسناد بینالمللی و دستاوردهای جهانی در مقام سفارت در مورد وزارت خارجه و دفاع از ایران عملکرد او غرورآفرین است. درباره این موضوع خلیجفارس و روابط با آمریکا و خیلی موارد دیگر یک چهره دوگانه از جنبههایی منفی و از جنبههایی دیگر مثبت از او ساخته شده است. تیمورتاش هم دقیقاً همینگونه است اما در سطح بالاتر. این دو نفر کسانی هستند که در تاریخ نام بدی بر چهره دارند و چهره بدی از آنها ساخته شده است ولی اگر زندگی خصوصی آنها را کنار بگذاریم و عملکرد ملی آنها را ببینیم، دستاوردها و پایمردی ملی آنها بسیار زیاد است.
انگلیسیها میگویند که تیمورتاش نوکر شوروی است، آیا هیچ سندی در این مورد موجود است؟
تنها سندی که وجود دارد، جمله دستیار استالین است که فرار میکند و اسم او بوریس باژانف است که خاطراتش را مرحوم دکتر عنایتالله رضا ترجمه کرده است و سند اصلی آن است. اینکه با روسها ارتباط داشت و میخواست از نفوذ شوروی علیه انگلیس استفاده کند، تردیدی نیست ولی نوکر شوروی بودن را فقط بوریس باژانف گفته است.
گفته میشود که رضاشاه از ۱۳۱۰ شروع کرد به خالی کردن دور و بر خود از آدمهای تاثیرگذاری که همراه او بودند، آیا اگر این کار را نکرده بود، اتفاق ۱۳۲۰ نمیافتاد و اتفاقات بهتری برای ایران میافتاد یا خیر؟
من بلد نیستم به اینگونه پرسشها پاسخ بدهم که اگر این اتفاق نمیافتاد چه میشد. به نظر من تیمورتاش بلد بود که برخلاف نیمه دوم سلطنت رضاشاه، رابطه جامعه سنتی را با حکومت و دین و دولت خراب نکند و شرایط را به جایی نرساند که در شهریور ۱۳۲۰ همه از اشغال ایران گریان باشند و از رفتن رضاشاه خندان. نبود امثال تیمورتاش در سالهای آغازین جنگ جهانی دوم تا شهریور ۱۳۲۰ در اطراف شاه و جایگزینی آنان با رجال تازهکار متملق مباشر صفت موجب شکست سریع و بی دردسر حکومت او شد.
پایان تیمورتاش به دلایل گوناگونی رقم خورد، یکی از آنها رشوهخواری است، آیا واقعاً رشوهخواری میکرد؟
فرض کنید شخصی در وزارت نفت، در روز چند ده میلیون دلار جابه جا میکند و حقوقش نیز ماهی ۲۰۰ میلیون تومان است، به این شخص بگویند که شما دو میلیون تومان رشوه گرفتهاید، پرونده تیمورتاش نیز چنین حالتی داشت یعنی یک رقم خیلی ناچیز بود.
یعنی این موضوع یک بهانه برای از سرراه برداشتن این شخص بود؟
بله، در مورد نصرتالدوله هم چنین اتفاقی افتاد. فرزند ارشد فرمانفرما در دادگاه میگوید که نصرتالدوله دزد بود، آن هم آفتابه دزد. یعنی یک چیز ناچیز برای از سرراه برداشتن او بهانه شد و بعد هم مشهور است که روسها بسیار تلاش کردند برای وساطت که کشته نشود اما او در زندان با آمپول هوا کشته شد. در دادگاههای بعد از شهریور ۱۳۲۰، دختر تیمورتاش (ایران تیمورتاش) خیلی تلاش کرد که قاتل پدرش دستگیر و محاکمه شود، در آنجا اگرچه رضاشاه محکوم نشد ولی تقریباً قتل تیمورتاش مسجل شد و در دادگاهی که دادستان دیوان کیفر تشکیل میداد، دکتر جلال در خاطراتش که من خودم آن را تحقیق و تدوین کردم، کاملاً مسئله قتل تیمورتاش را مسجل و مستند توضیح میدهد.
در مورد ایام زندان تیمورتاش در روایتها میخوانیم، آن شخصیتی که آنقدر قدرتمند بود، در زندان گریه میکرد، چقدر مستند و درست است؟
اینها خاطرات است و سند رسمی در این مورد نداریم. یک مورد معروف است که یک شخصیت معروف مشروطه بود که در جنگ جهانی اول جزء آزادیخواهان مهاجر بود به نام میرزا طاهر تنکابنی، این شخص آدم منحصربفرد و یک زمیندار بزرگ در منطقه تنکابن و چالوس بود. در ضمن فیلسوف و ادیب و استاد علم فلسفه در مدرسه سپهسالار قدیم بود. خانواده او الان به نام فقیه نصیری معروف هستند. این شخص هم زمانی که رضاشاه میخواهد از آنها انتقال اجباری اراضیشان در مازندران را به شاه بگیرد، همه به زور میدهند و او نمیدهد. او را از کار بیکار میکنند و به زندان میاندازند. میرزا طاهر در زمان مشروطه و بعد از مشروطه و قبل از کودتا این شخص از آنجایی که در یک دوره نماینده مجلس هم بود، با تیمورتاش برخورد داشته است، تیمورتاش با بیاعتنایی به او میگفت من به هزار و یک دلیل ثابت میکنم که «خدا نیست». این جمله از میرزا طاهر تنکابنی نقل شده است. در زندان این شخص و تیمورتاش با هم بودند. بعد میرزا طاهر به او میگوید به یک دلیل خدا هست، چون تو الان اینجا هستی و عاقبتت این است. از این قصهها در مورد تیمورتاش زیاد است که نمیدانیم چقدر راست و چقدر دروغ است. ولی روایت زیاد است.
خانوادهاش هیچگاه خاطرات او را منتشر نکردهاند؟
مقدار زیادی از اسناد تیمورتاش غارت شد. مقداری از آنها در نزد فرزندانش باقی ماند. ایران تیمورتاش هیچوقت ازدواج نکرد و بعد از پیروزی انقلاب از دنیا رفت. او همواره دنبال کارهای سیاسی و احقاق حق پدرش بود. ولی دختر یکی از پسران تیمورتاش یعنی نوه او که همسر آقای ایرج امینی، پسر علی امینی است، اسناد باقی مانده از تیمورتاش را به سازمان اسناد بخشید و طبق معمول هنوز به دست کسی نرسیده است.
تیمورتاش امروز خیلی بدنام نیست، موزه جنگ یا (خانه تیمورتاش) امروز در معرض دید عموم قرار دارد!
تیمورتاش به تدریج خوشنام شد، چون به هر حال قربانی عصر خودکامگی رضاشاه است.
بازخوانی سیاسی زندگی تیمورتاش برای روزگار ما چه اهمیتی دارد؟
مساله خردمندان در خدمت خودکامگان موضوع مهمی است که کارل پوپر در کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» هم به آن پرداخته است. زندگی و سرنوشت تیمورتاش نمونه بسیار مهمی از این تجربه نزدیکی نخبگان به ارباب قدرت و خودکامگان است. محاسبه درباره سود و زیان شخصی و ملی در این تعامل و چگونگی و شرایط زمانی و موقعیت شغلی هر فرد و هر دوره است که در این انتخاب مهم و بغرنج و تاثیر و تاثر متقابل فردی و ملی تاثیر میگذارد. آیا دوری از قدرت بهت است یا انفعال و انزوا و یا مقابله با قدرت و یا همکاری با قدرت برای بهتر کردن و حتی کنترل وخام اوضاع. تجربه زیسته تیمورتاش میتواند به فهم این گزینهها و شناخت راههای پیش رو برای نخبگان و خردمندان کمک کند.
نظر شما