شهید ناصرالدین باغانی هشتم شهریور ۱۳۴۶، در قم چشم به جهان گشود. از عملیات بدر در جبهه حضور داشت. هر دو بازوی او در آغاز عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه در خط مقدم در اثر اصابت ترکش مجروح شد و همچنین تیر قناسه نیز به پای او اصابت کرد که او را به پشت جبهه بازگرداند و در بیمارستان نکویی قم بستری شد. وی در بیست و یکم اسفند ۱۳۶۵، در سن نوزده سالگی، در عملیات کربلای۵ بر اثر اصابت گلوله به صورت و سینه شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران است.

در بخشهایی از این کتاب که بر اساس دل نوشتههای شهید است، میخوانیم:
(خدایا) پس به عشقِ به تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم، یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری. فهمیدم که در این مدت که فکر میکردهام عاشق تو هستم، اشتباه میکردهام. این تو بودهای که عاشق من بودهای و مرا میکشاندهای.
دنیا برایم مثل یک زندان شده است. در کوچهها که راه میروم، دیوارهای کوچه مثل دیوارهای زندان است. انسانهای دیگر را که میبینم در این دنیای فانی مشغولند، دلم برایشان میسوزد. ولی قبل از همه دلم باید به حال خودم بسوزد که غرق گناهم.
پروردگارا! اختیار ما به دست توست. حرف، حرف توست. اما اگر مرگ ما رسید، شهیدمان کن و اگر شهیدمان کردی، تکهتکهمان کن، که اگر چنین نکنی، فردای قیامت خجالت میکشم که به آقا و مولایم ابا اعبدالله الحسین (علیهالسلام) نظر کنم که او صدها زخم برداشته باشد و ما با یک زخم شهید شده باشیم.
از کودکی تا به حال خود را به یاد میآورم، چیزی جز گناه نمیبینم. استغفار میکنم. ناگهان نخل سربریدهای را میبینم. او را خوب برانداز میکنم. با او سخن میگویم. اما جوابم را نمیدهد. دوباره صدایش میزنم. اما این بار بلندتر میگویم.با من بگو ای نخل سربریده بر تو چه گذشت؟ با من بگو ای نخل سربریده که دشمن با تو چه کرد؟ ای نخل با من از استقامت بگو. ای نخل با من از پایداری دلاوران بگو. ای نخل با من از شهیدان نخلستان بگو که دشمن با مردمان زجر دیده چه کرد؟ ای نخل سربریده از چه سرت را بریدند؟ نکند چون تو صدای یا حسین علیه السلام عاشوراییان را شنیده بودی، سرت را بریدند؟ آخر ای نخل تو که گناهی نداشتی… صحبتهایم تمام شده اما همچنان منتظر جوابم. در انتظار جوابی به سر میبرم که ناگهان طنین روح بخش اذان به خدا میخواندم. آستینها را بالا میزنم. چند قدم به طرف بهمنشیر ساکت به جلو میروم و وضو میسازم.
به گزارش ایبنا؛ کتاب خلوت به کوشش مهدی قنبری در ۴۳ صفحه با قطع جیبی در سال ۱۴۰۴ به چاپ رسیده است.
نظر شما