شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۵:۵۴
روایت پزشکانی که خط مقدمشان اتاق عمل بود

به مناسبت روز پزشک؛

روایت پزشکانی که خط مقدمشان اتاق عمل بود

جراحی معجزه‌آسا در جنگ تحمیلی: ترکش ۱۰ سانتی‌متری در جمجمه‌ای زنده

پزشکان گاه تا ۴۸ ساعت، بدون خواب، به رسیدگی به مجروحان مشغول بودند. در سوله‌های زیرزمینی، زمان و روز و شب را از دست داده بودند، اما به خدمت‌رسانی ادامه می‌دادند و به هیچ یک از مجروحان کم‌توجهی نمی‌کردند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا پزشکان، پرستاران و کلیه کادر بهداشت و درمان از ابتدای قیام انقلاب اسلامی و در طول هشت سال جنگ تحمیلی در پشت جبهه‌های نبرد حاضر بودند و به مداوای مجروحان می‌پرداختند. آنان در بیمارستان‌ها، درمانگاه‌ها و حتی در بیمارستان‌های صحرایی مستقر در نزدیکی خطوط مقدم، شبانه‌روز برای نجات جان رزمندگان تلاش می‌کردند. بسیاری از آنان با کمترین امکانات پزشکی عمل‌های جراحی و مراقبت‌های حیاتی انجام می‌دادند و با روحیه‌بخشی و آرامش خود، امید و توان ادامه مبارزه را در دل مجروحان زنده نگه می‌داشتند. به مناسبت روز پزشک، یاد و خاطره پزشکانی را گرامی می‌داریم که در طول دفاع مقدس، همانند رزمندگان، در خط مقدم و جبهه‌ها حضور داشتند و به مجروحین رسیدگی می‌کردند. در ادامه، خاطراتی از دو تن از این پزشکان را می‌خوانیم که بخشی از تاریخ مقاومت و ایثارگری دوران جنگ تحمیلی را روایت می‌کنند.

دکتر ایرج محجوب بهروز، متخصص جراحی عمومی، در اسفند ۱۳۲۱ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در اصفهان گذراند و در سن نوجوانی در کنکور پزشکی دانشگاه تهران شرکت کرد و قبول شد. پس از گذراندن هفت سال دوره دکترای طب عمومی، راهی خدمت سربازی شد و پس از پایان دوره به خوزستان رفت و یک سال به عنوان پزشک عمومی فعالیت کرد. در سال ۱۳۵۶ به آبادان منتقل شد و به عنوان دستیار جراحی عمومی شروع به کار کرد و تا مهر سال ۱۳۶۳، در طول وقایع انقلاب و جنگ تحمیلی در آبادان خدمت کرد.

رژیم بعث حمله‌ای را به منظور محاصره آبادان آغاز کرده و تا نزدیکی کوی ذوالفقاری پیشروی کرده بود. نیروهای فدائیان اسلام همراه با ارتش، نیروهای مردمی و بچه‌های سپاه در حال مقابله و دفاع بودند تا مانع پیشروی بیشتر عراقی‌ها شوند. عراق از سمت اروند آبادان را به گلوله بسته بود. نبرد رزمندگان با نیروهای بعثی همچنان ادامه داشت و جراحان و امدادگران به‌شدت مشغول انجام وظیفه و رسیدگی به مجروحین بودند. به نیمه شب که می‌رسید، از شدت حملات کاسته شد و تعدادی از مجروحان به بیمارستان آورده شدند. دکتر محجوب به جراحت یکی از رزمندگان اشاره می‌کند و می‌گوید: «یک مجروح وجود داشت که روده‌هایش سوراخ شده بود. وقتی شکمش را باز کردیم، متوجه شدیم اسکناس‌های موجود در جیب او تکه‌تکه شده و داخل شکمش رفته.»

رژیم بعث حمله‌ای را به منظور محاصره آبادان آغاز کرده بود و تا نزدیکی کوی ذوالفقاری پیشروی کرده بود. نیروهای فدائیان اسلام همراه با ارتش، نیروهای مردمی و بچه‌های سپاه در حال مقابله و دفاع بودند تا مانع پیشروی بیشتر عراقی‌ها شوند. عراق از سمت اروند آبادان را به گلوله بسته بود. نبرد رزمندگان با نیروهای بعثی همچنان ادامه داشت و جراحان و امدادگران به‌شدت مشغول انجام وظیفه و رسیدگی به مجروحین بودند. به نیمه شب که می‌رسید، از شدت حملات کاسته شد و تعدادی از مجروحان به بیمارستان آورده شدند. دکتر محجوب به جراحت یکی از رزمندگان اشاره می‌کند و می‌گوید: «یک مجروح وجود داشت که روده‌هایش سوراخ شده بود. وقتی شکمش را باز کردیم، متوجه شدیم اسکناس‌های موجود در جیب او تکه‌تکه شده و داخل شکمش رفته.»

در میان مجروحان، تعدادی از سربازان عراقی که به دلیل جراحات به اسارت رزمندگان درآمده بودند نیز حضور داشتند. یک اسیر دیگر عراقی حالش وخیم بود؛ گلوله‌ای به قفسه سینه‌اش خورده بود و در ریه‌اش ضایعه ایجاد کرده بود، و در حال خفگی بود. دکتر بلافاصله به سراغ او رفت، اما با عصبانیت یکی از مجروحان ایرانی مواجه شد. «یکی از مجروحان ایرانی با عصبانیت به من گفت: به جای اینکه به مجروحان ایرانی رسیدگی کنی به فکر سربازان عراقی هستید. اما من به او گفتم: من پزشکم و وظیفه‌ام است به حال تمام مجروحین رسیدگی کنم، چه ایرانی و چه عراقی.»

در آذر ۱۳۶۵، نیروهای ایرانی قصد داشتند به عراق حمله و بصره را تصرف کنند. تیم پزشکی به همراه دکتر محجوب به بیمارستان امام حسین (ع) در شلمچه منتقل شدند. این بیمارستان صحرایی را با بتن و خاک پوشانده بودند و شبیه تپه‌ای بزرگ به نظر می‌رسید. بیمارستان شامل چند اتاق عمل بزرگ، درمانگاه، داروخانه، اتاق رادیولوژی و بانک خون بود. مسئول راه‌اندازی آن پاسداری بود که پیش‌تر در بیمارستان نجمیه تهران کار می‌کرد و در جبهه مسئول راه‌اندازی بیمارستان‌های صحرایی بود.

قبل از شروع عملیات، حدود ۴۰۰ پزشک و جراح به این بیمارستان فرستاده شدند. حوالی ساعت دو نیمه‌شب، حمله آغاز شد و اولین گروه مجروحان، غواصانی بودند که از ناحیه سینه و شکم مجروح شده بودند. این غواصان نیروهای خط‌شکن بودند و ماموریت داشتند پس از رسیدن به خشکی، روی سیم‌های خاردار اطراف شط بخوابند تا رزمندگان از روی آن‌ها عبور کنند. میان نیروهای ایرانی و بعثی، دریاچه‌ای به نام دریاچه ماهی وجود داشت که بعثی‌ها آن را مین‌گذاری کرده بودند. وظیفه غواص‌ها، پیدا و خنثی کردن مین‌ها بود که تعدادی از آن‌ها شهید و تعدادی مجروح شدند. هر نیم ساعت، تعداد زیادی مجروح از جبهه‌ها به بیمارستان منتقل می‌شدند؛ حدود ۵۰ تا ۶۰ اتوبوس و آمبولانس مجروحین را به بیمارستان می‌آوردند. بعضی از مجروحین، ترکش‌هایی به قفسه س

ینه‌شان خورده بود که هوا و خون را در فضای سینه جمع کرده و امکان نفس کشیدن را از آن‌ها گرفته بود. تعدادی دیگر ترکش شریان ران یا شاهرگ گردنشان را پاره کرده بود.

دکتر ابوالقاسم اخلاقی، متخصص جراحی عمومی، که با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه راهی جبهه شده بود، به همراه تیم پزشکی دیگری قبل از شروع عملیات به بیمارستان صحرایی امام حسین (ع) در چند کیلومتری خرمشهر اعزام شد. این پزشک روایت مجروحیت یکی از غواصان را این‌گونه تعریف می‌کند: «در راهروی اتاق عمل مجروح جنگی بسیار جالبی بین مجروحین داشتیم. روی برانکار نشسته بود و فریاد می‌زد. به او داروهای آرام‌بخش تزریق می‌کردند، کمی آرام می‌شد و دوباره شروع می‌کرد به فریاد زدن. دقایقی بود که صدایش را نمی‌شنیدیم و آرام شده بود. یکی از پرسنل آمد و گفت: بیا دکتر، مجروح را بیهوش کردیم.

من به اتاق عمل رفتم و عمل باز کردن شکم و جست‌وجو برای علل درد را انجام دادم، ولی با شکمی کاملاً تمیز، روده‌های تمیز و کلیه‌های سالم روبه‌رو شدم. مشغول بررسی شکم مجروح بودم که پس از چند دقیقه متوجه شدم معده‌ی او را نمی‌بینم؛ دست بردم زیر دیافراگم و متوجه شدم که دیافراگم پاره شده و معده به داخل قفسه‌ی سینه سمت چپ رفته است. برشی بین دنده‌ها دادم و سینه را باز کردم. با معده‌ی پاره داخل قفسه‌ی سینه روبه‌رو شدم. داخل قفسه‌ی سینه پر از غذایی بود که مجروح خورده بود. تمیز کردن و شست‌وشوی داخل قفسه‌ی سینه را شروع کردم. بعد از آن، معده را ترمیم کردم و سر جایش گذاشتم و دیافراگم را ترمیم کردیم. وقتی به هوش آمد، نحوه‌ی مجروحیتش را جویا شدم. آن رزمنده گفت: «گلوله توپ منفجر شد. من پرت شدم. درد شدید شکم و سینه داشتم که با مسکن هم آرام نمی‌شد.»

روز پنجم عملیات، دو رزمنده از دکتر محجوب خواستند به آمبولانسی که پشت خاکریز و دور از بیمارستان پارک شده بود برود. خمپاره‌ای در پای رزمنده‌ای فرو رفته بود و کوچک‌ترین تکان می‌توانست منجر به انفجار شود. خمپاره از یک طرف ساق وارد و از طرف دیگر خارج شده بود. دکتر داوطلبانه به همراه یک متخصص بیهوشی، که اعلام آمادگی کرده بود، به داخل آمبولانس رفت تا خمپاره را خارج کنند. پس از بیهوش کردن مجروح، یکی مچ پا و دیگری زانوی او را گرفته بودند تا کمترین ضربه‌ای به او وارد نشود و خمپاره منفجر نشود. دکتر دو شکاف در بالا و پایین ساق پای او ایجاد کرد و متوجه شد خمپاره از میان دو استخوان ساق عبور کرده و یکی از استخوان‌ها را شکسته است. متخصص تخریب طرف دیگر خمپاره را گرفته و به آرامی آن را خارج کردند و مجروح بلافاصله برای ادامه عمل به بیمارستان منتقل شد.

در بیمارستان‌های صحرایی، روز و شب معنا نداشت

دکتر فرامرز کریمیان، متخصص جراحی عمومی، بود که در طول جنگ تحمیلی چندین بار به جبهه اعزام شد. او خاطره‌ای از مجروحیت مردم عادی در بمباران یکی از شهرها توسط نیروهای بعث عراق نقل می‌کند: «یک روز مجروحی آمد و گفت یک ترکش کوچک دارد. ترکش به پلک بالایی چشمش خورده بود؛ نوک آن بیرون بود و چشمش را اذیت می‌کرد. می‌گفت: «دکتر، این خیلی اذیت می‌کند، چشمم باز نمی‌شود، در بیاورید بروم دنبال کارم.» به مجروح گفتیم باید از سرش عکس بگیرد، گفت: «بابا، عکس نمی‌خواهد، این را در بیاورید من بروم.» گفتیم نمی‌شود. خلاصه او را فرستادیم و در کمال نارضایتی رفت عکس گرفت. عکس را که دیدیم باور نمی‌کردیم؛ می‌گفتیم این عکس اشتباهی است. دکتر جراح مغز و اعصاب را صدا کردیم، آمد، در خستگی و بی‌حوصلگی عکس را نگاه کرد. گفت: «چنین چیزی امکان ندارد.» یک ترکش به طول یک کف دست، شاید ده سانت، رفته بود توی جمجمه‌اش و ته آن بیرون بود. به دکتر گفتیم با این ترکش که کسی زنده نمی‌ماند، دکتر هم می‌گفت غیرممکن است. دوباره یک عکس کنترل هم گرفتیم و مطمئن شدیم که عکس درست است.

دکترها جمع شده بودند و مانده بودند او را عمل کنند یا نه. دکتر می‌گفت: «می‌میرد، زنده نمی‌ماند؛ من چه طوری آن را بیرون بکشم؟» جالب بود که خودش سرپا آمده بود. خلاصه مجروح را به اتاق عمل بردند و جراحی کردند که پنج-شش ساعت طول کشید. ترکش، استخوان کره چشم را شکسته و زیر جمجمه، جایی برای خودش باز کرده بود و مانده بود؛ جمجمه را باز نکرده بودند و آن را از نقطه‌ی ورود آرام‌آرام بیرون کشیده بودند. دکتر ترکش را آورد و به ما نشان داد. عکس‌های رادیولوژی و ترکش را پیش خودش نگه داشت و می‌گفت توی مجله چاپ می‌کند.»

منبع:
_کتاب سرداران سوله، به تدوین فاطمه دهقان نیری، انتشارات پالیزان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها