به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، چهارمین نشست از مجموعه برنامههای «قرار با ستارهها» با عنوان «عصر حسین ابراهیمیالوند» شنبه پنجم مهر ۱۴۰۴ با حضور احمد مسجدجامعی، قاسمعلی فراست، سیدعلی کاشفی خوانساری، شهلا انتظاریان، رضا هاشمینژاد و شیدا رنجبر در سرای اهل قلم خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.
احمد مسجدجامعی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی در این برنامه عنوان کرد: من با حسین ابراهیمیالوند در دهه ۵۰ آشنا شدم؛ آن زمان، حسین نویسنده و مترجم شناختهشدهای به شمار نمیرفت، اما عاشق بود؛ عاشق زندگی و فرهنگ؛ او کانون فیلم را اداره و فیلمهای زبان اصلی را در اتاق فیلم دانشگاه تهران پخش میکرد و جایگاه ویژهای میان دانشجویان فعال در حوزه زبانهای خارجی داشت. پس از انقلاب، نخستین بار او را در انتشارات امیرکبیر دیدم. آنجا حلقهای به نام «شکوفه» شکل گرفته بود و کتابهای منتشر شده در این حلقه هر سال جایزه کتاب سال را دریافت میکرد؛ روزی حسین با کتابی آمد که قراردادش را بستم و منتشر شد. پس از آن نیز با فعالیتهای من در دفتر طرح و برنامه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همراه شد و در کنار بزرگانی چون هوشنگ مرادی کرمانی و دیگران به شکلگیری اولین کانون ادبیات داستانی و ترجمه کمک کرد.
وی افزود: یکی از ویژگیهای مهم حسین این بود که عاشقانه پای کار میماند؛ بعدها از آموزش و پرورش به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتقل شد و در دفتر ترجمه و ادبیات کودک و نوجوان فعالیت کرد. آن زمان مانند حالا نبود که همه مترجمان به فضای مجازی و آثار خارجی دسترسی داشته باشند و به همین دلیل حسین با بررسی ژورنالها و معرفی کتابها به مترجمان، این کار را تسهیل کرد؛ او از همان ابتدا با علاقه و عشق به این عرصه وارد شد و علاقهاش هیچگاه رنگ نباخت. یکی از کارهای مهم حسین این بود که اصل را بر اعتماد میگذاشت؛ هر کتابی که مترجمان نیاز داشتند، تهیه میکرد و در اختیارشان میگذاشت که نتیجه این اعتماد، ترجمه و انتشار آثار ارزشمند بود، بدون اینکه با مشکل مجوز روبهرو شوند.
مسجدجامعی با بیان اینکه مهمترین دغدغه او ایران بود و آن هم نه به شکل شعاری که در عمل علقهاش به میهن را اثبات کرد، گفت: در ادبیات جهان به دنبال آثاری میگشت که به ایران پرداخته باشند؛ اگر اثری درباره ایران در ادبیات جهان دچار کاستی یا خطا بود، اطلاعات آن را اصلاح میکرد. نمونهاش کار روی قصهای با اقتباس از قصه شهرزاد بود که او جزئیات نادرست را شناسایی و تصحیح کرد و حتی حقالتألیف نویسندهاش را پس از ترجمه کتابش در ایران پرداخت و همین منش سبب شد که اعتماد این نویسنده جلب شود و در ادامه به واسطه این نویسنده، اعتماد دیگر نویسندگان و ناشران بینالمللی جلب شود و حضور آنان در نمایشگاه بینالمللی کتاب کودک و نوجوان کرمان در اسفند سال ۸۳ فراهم آید. برخی از آنان بعدها درباره شهر بم رمان نوشتند؛ آثاری که حسین ابراهیمیالوند زمینهسازشان شد.
وی افزود: رفتار حسین ابراهیمیالوند نشان میداد که کار فرهنگی باید با محبت، همدلی و اعتماد پیش رود، نه با دستور و اجبار؛ او با مدیریت آمار و منابع آثار در دست ترجمه، مرجعیت ترجمه آثار کودک و نوجوان در ایران را به دست آورد و مترجمان برای انتخاب آثار به او رجوع میکردند. این روش، الگویی شد که بر زندگی و فعالیتهای بسیاری از اهالی نشر اثر گذاشت، ولی روشی که بنیاد نهاد دیگر تکرار نشد. بسیار دغدغه ایران را داشت و تلاش میکرد با معرفی درست فرهنگ و ادبیات ایران، تصویری واقعی از این سرزمین به جهان ارائه دهد. تنها یک نویسنده و مترجم نبود بلکه شخصیتی بود که با منش و رفتارش منشا تأثیر گستردهای در حوزه فرهنگ و ادبیات کشور شد.
شهلا انتظاریان، عضو هیئتمدیره و خزانهدار انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نیز در سخنانی گفت: زمانی که وارد عرصه ترجمه ادبیات کودک شدم، نه عمری از آقای ابراهیمی باقی مانده بود و نه از خانه ادبیات داستانی؛ البته حالا به عنوان نماینده انجمن میگویم که از موسسان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بود و نقش بسیار مهمی در جذب مترجمان برای عضویت در این انجمن ایفا کرد زیرا چالشهای بسیاری وجود داشت و بسیاری از مترجمان میگفتند که اینجا خانه نویسندگان است، چه ارتباطی به مترجمان دارد؟ وی توانست دوستان مترجم را قانع کنند و اکنون بخش قابل توجهی از اعضای انجمن را مترجمان تشکیل میدهند.
وی افزود: به مناسبت این برنامه کتابچه «یادی از گل سرخ؛ یادنامه زندهیاد حسین ابراهیمی (الوند)» را که سال ۸۸ منتشر شده، مرور میکردم و یادداشتی از خود او نیز در این کتاب کار شده که به گمانم برای سال ۱۳۸۱ باشد. در آن یادداشت، اشکالات انجمن مطرح شده بود و اینکه چه باید کرد تا انجمن بهتر شود، نقش هیئتمدیره چیست، بازرسان چه وظایفی دارند و اعضا چگونه باید همکاری کنند. بعد از بیست و چند سال هنوز ما همان مشکلات را در انجمن داریم، اما خوشبختانه انجمن توانسته با وجود تمام کاستیها ادامه دهد.
انتظاریان گفت: زمانی که وارد ادبیات کودک و ترجمه شدم، ابتدای دهه ۸۰ بود؛ همان سال ۸۰ و ۸۱ بود که یکی از دوستان مرا به بخش ترجمه خانه ادبیات داستانی یا همان خانه ترجمه معرفی کرد. از آن پس، سهشنبهها پاتوق من همیشه آنجا بود و صبح به محض اینکه بچهها را به مدرسه میفرستادم، میرفتم و تا زمان برگشت بچهها، جزو نفرات آخر از آنجا خارج میشدم. آن زمان کتابها بسیار کم بود و ما واقعاً ولع خواندن و پیدا کردن کتاب داشتیم. کسانی که ارتباط با خارج از کشور داشتند یا سفر میکردند، میتوانستند کتاب تهیه کنند، اما امثال من این امکان را نداشتیم البته در شورای کتاب کودک کتابهایی بود که به آنجا مراجعه میکردیم یا در کانون پرورش فکری از کتابخانه تحقیقاتی استفاده میکردیم، اما پروسه سفارش، رسیدن و ثبت کتاب بسیار طولانی بود. کتابهای قدیمی زیاد بود، ولی کتابهای جدید کم بود و حسن خانه ترجمه این بود که کتابها بهروز بودند و میتوانستیم آنجا امانت بگیریم، بخوانیم و برای ترجمه انتخاب کنیم. روزهایی که کتاب میآمد، جلساتی برگزار میشد تا مترجمان بتوانند کتاب انتخاب کنند و برای اینکه حق کسی ضایع نشود، قرعهکشی انجام میشد. خانه ترجمه فرصتی بود برای گردهم آمدن مترجمان، شناخت یکدیگر، تبادل اطلاعات و آشنایی با دیدگاههای مختلف؛ کلاسهای متنوعی نیز آنجا برگزار میشد؛ از جمله کلاسهای ادبیات داستانی، ترجمه و ویرایش. ابراهیمیالوند هم به قدر توان به همه در همه امور کار کمک میکرد و کسی که اهل استفاده بود، میتوانست بهره زیادی ببرد.
وی ادامه داد: در جلسات آخر، زمانی که خانه ادبیات داستانی در حال جمع شدن بود، به جرئت میتوانم بگویم تنها من، ابراهیمیالوند و نوینی حضور داشتیم و دیگر کسی نمیآمد؛ کتاب نیز مدتی بود که به دست نمیرسید و خلأ آن حس میشد. در چهره وی نگرانی مشهود بود؛ بهویژه در سالهای آخر که وزنش بهتدریج کاهش مییافت، ضعف داشت و شرایط خاصی را تجربه میکرد. دغدغه اینکه تکلیف خانه ترجمه چه خواهد شد، در چهرهاش نمایان بود. آن زمان وقتی میشنیدم یک مترجم صد کتاب منتشر کرده است، برایم رویایی به نظر میرسید ولی پس از درگذشت حسین ابراهیمیالوند، گفته شد که او صد کتاب دارد و این برای من واقعاً عجیب بود. اکنون با خودم فکر میکنم اگر ابراهیمیالوند هماکنون بود، چه میگفت وقتی میبیند از یک مترجم جوان در یک سال ۷۰ تا ۸۰ کتاب منتشر میشود. شاید اگر امثال حسین ابراهیمی و متولیان و حامیان آن روزهای بخش ترجمه خانه ادبیات داستانی، امروز هم بودند، شرایط ترجمه به این شکل نبود. این همه تلاش برای اینکه ترجمه را سرکوب کنند و تألیف را ارتقا دهند، در حالی است که این دو عنصر به عنوان بازوان ادبیات محسوب میشوند. با بالا رفتن یکی، دیگری پایین نخواهد آمد اما دائماً در جامعه ما صحبت از تهاجم فرهنگی و نقش کتابهای ترجمه است، در حالی که میدانیم با رسانهها و امکانات امروز، کتابهای ترجمه اصلاً در حد تهاجم نیستند زیرا کتاب باید از صد مانع عبور کند تا به دست مخاطب برسد.
رضا هاشمینژاد، مدیر نشر افق نیز در عصر حسین ابراهیمی الوند سخنرانی کرد و گفت: حسین عاشق بود و این عشق باعث میشد او به طرز عجیبی انرژی ساطع کند، مانند خورشیدی تابان که اشعهاش به همه میرسد. سابقه آشنایی ما به سال ۷۳ برمیگردد، زمانی که شهر کتاب تازه افتتاح شده بود؛ آن جلسات بسیار فعال بود و فکر میکنم هنوز ۱۷ صورتجلسه سنگین از آن بحثها در اختیار دارم. در همان زمان، قرار شد بخشی از فعالیتها مربوط به کتابهای خارجی باشد. من مسئول آن بخش شدم و برای انتخاب بهترین کتابها برای شهر کتاب، با ابراهیمیالوند تماس گرفتم. وی آمد و من بحث مسائل مالی را مطرح کردم. وی گفت: «من فکر میکنم من باید چیزی به شما بدهم، چون عاشق این هستم که این کتابها را ببینم و بخوانم.» همین شد که دوستی ما شکل گرفت. یادم هست گاهی ساعت ۱۱ شب زنگ میزد و با هیجان درباره کتابی که خوانده بود، برایم تعریف میکرد. میگفت «من نصف شب هم زنگ بزنم، تو باید گوش کنی.» آنقدر هیجان داشت که من هم کمکم معتاد این بحثها شدم و دوستی ما خیلی زود عمیق شد.
وی افزود: نکته دیگر دسترسی ابراهیمی به کتابهای خارجی بود. همان موقع موفق شدیم با روشهایی کاری کنیم که ناشران خارجی، کتابها را رایگان برای شهر کتاب بفرستند و این موفقیت بزرگی بود. برخی ناشران آنقدر کتاب میفرستادند که ما مجبور میشدیم بگوییم دیگر نفرستید و در این بخش بیشتر فعالیتها با حسین بود و انتخاب کتابها را او انجام میداد. من شاهد بودم که در رعایت عدالت بسیار تلاش میکرد. بعضی مترجمان بعدها به من میگفتند چرا فلان کتاب به فلانی داده شده و من توضیح میدادم که ابراهیمیالوند این کتابها را قبلاً خوانده و به شما توصیه کرده و حتی از جیب خودش برایتان هزینه کرده است. میتوانم بگویم برخی مترجمان شناختهشده امروز از بحرانهای روحی و زندگیشان به دلیل همان دفتر ترجمه نجات پیدا کردند و وارد این مسیر شدند. باید یادمان باشد که در تاریخ ترجمه، آن زمان دسترسی به کتابهای خارجی بسیار سخت بود؛ نه اینترنتی وجود داشت که بتوان خلاصه کتابها را دید و نه سفرهای خارجی به این سادگی امکانپذیر بود. همین کارهای حسین باعث شد حرکت بزرگی در حوزه ترجمه شکل بگیرد و کیفیت بالا برود و به نظر من این یک نقطه عطف برای ترجمه در کشور ما بود.
محمدرضا اربابی نیز در این نشست گفت: سنم قد نمیدهد به دوره درخشان حضور حسین ابراهیمی الوند در حوزه ادبیات، بهویژه ترجمه؛ در واقع با حسرت به گذشتهای نگاه میکنم که وی در آن ایفای نقش میکرد. ابراهیمیالوند را فقط مطالعه کردهام و در همین مطالعات، وی را یک استراتژیست فرهنگی دیدهام. چیزی که امروز متأسفانه در کشور ما کمتر دیده میشود، عاشقانی از جنس ابراهیمیالوند است که فرصت رشد و بقا پیدا کنند. در مصاحبهای از وی در سال ۱۳۸۳ خواندم که خانه ترجمه یک مؤسسه هنری خصوصی بوده و کتابخانهای که در خانه ادبیات داستانی شکل گرفت، شخصیت حقوقی مستقلی داشت که هر دو را وی مدیریت میکرد. بهعنوان کسی که ۱۱ سال پیش و در سیویک سالگی انجمن صنفی مترجمان را بنیان گذاشتم، میتوانم سختیهای راهی را که ابراهیمیالوند پیمود، درک کنم. وی از منظر استراتژیک چند کار مهم انجام داد؛ نخست، تشکلسازی و حلقهسازی برای مترجمان، بهویژه در حوزه کودک و نوجوان که پیشتر وجود نداشت. مسئله دوم این بود که ابراهیمیالوند خوراک برای فضای ادبی کشور تهیه کرد، آنهم در حوزه کودک و نوجوان که با نگاههای سختگیرانهای مواجه بود. تهیه محتوای مناسب، روزآمد و مطلوب، کار بسیار دشواری بود ولی امروز مترجمان میتوانند در سفرهای بینالمللی کتاب تهیه کنند یا حتی از طریق سایتها و فناوری هوش مصنوعی به منابع دسترسی داشته باشند، اما در آن زمان واردات کتاب بسیار پرهزینه و دشوار بود.
وی افزود: از دیگر اقداماتش توجه به کپیرایت بود؛ مسئلهای که هنوز هم در کشور ما محل مناقشه است؛ قریب به بیستوچند سال پیش ابراهیمیالوند پیشگام این موضوع شد و تلاش کرد آثار را با رعایت حقوق مؤلفان منتشر کند. ما با انسانی طرف بودیم که از زمانه خود جلوتر بود و راه و روش و منش مدیریتی وی باید چراغ راه ما باشد. بهویژه نسل امروز که بیش از پیش نیازمند شبکهسازی گسترده در حوزه فرهنگ است.
شیدا رنجبر، مترجم و عضو شورای کتاب کودک نیز در سخنانی گفت: وی بزرگترین کمک را به من کرد تا بتوانم مترجم شوم و اولین کسی بودکه این فرصت را برای من فراهم کرد. خانه ترجمه فضایی بود که میتوانستیم کتاب را انتخاب و ترجمه کنیم و من اولین کتابم را از طریق وی انتخاب و ترجمه کردم. ابراهیمیالوند همیشه با صبر و حوصله به نقد و تعریفها گوش میداد و با انرژی و عشق به کارش، انگیزه و فرصت را برای ما فراهم میکرد. همچنین برای من مسئولیتی تعریف کرد تا بهعنوان رابط بین خانه ترجمه و خانه کتاب، هر ماه یک ترجمه یا مصاحبه با نویسندگان خارجی ارائه کنم که این فرصت باعث شد بیشتر با وی در ارتباط باشم و از تجربیاتش بهرهمند شوم.
قاسمعلی فراست نیز در این نشست عنوان کرد: دو نکته مهم از وی یاد گرفتم که برای من عبرتآموز بود. نخست آنکه، ابراهیمیالوند حتی در دوران سربازی از وقت خود بهره گرفت و به فراگیری زبان پرداخت و آشنایی اولیهاش را به شکل حرفهای توسعه داد و از عمر خود به بهترین شکل استفاده کرد. نکته دوم این بود که با وجود ابتلا به سرطان مزمن، تسلیم نشد و به کار، مطالعه و ترجمه ادامه داد و حتی در سفرهای درمانی، نگاه او به زندگی این بود که خود را توانا نشان دهد و تسلیم مشکلات نشود. یکی از دلایل کمبود افرادی چون حسین ابراهیمیالوند، نبود مدیرانی چون مسجدجامعی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. در دوره وی، مشکلات ممیزی با تلاش و حمایت حل میشد، اما اکنون روندها طولانی و پیچیده است و فرصت رشد برای نسلهای مشابه فراهم نمیشود.
نظر شما