به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از ninety، ما فرزندان عصر روایت، حالا در سایه جهانی ایستادهایم که حافظهاش را به صفحات بیانتها سپرده است. روزگاری بود که کتاب، نه یک شیء فرهنگی فراموششده، بلکه امتداد طبیعی اندیشه بود؛ بیتردید و بیمیانجی، کتاب را برمیداشتیم، میخواندیم، گم میشدیم، و چیزی از آن جهان دیگر با خودمان میآوردیم. امروز، آن خلوت شفاف ذهنی را با برقی لرزان از اعلانها و نوتیفیکیشنها تعویض کردهایم.
خواندن، بیش از آنکه عملی فرهنگی یا آموزشی باشد، نوعی مراقبه ذهنی است؛ تمرینی برای زیستن آهسته، برای فهمیدن پیش از قضاوت کردن، و برای بازگشت به یک گفتوگوی درونی عمیق که فناوری آن را با سر و صدای پیوستهاش ربوده است. مقاله با زبانی ساده اما پرنکته به ما یادآوری میکند که تمرکز این فضیلت گمشده عضلهایست که با مهر و ممارست میتوان دوباره ورز داد.
راهکارهای پیشنهادی مقاله کنونی از بازگشت به داستانهای کوتاه و متون مختصر گرفته تا خلق آیینی شخصی برای مطالعه در فضایی بینویز ما را به خواندن همچون یک «زیستجهان» دعوت میکند.
در این یادداشت، پیشنهاد میشود که خواندن را از نو با کتابهای محبوبمان آغاز کنیم؛ همانها که در نوجوانی خواندهایم و هنوز رایحه کاغذشان در ذهنمان مانده. این بازگشت به خویشتن، با نیروی نوستالژی همراه است؛ اما نوستالژی اینجا ابزار فرار نیست، بلکه نوعی بازیابی است: بازیابی حس تعلق، تمرکز، و حتی خلاقیت.
نکته بنیادین این است: خواندن، با همه تاخیرها و مکثهایش، دعوتیست به نوعی بودنِ دیگر. در دنیایی که بهرهوری بیوقفه را میستاید، خواندن نوعی مقاومت است. مقاومت در برابر آنهمه داده بیمعنا، در برابر اقتصادی که توجه ما را میبلعد، و در برابر مصرفگرایی فرهنگی که میخواهد کتاب هم به سرعت و شدت و تکرار واداشته شود.
بازگشت به خواندن، بازگشت به معناست؛ به سکوتهای پرشکوه میان واژهها، به ریتم کند اما عمیق فکر کردن، به خاطره فراموششده تعمق. ما میتوانیم دوباره خود را تربیت کنیم برای نشستن، خواندن، اندیشیدن. و شاید، در میانه این بازآموزی، چیزی از دسترفته را بازیابیم: نه فقط توجه، بلکه روحی را که با هر کتاب، اندکی وسعت مییابد.
نظر شما