سه‌شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۳
چخوف به ما یاد می‌دهد چگونه بد زندگی نکنیم

داریوش مودبیان مطرح کرد: چخوف را نباید در زمان و مکان خاصی محدود کرد. آثار او بی‌زمان و بی‌مرز است و مخاطب امروز هم می‌تواند بی‌واسطه با آن ارتباط برقرار کند. او دشمن سرسخت ابتذال در زندگی بود و زندگی را جدی می‌گرفت، هرچند خودش آدمی شوخ‌طبع بود. او با آثارش به ما می‌آموزد چگونه بد زندگی نکنیم.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سمیه خاتونی؛ نگاه عمیق و جامع داریوش مودبیان به آثار آنتون چخوف، از درک دقیق ساختار ادبی و تاریخی تا حضور بی‌واسطه و انسانی او در زندگی و هنر، نشان می‌دهد که چرا این نویسنده روس، نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان، همچنان زنده و تأثیرگذار است. چخوف، با رد ابتذال و تأکید بر رنج و زیبایی زندگی روزمره، پلی است میان گذشته و حال، که ما را دعوت می‌کند تا خود را در آینه‌ای بی‌زمان ببینیم. مجموعه کارهای مودبیان، اعم از ترجمه و اجرا، تلاش ارزشمندی است برای زنده نگه داشتن این میراث سترگ، به‌گونه‌ای که مخاطب امروز بتواند بی‌واسطه و عاشقانه با چخوف روبه‌رو شود. گفت‌وگو با او، گشایشی است به دنیای چخوف، جهانی که هنوز و همیشه برای ما حرف دارد.

لطفاً به‌جای «آنتوان»، بگویید «آنتون»
در میان قالب‌های داستان کوتاه، نوول و نمایشنامه، به نظر شما کدام‌یک بهتر می‌تواند جهان‌بینی چخوف را به مخاطب منتقل کند؟
ابتدا اجازه بدهید یک نکته را روشن کنم: نام او آنتون پاولوویچ چخوف است، نه آنتوان؛ آنتوان نسخه فرانسوی‌شده این نام است، و لطفاً از همان شکل درست روسی، یعنی آنتون استفاده کنیم. چخوف، نویسنده، پزشک و نمایشنامه‌نویس بزرگ روس، در ۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ در یکی از بنادر جنوبی روسیه، کنار دریای آزوف در جنوب‌غربی مسکو به دنیا آمد. او در ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴ در یک آسایشگاه در آلمان از دنیا رفت. امروز سالروز درگذشت اوست. او از جوانی به بیماری سل مبتلا بود، اما در عین حال پزشک بسیار ماهری هم بود. پزشکی انسان‌دوست و نویسنده‌ای انسان‌دوست‌تر. به‌سختی می‌توان بین این دو نقش یکی را بر دیگری ترجیح داد؛ چخوف هم در طبابت و هم در ادبیات منش انسانی‌اش را حفظ کرد. در ادامه سوال شما باید بگویم؛ ما از چخوف رمان نمی‌شناسیم. بلندترین اثر روایی‌اش، «زندگی من» نام دارد که گاهی به‌اشتباه رمان خوانده می‌شود، اما در واقع نوول است؛ یعنی از منظر ساختار ادبی، یک اثر میان‌مایه بین داستان کوتاه و رمان محسوب می‌شود.
در این صورت جایگاه نوول و داستان کوتاه در آثار او چگونه است؟
نوول، یا آن‌چه در زبان ادبیات غرب نوولا می‌نامند، ساختاری‌ست که هم از نظر حجم و هم از نظر عمق روایی میان داستان کوتاه و رمان قرار می‌گیرد. البته این‌جا مجال توضیح تفصیلی آن نیست. اما چخوف نه‌تنها در نوشتن نوول توانا بود، بلکه به‌ویژه در زمینه داستان کوتاه به قله‌ای بی‌نظیر رسید.
یعنی چخوف را باید نقطه عطفی در تاریخ داستان کوتاه جهان دانست؟
قطعاً! پیش از او هم داستان کوتاه وجود داشته است؛ در قرون ۱۶ و ۱۷ در ایتالیا، اسپانیا و فرانسه، فرم‌هایی مثل نوولا رایج بوده‌اند. اما چخوف این فرم را به اوج رساند. او با ظرافت، ایجاز، نگاه انسانی و دقت در جزئیات، داستان کوتاه را از سطح سرگرمی صرف، به عرصه ادبیاتی عمیق و چندلایه ارتقا داد.

چخوف به ما یاد می‌دهد چگونه بد زندگی نکنیم

نویسنده‌ای مردمی و جهانی
ویژگی‌های محتوایی داستان‌های چخوف چیست که باعث شده تا این اندازه در سراسر جهان محبوب باشد؟
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های چخوف، وجه اجتماعی آثارش است. او داستان‌هایی می‌نویسد که شخصیت‌های آن از دل مردم می‌آیند؛ شخصیت‌هایی عام، ملموس و آشنا. اتفاقاتی که در داستان‌هایش رخ می‌دهند، در بطن زندگی روزمره مردم است، نه در برج عاج روشنفکرانه. به همین دلیل مخاطبان در سراسر جهان با آثارش ارتباط برقرار می‌کنند. شاید به همین خاطر بتوان گفت چخوف یکی از محبوب‌ترین داستان‌نویسان تمام قرون است.
آثار داستانی چخوف چه گستره‌ای دارند؟
از چخوف نزدیک به ۶۲۵ اثر داستانی باقی مانده است؛ اعم از داستان کوتاه، داستان بلند، طرح و روایت‌های کوتاه. افزون بر این‌ها، یک مونوگرافی به نام «جزیره سَخالین» هم نوشته که بیشتر وجه گزارشی دارد تا داستانی. اما آن‌چه نداریم، رمان است.
درباره آثار نمایشی او چطور؟
چخوف حدود نه نمایشنامه کوتاه و شش یا هفت نمایشنامه بلند دارد. می‌گویم «یا» چون برخی از این آثار را خودش بازنویسی کرده یا تغییراتی در آن‌ها داده است. مثلاً نمایشنامه‌ای به نام «نایوانی‌ها» را بعدها با عنوان «دنیای وحشی» بازنویسی می‌کند؛ شخصیت‌هایی از آن حذف یا به آن اضافه می‌شوند، ساختار تغییر می‌کند و اثری تازه پدید می‌آید. همین باعث می‌شود گاهی یک اثر را به‌صورت مستقل هم بشناسیم.
در نهایت، شما چخوف را بیشتر نویسنده‌ای در حوزه داستان می‌دانید یا نمایشنامه؟
نمی‌توانم پاسخ قطعی بدهم. بستگی دارد که در چه زمینه‌ای فعالیت می‌کنیم. اگر از منظر تأثیرگذاری نگاه کنیم، چخوف هم در حوزه داستان‌نویسی و هم در نمایشنامه‌نویسی تأثیر عمیقی بر نویسندگان بزرگ دنیا گذاشته است. ولی در مورد ما ایرانی‌ها، باید گفت نخستین ارتباط‌مان با چخوف از مسیر داستان بوده است.
یعنی شناخت ما از چخوف در ایران، ابتدا از راه داستان‌هایش شکل گرفت؟
دقیقاً! نخستین‌بار در سال ۱۳۱۰، از حدود ۷ تا ۱۰ داستان کوتاه او توسط صادق هدایت از زبان فرانسه به فارسی ترجمه شد. از آن زمان به بعد، سال‌ها چخوف را در ایران بیشتر به‌عنوان داستان‌نویس می‌شناختند. کم‌کم و از سال ۱۳۲۹ که نمایشنامه «باغ آلبالو» ترجمه شد، و سپس «مرغ دریایی»، ما با چخوفِ نمایشنامه‌نویس هم آشنا شدیم. ولی آن پیوند نخستین با داستان، تأثیر ماندگاری بر ذهن مخاطب ایرانی گذاشت.
چخوف به ما یاد می‌دهد چگونه بد زندگی نکنیم
داریوش مودبیان

از داستان نیم‌صفحه‌ای تا نمایشنامه‌های دو صفحه‌ای

در میان آثار نمایشی چخوف، حتی نمایشنامه‌های بسیار کوتاه هم دیده می‌شود. آیا چنین اختصاری در داستان‌های او هم وجود دارد؟
بله، چخوف نمایشنامه‌هایی دارد که گاه تنها دو صفحه هستند. نمایشنامه‌های تک‌پرده‌ای‌اش نمونه‌هایی از این اختصارند. اما در داستان‌نویسی هم همین ایجاز دیده می‌شود. کوتاه‌ترین داستان‌های او گاه تنها نیم‌صفحه‌اند؛ ولی با همان ایجاز، همه مؤلفه‌های داستان را دارند: آغاز، میانه، پایان، شخصیت، کنش و موقعیت.
شما در حوزه ترجمه آثار چخوف، تجربه فراوانی دارید. تاکنون چه تعداد از داستان‌های او را ترجمه کرده‌اید؟
من تاکنون حدود ۱۵۰ داستان از چخوف را ترجمه کرده‌ام و تجربه‌شان کرده‌ام. یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی که از او منتشر کردم، پنج سال پیش با عنوان «دوستان ما بد زندگی می‌کنیم» چاپ شد. این کتاب شامل ۷۷ داستان کوتاه از چخوف است که از نگاه من، بیشتر آن‌ها داستان‌های نمایشی محسوب می‌شوند.
منظورتان از «داستان نمایشی» چیست؟
یعنی داستان‌هایی که موقعیت نمایشی دارند؛ یک فضای دراماتیک دارند که می‌توان آن را به راحتی به نمایشنامه تبدیل کرد. اتفاقاً بسیاری از این داستان‌ها یا توسط خود چخوف اقتباس نمایشی شده‌اند، یا بعدها توسط نمایشنامه‌نویسان دیگر و حتی فیلمسازان.
در این کتاب، تنوع داستان‌ها از نظر حجم و ساختار چگونه است؟
در این مجموعه، هم داستان‌هایی داریم که بیست یا بیست‌وچند صفحه‌اند، و هم داستان‌هایی که فقط نیم‌صفحه‌اند. اما حتی آن نیم‌صفحه‌ها هم به‌معنای واقعی داستان کوتاه هستند، چون همه ویژگی‌های داستان را دارند: شخصیت‌پردازی، کنش، انسجام و پایان‌بندی.
کتاب‌های شما از چخوف با چه استقبالی روبه‌رو شده‌اند؟
خوشبختانه کتاب «دوستان ما بد زندگی می‌کنیم» به چاپ پنجم رسیده و مجموعه «نمایشنامه‌های تک‌پرده‌ای چخوف» هم اکنون در چاپ ششم قرار دارد. البته محتوای چاپ‌ها تغییر نکرده، اما تجدید چاپ‌ها نشان می‌دهد که این آثار همچنان مخاطب دارند.
در دوره‌ای که ما با مخاطب سه‌دقیقه‌ای مواجه هستیم—مخاطبی که بیشتر درگیر فضای مجازی و محتواهای کوتاه‌مدت و سریع‌الاثر است—بازخوانی آثار چخوف در قالب‌هایی متناسب با این فضا، چگونه خواهد بود؟
این کار تخصص خودش را می‌طلبد و کار من نیست. من یا ترجمه می‌کنم، یا اجرا می‌کنم. اما کسی این کار را می‌کند باید داستان‌ها را با حفظ شأن هنری‌شان، در قالب رسانه‌ای امروز بازآفرینی کند.
شما بخش زیادی از آثار چخوف را روی صحنه برده‌اید، هم در تئاتر و هم در تلویزیون. از اجراهای‌تان برای‌مان بگویید
بله، من بیشتر نمایشنامه‌های تک‌پرده‌ای چخوف را اجرا کرده‌ام؛ هم در تلویزیون و هم روی صحنه. بعضی از آن‌ها را حتی چند نوبت اجرا کرده‌ام. مثلاً نمایشنامه «مضرات دخانیات» را برای نخستین‌بار خودم ترجمه کردم و سه بار در سه مقطع مختلف اجرا کردم: یک‌بار در سال ۱۳۴۰، بار دوم در سال ۱۳۵۲، و بار سوم در سال ۱۳۶۴ در تلویزیون.
اجرای تلویزیونی و رادیویی هم داشته‌اید؟
بله، مضرات دخانیات را در تلویزیون با سه شیوه اجرایی متفاوت روی آنتن بردم. نمایشنامه «جشن سالگرد» را هم همین‌طور؛ هم در تلویزیون اجرا کردم، هم چند نوبت روی صحنه در مکان‌های مختلف از جمله تالار شاهرا. در رادیو از سال‌ها پیش برنامه‌ای با عنوان «چخوف‌خوانی» اجرا می‌کردم. در این برنامه‌ها، داستان‌های چخوف را به‌صورت روخوانی نمایشی می‌خواندم. یعنی هم راوی بودم و هم شخصیت‌ها را با صدا و لحن‌های متفاوت بازی می‌کردم. بعدها با گروه خودم، بسیاری از این داستان‌ها را به صورت نمایش کوتاه بازسازی کردیم و مجموعه‌ای تولید شد که عنوانش هم همین بود؛ چخوف‌خوانی.

چخوف به ما یاد می‌دهد چگونه بد زندگی نکنیم

«مخاطب از پیش موجود» اساساً قابل تردید است

بازگردیم به بحث فضای مجازی و ایده اقتباس کوتاه از آثار چخوف برای مخاطب امروز. به‌نظر می‌رسد شما با این ایده زاویه‌ای دارید؟
ببینید، اینکه آثار چخوف وارد فضای مجازی شود، یک موضوع دیگر است که راستش من زیاد به آن فکر نکرده‌ام. از نظر من، مفهومی به نام «مخاطب از پیش موجود» اساساً قابل تردید است. این‌طور نیست که مخاطب در جایی بیرون از من وجود داشته باشد و من باید او را راضی کنم.
یعنی شما برخلاف نگاه بازاری که معمولاً مخاطب‌محور است، قائل به نوعی جهت‌دهی از سوی خالق اثر هستید؟
دقیقاً. مخاطب چیزی نیست جز انتخاب من؛ من هستم که مخاطب را تعریف می‌کنم. من تصمیم می‌گیرم این اثر را برای چه کسی اجرا یا ترجمه کنم. او ممکن است خواننده باشد یا تماشاگر، ولی در نهایت مخاطب از دل خواست من بیرون می‌آید، نه برعکس.
آیا تا به حال اثری از شما به‌صورت رسانه‌ای یا دیجیتال منتشر شده؟ مثلاً کتاب صوتی یا نسخه آنلاین؟
بله، من برخی از کارهایی که روی داستان‌های مروژک انجام دادم—مثل مجموعه از آزادی تا هرج‌ومرج—را به‌صورت کتاب صوتی درآورده‌ام. این‌ها وارد فضای مجازی هم شده‌اند. اما در مورد چخوف، علاقه شخصی‌ام این است که مخاطب با خودِ من مواجه شود. چه در قالب اجرا، چه در روخوانی نمایشی. دوست دارم بی‌واسطه‌تر باشد؛ رو در رو. در نتیجه تمایل شخصی‌ام این است که چخوف را یا بخوانند، یا من اجرا کنم و تماشاگران مستقیماً با آن روبه‌رو شوند.
چخوف با ما بی‌واسطه با ما حرف می‌زند
برای درک آثار چخوف، آیا لازم است مخاطب خود را در بستر تاریخی و زمانی روسیه قرن نوزدهم قرار دهد؟
نه، اصلاً! یکی از ویژگی‌های درخشان چخوف، همین بی‌زمانی و بی‌مرزی اوست. مخاطب لازم نیست به زمان و مکان خاصی برگردد تا با آثارش ارتباط برقرار کند. به‌همین دلیل، چخوف در سراسر جهان محبوب است و آثارش هنوز هم زنده‌اند؛ در شکل و زبانی ساده، بی‌واسطه و انسانی.
یعنی می‌توان گفت چخوف هنوز پرخواننده‌ترین نویسنده خارجی در ایران است؟
بله، بر اساس آمار و تجربه شخصی، قطعاً همین‌طور است. در ایران ترجمه‌های متعددی از داستان‌ها و نمایشنامه‌های چخوف منتشر شده و هنوز هم می‌شود. هیچ‌کس اعتراضی ندارد، چون مخاطب همچنان با او ارتباط برقرار می‌کند. در کشورهای دیگر هم همین است؛ مثلاً چند سال پیش در آماری دیدم که در آمریکا، چخوف پرخواننده‌ترین نویسنده غیرآمریکایی است. آثارش مدام ترجمه می‌شوند، چاپ‌های جدید دارند، هر سال روی صحنه می‌روند و بارها اقتباس سینمایی می‌شوند. در سفرهایی که به تاجیکستان، ازبکستان، مالزی و کشورهای دیگر داشته‌ام، دیدم که چخوف را می‌شناسند، اجرا می‌کنند و می‌خوانند. در همه‌جا حاضر است، و شاید بتوان با اطمینان گفت که چخوف محبوب‌ترین نویسنده جهانی است.
ارادت شخصی شما به چخوف از کجا آغاز شد؟
از کودکی با قصه و با تئاتر بزرگ شدم. نخستین آثار اروپایی‌ای که خواندم، داستان‌های چخوف بود. ارتباط عمیقی با او دارم؛ هم با آثارش و هم با شخصیت انسانی‌اش. به‌مرور درباره زندگی‌اش تحقیق کردم، نامه‌هایش را خواندم، با فضای ذهنی و خانوادگی‌اش آشنا شدم.
در حال حاضر هم درگیر پروژه‌ای درباره چخوف هستید؟
بله، در خانه فرهنگ و هنر گویا هر دو هفته یک‌بار برنامه‌ای درباره چخوف داریم. پنج‌شنبه‌ها درباره زندگی‌اش، آدم‌هایی که با او در ارتباط بودند، دوره‌های مختلف نویسندگی‌اش، نمایشنامه‌ها و نامه‌ها صحبت می‌کنیم. بخش‌هایی از آثارش را هم می‌خوانم. حاصل این نشست‌ها قرار است بعدها در قالب کتابی با عنوان «درباره چخوف» منتشر شود.
شما آثار نویسندگان زیادی را ترجمه کرده‌اید. جایگاه چخوف در میان آن‌ها برای شما چگونه است؟
در کنار چخوف، من نویسندگانی مثل شکسپیر، برشت و بسیاری دیگر را نیز ترجمه و اجرا کرده‌ام. مجموعه «طنزاوران نمایش» تا جلد ۴۲ پیش رفته و جلدهای بعدی هم در راه است. همه آن‌ها را دوست دارم، اما هرکدام جایگاه خود را دارند. چخوف هم جایگاه منحصربه‌فرد خودش را دارد؛ هم برای من، و برای کل جهان نمایش.

چخوف به ما یاد می‌دهد چگونه بد زندگی نکنیم

چخوف و عنوان «پدر مینیمالیسم»
برخی منتقدان از چخوف با عنوان «پدر مینیمالیسم» یاد می‌کنند. آیا این عنوان را برای او مناسب می‌دانید؟
نه دقیقاً. ببینید، این‌گونه القاب بیشتر ساخته و پرداخته نگاه‌های رسانه‌ای یا منتقدان‌اند—مثل «پدر سینمای ایران»، «پدر فیلم فارسی» یا… «پدر مینیمالیسم». باید دقت کنیم که واژه «پدر» در این موارد همیشه دقیق و تاریخی نیست؛ گاهی صرفاً اشاره به تاثیرگذار بودن یک فرد دارد، نه ابداع‌گری مطلق.
یعنی چخوف را آغازگر مینیمالیسم نمی‌دانید؟
چخوف داستان‌های بسیار کوتاهی دارد—بعضاً در حد یک ستون روزنامه یا حتی چند خط. اما اگر از منظر تاریخی به ماجرا نگاه کنیم، باید بپذیریم که سبک مینیمالیستی در داستان‌نویسی، ریشه‌هایی بسیار قدیمی‌تر دارد. مثلاً در هایکوهای ژاپنی، یا در داستان‌های بسیار کوتاه چینی و عربی که قدمت‌شان به دو سه هزار سال می‌رسد.
در ادبیات فارسی یا عربی هم سابقه‌ای از این نوع نوشتار داریم؟
بله. مثلاً در قرن هشتم هجری، شخصی به نام «همدانی» به زبان عربی داستان‌هایی نوشته که امروزه آن‌ها را در قالب داستان کوتاه می‌شناسیم. همین آثار بعدها توسط اعراب به اسپانیا رفتند و زمینه‌ساز شکل‌گیری سنت داستان‌نویسی مدرن در اروپا شدند.
آیا می‌توان او را به‌عنوان یکی از حلقه‌های تأثیرگذار در شکل‌گیری مینیمالیسم ادبی دانست؟
قطعاً. چخوف در این مسیر گام بلندی برداشت. او با مهارت در ایجاز، پرداخت سریع شخصیت، و خلق موقعیت‌های لحظه‌ای، به ساختار داستان کوتاه و مینیمالیستی معنا و جلوه داد. اما او را نمی‌توان بنیان‌گذار یا ابداع‌گر این سبک دانست.
یعنی اگر بخواهیم نگاه تاریخی داشته باشیم، باید چخوف را بخشی از یک روند بدانیم، نه نقطه آغاز آن؟
دقیقاً! چخوف در دوره‌ای می‌نوشت که قالب‌هایی مانند «طرح» یا «اسکچ» (که در مطبوعات رایج بودند) بسیار مرسوم بود. این‌ها نوعی مینیاتور ادبی بودند که در چند خط موقعیتی را تعریف می‌کردند. در ایران هم مشابه این‌ها را در نشریات فکاهی می‌دیدیم. چخوف در این قالب‌ها استاد بود، اما باید گفت او ادامه‌دهنده و تکمیل‌کننده بود، نه خالق آن.

چخوف به ما یاد می‌دهد چگونه بد زندگی نکنیم

دشمن سرسخت ابتذال
نگاه چخوف به اخلاق و سرنوشت چگونه بود؟ آیا تم تکرارشونده‌ای در آثارش وجود دارد؟
چخوف دشمن سرسخت ابتذال در زندگی بود؛ یعنی با کاهلی، سستی، عدم تفاهم و بی‌جدیتی به‌شدت مقابله می‌کرد. زندگی را جدی می‌گرفت، هرچند خودش آدمی شوخ‌طبع و طنزپرداز بود. جمله معروفی دارد که به برادرش در نامه‌ها می‌نوشت: «دوستان ما بد زندگی می‌کنیم» این جمله هم دلگرم‌کننده است و هم هشداردهنده، و نشان می‌دهد چخوف خودش را در میان «ما» می‌دید، نه اینکه دیگران را ملامت کند.
این نگاه چطور در آثارش دیده می‌شود؟
در داستان‌های کوتاهش کاملاً این ویژگی‌ها مشهود است. چخوف انسانی بزرگ‌مرد و انسان‌دوست بود که در تمام زندگی‌اش با کارهای خیرخواهانه مانند ساخت مدرسه و درمانگاه، و حتی با تلاش برای خدمت به خانواده و مردم، این را نشان داد. بیماری سل او نیز از تلاش‌هایش برای خدمت به دیگران ناشی شد.
آیا چخوف وابسته به حزب یا گروه خاصی بود؟
خیر، او به هیچ حزب یا گروهی تعلق نداشت، بلکه فراتر از هر نوع گرایش اجتماعی و سیاسی به انسان‌ها نگاه می‌کرد و آموزه‌های انسانی‌اش را در آثارش منعکس کرد.
صحبت آخر...
من روی مجموعه‌ای از داستان‌های چخوف کار می‌کنم که بخش‌هایی را قبلاً ترجمه کرده‌ام؛ از جمله مجموعه‌ای با عنوان چخوف عاشق که داستان‌هایی با محور عشق است. همچنین در مجموعه طنزاوران دو جلد به چخوف اختصاص داده‌ام: دفتر اول و دفتر دوازدهم. امیدوارم روزی فرصت و شرایط چاپ آثار بلند او را هم داشته باشم. اما اکنون تأکیدم روی تک‌پرده‌ای‌های چخوف است؛ تمام نمایشنامه‌های کوتاهش را گردآوری کرده‌ام، حتی نیمه‌کاره‌ها و یادداشت‌های مرتبط از نامه‌ها و منابع مختلف را به این مجموعه افزوده‌ام تا اثری کامل و مرجع برای آشنایی با چخوف نمایشنامه‌نویس حاصل شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین