سه‌شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۸
نویسندگی را حرفه‌ای عمیقاً تنها و بی‌پناه می‌دانم!

بارکر با بی‌پرده‌گویی از تجربه‌های شخصی‌اش می‌گوید، جایی که ساعت‌های طولانی تنهایی و غوطه‌وری در دنیای داستان‌ها، نویسندگی را به حرفه‌ای منزوی بدل می‌کند. او معتقد است حتی دستاوردهای بزرگ نیز نمی‌توانند خلأ بی‌پناهی این مسیر را پُر کنند.

سرویس بین‌الملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: سی سال از شبی که پت بارکر بابت رمان «جاده ارواح» جایزه بوکر را دریافت کرد می‌گذرد، اما صراحت و دغدغه‌های او در گفت‌وگوها همچنان تازه و قابل تأمل است. بارکر، نویسنده‌ای که همواره خود و جهانش را غافلگیر می‌کند، اعتراف می‌کند: «پیش‌نویس اول هر رمانم، شبیه یک اشتباه تایپی بلند است؛ صرفاً با سرعت می‌نویسم، و گاهی ناگهان چیزهایی می‌نویسم که خودم هم از وجودشان در ذهنم خبر نداشته‌ام.» به باور او، همین لحظات است که به این حرفه معنا می‌بخشد.

صدای بارکر از خانه‌اش در کانتی دورهام به گوش می‌رسد، اما دنیای روایت او جایی میان حاشیه شمال انگلستان و جبهه‌های جنگ جهانی اول در نوسان است. او سال‌ها پیش با رمان‌هایی چون «یونیون استریت» و «خانه‌ات را منفجر کن» به ادبیات وارد شد؛ آثاری که بی‌پروا زخم‌های روزمره زنان طبقه‌ی کارگر را به صفحه آوردند: تجاوز، فقر، خشونت و دردی که هر روز تکرار می‌شود. با این حال، نویسنده می‌داند که گاهی لازم است عقب بنشیند و همه چیز را به تخیل خواننده بسپارد: «در رمان اولم، صحنه تجاوز عیناً وجود ندارد؛ تنها یک وقفه روایی است و باقی را ذهن خواننده می‌سازد و همین مؤثرتر از هر توصیف مستقیم است.»

بارکر چندان اهل ستایش از خود نیست، اما به انرژی خام و تپنده رمان‌های اولیه‌اش اذعان دارد. گرچه، مانند بسیاری دیگر، معتقد است این انرژی همیشه در مسیر درستی صرف نشده است. پیدا کردن صدای خود، سال‌ها زمان برد، اما نقطه عطف، آشنایی با آنجلا کارتر بود که به او جسارت داد تا قواعد ناگفته ادبیات بورژوایی را کنار بگذارد و روایت طبقه خودش را بنویسد. همین انتخاب، خیلی زود، او را به جمع «بهترین نویسندگان جوان بریتانیا» نشریه گرنتا رساند، اما بارکر هنوز خود را بخشی از جریان اصلی نمی‌بیند و نوشتن درباره واقعیات عریان را تا حدی «غیرادبی» تلقی می‌کند.

به گفته‌ی بارکر، محور بسیاری از آثارش، بازی میان تروما و حافظه است؛ اما از برچسب‌زنی مضمون‌ها بر آثارش پرهیز دارد و ترجیح می‌دهد گاه خود نیز غافلگیر شود و اجازه ندهد خواننده همه چیز را از ابتدا بداند.

نویسندگی را حرفه‌ای عمیقاً تنها و بی‌پناه می‌دانم!

شاید برجسته‌ترین اثر او، سه‌گانه «احیا» باشد؛ پروژه‌ای که قرار نبود دنباله‌دار شود، اما با پایان یافتن جلد نخست، نویسنده دریافت که شخصیت‌ها هنوز در میانه راه‌اند. در این سه‌گانه، از قهرمان‌های رمانتیک خبری نیست. صحنه‌های جنگ کم‌رنگ هستند و به جای آن، روان آدم‌هاست که زیر بار مصیبت و جراحت، فرو می‌ریزد. بیلی پرایر و ویلیام ریورز، دو راوی اصلی رمان‌اند؛ اولی سربازی با شوک عصبی و اختلال گفتار، و دومی روان‌پزشکی جدی و کم‌حرف که به‌تدریج دنیای درونی‌اش بر خواننده گشوده می‌شود. بارکر با هوشمندی، تجربه‌های متنوع را کنار روایت‌های مستند قرار می‌دهد تا مرز بین خیال و واقعیت جابه‌جا شود.

آفرینش بخشی مانند سفرنامه‌های ریورز در جزایر اقیانوسیه یا وارد کردن خاطرات اول‌شخص بیلی، نه‌تنها ساختار رمان را متحول می‌کند، بلکه امکانی تازه برای پردازش لایه‌های شخصیتی آن‌ها به دست می‌دهد. به گفته‌ی خود او، پس از چند فصل سر و کله زدن با ذهن آشفته‌ی بیلی، همیشه از بازگشت به منطق و آرامش ذهنی ریورز نفس راحتی می‌کشید.

با این‌که موفقیت سه‌گانه و دریافت جایزه بوکر جای بحثی باقی نگذاشت، بارکر اکنون نسبت به آن لحظه، با تردید نگاه می‌کند: «نه، خوشحال نبودم. با شکست خیلی راحت‌تر کنار می‌آمدم. موفقیت بار مسئولیت سنگینی دارد؛ انگار ناگهان باید دوباره خودت را اثبات کنی.» او افسوس می‌خورد که نویسندگان جوان امروز باید خیلی زود، با موجی از هیجان و موفقیت دیده شوند، وگرنه استعدادشان از میان می‌رود. این وضعیت برای نویسندگان طبقه کارگر دشوارتر است: «زنان و اقلیت‌ها بیش از گذشته دیده می‌شوند، اما صدای طبقه کارگر هنوز گم است. ما فقط خود را میان گروه‌های کوچک هویتی تقسیم کرده‌ایم و اصل ماجرا—یعنی فقر و حذف ساختاری—را فراموش کرده‌ایم.»

بارکر نویسندگی را حرفه‌ای عمیقاً تنها و بی‌پناه می‌داند: «ما نویسنده‌ها همدیگر را می‌بینیم، اما درباره‌ی نوشتن کمتر صحبت می‌کنیم؛ بیشتر حرف‌ها حول پول، ناشر و قرارداد است.» ارتباط با خواننده اما چیزی است که به کار معنا می‌دهد؛ اعتراف می‌کند زمانی متوجه واقعیت یافتن یک کتاب می‌شود که بازخورد خوانندگان را می‌شنود.

در پایان، وقتی بحث به جایزه و شهرت می‌رسد، گویی هنوز همان نویسنده‌ی فروتن است: «خودم هم مطمئن نیستم کدام نویسنده هست که بعد از گرفتن نوبل، با خودش نگفته باشد: کار من شایسته‌ی توجه بیشتری است!»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها