به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کلوئی آنتونی ووفورد موریسون معروف به تونی موریسون نویسنده آمریکایی، استاد دانشگاه و برنده جایزه نوبل ادبیات طی شش دهه فعالیت ادبی، ۱۱ رمان، ۵ کتاب کودک، دو نمایشنامه و یک اپرا نوشت. اولین رمان او به نام آبیترین چشم در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. رمان سرود سلیمان (۱۹۷۷) نام او را در ادبیات ملی آمریکا مطرح و جایزه ملی حلقه منتقدان کتاب را نصیب او کرد. موریسون در سال ۱۹۸۸ به خاطر رمان دلبند (که در فارسی به نام محبوب هم منتشر شده) برنده جایزه پولیتزر شد و در سال ۱۹۹۳ نیز جایزه ادبی نوبل به او تعلق گرفت.
در بسیاری از مقالات به نقش نویسندگی موریسون اشاره شده ولی اخیراً مقالهای این سوال را مطرح کرده که چه میشود اگر به تونی موریسون نه فقط از خلال رمانهای بینظیرش بلکه از نظر کار ویراستاریاش نگاه کنیم؟ اگر او را نه تنها بهعنوان راوی تاریخ زخمی سیاهان آمریکا، که بهمثابه ویراستاری بخوانیم که تاریخ را از دل روایتهای دیگران بیرون کشید و برای ثبت و ماندگاریاش جنگید؟
مقاله کلینت اسمیت در مجله آتلانتیک، بر مبنای کتاب پژوهشی تازهای از دانا اِی. ویلیامز، دقیقاً چنین منظری را پیش میکشد: خوانشی از موریسون به مثابه فردی که در میانهی ساختارهای سفید، صنعتی متصلب و بازاری مردد، در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی کوشید تا ادبیات سیاهپوستان را نه فقط منتشر، بلکه در مرکز گفتوگوی فرهنگی قرار دهد.
موریسون، نخستین زن سیاهپوستی بود که در انتشاراتی چون رندم هاوس به جایگاه ویراستار ارشد رسید. اما این عنوان، تنها بخشی از ماجراست. آنچه نقش او را بیمانند میسازد، ترکیب خلاقیت، جسارت سیاسی و ایمان فرهنگی به نویسندگان سیاهپوست است. او از آنجلا دیویس تا هیوئی نیوتن، از محمد علی تا گِیل جونز و لئون فارست را نهفقط منتشر، که همراهی کرد، پروراند، و در برابر فشارهای صنعت و افکار عمومی از آنها دفاع کرد. کار موریسون این نبود که صرفاً ویرایش کند بلکه او با هر پروژه، به نوعی وارد گفتوگویی اخلاقی و تاریخی میشد. در طول شب، موریسون رمانهایش را مینوشت؛ و در طول روز، بهعنوان ویراستاری در انتشارات رَندم هاوس، از نسلی تازه از نویسندگان حمایت میکرد.
کار موریسون، تنها نشر متن نبود، بلکه ساخت زمینه بود. به جای روایت رسمی، به زبان شیء و سند و تکههای روزمره سخن میگفت. انگار میخواست نشان دهد که فرهنگ سیاه پوستان تنها در سوزندوزی، اعلان فراریان، لالایی، چهره روی بلیط ترن نیست بلکه آنها حرفهای زیادی در متن و شعر دارند.
او به خوبی این مسئله را دریافته بود که صداهای سیاه، تنها در صورتی دوام میآورند که از «توضیح دادن» برای سفیدپوستان آزاد شوند. ادبیات سیاه نه باید توضیحگر باشد، نه عذرخواه. باید در خود، با خود، و برای خود بنویسد و اگر صدایی جهانی یافت، از دل همین خاصبودگی خواهد بود.
موریسون نسبت به سازوکارهای صنعت نشر آگاهی تمام داشت. او میدانست که بازار، جایی برای «تنها یک نویسندهی سیاهپوست» در هر زمان قائل است. پس کوشید این انحصار را بشکند. نه از طریق ساختن یک قهرمان، که با ساختن شبکهای از صداها، و تأسیس نگاهی به ادبیات که در آن، تنوع سیاهان، نه تهدید که ظرفیت است.
نظر شما