سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: کتاب «داستان یک قلب» که امسال جایزه زنان برای آثار غیرداستانی را به خود اختصاص داده، روایتگر آن است که چگونه یک کودک جان کودک دیگری را نجات داد. نویسنده درباره خانوادههای شجاعی که در این تصمیم نقش داشتند، تلاش برای بهبود نظام سلامت (NHS) و اینکه چگونه حرفه پزشکی بر نحوه نویسندگی او تأثیر گذاشته است، صحبت میکند.
خواندن کتاب «داستان یک قلب» از ریچل کلارک، برنده امسال جایزه زنان در بخش غیرداستانی، چکیدهای از احساسات متضاد را در خواننده برمیانگیزد. حیرتی همراه با ناباوری نسبت به مهارت و فداکاری تیمهای پزشکی که قلب کیرا، دختر ۹سالهای که در سانحه رانندگی جان باخته بود، را به پیکر مکس – پسری که مبتلا به کاردیومیوپاتی گشادشونده و در آستانه مرگ بود – پیوند زدند.
تحسین عمیق نسبت به همدلی و شفقت بیپایان تیمهایی که از این دو کودک و خانوادههایشان مراقبت کردند، و شگفتی از پیشرفتهای پزشکی که هر موفقیتش حاصل اراده، الهام، تلاش بیوقفه و عبور محتاطانه از مرزهای تازه در اخلاق پزشکی است. اما تأثیرگذارترین بخش، شجاعت عظیم دو خانواده است؛ یکی در سوگ ناگهانیِ فرزند عزیزش فرو رفته و دیگری با تشخیصی مواجه شده که میتوانست زندگیشان را از هم بپاشد.
نوشتن چنین داستانی نیازمند آمادگی ویژهای است. ریچل کلارک صبحِ روز پس از دریافت جایزه، به من میگوید: «وقتی برای نخستین بار به سراغ خانواده کیرا رفتم، سرشار از بیم و نگرانی بودم. میدانستم که از آنها میخواهم عزیزترین چیزشان را به من بسپارند: داستان و خاطره دختر محبوبشان، کیرا.»
کلارک که پیشتر روزنامهنگار بود، اواخر دهه بیست زندگیاش به تحصیل پزشکی روی آورد و بیشتر دوران طبابتش را در حوزه مراقبتهای تسکینی گذرانده است. در ادامه، او به نویسندهای معتبر و کنشگری متعهد بدل شد و سه خاطرهنگاری با عنوانهای «زندگیات در دستان من»، «زندگی عزیز» و «نفسگیر» منتشر کرده است. هنگام نگارش «داستان یک قلب»، بار دیگر به آموزههای پزشکی خود پناه برد: «با خودم گفتم چهارچوب من باید چهارچوب پزشکیام باشد. بنابراین رفتارم را به گونهای تنظیم کردم که امیدوار بودم آنها همانطور که ممکن است به من به چشم یک پزشک اعتماد کنند، در این پروژه هم به من اعتماد داشته باشند. و اگر در هر مرحلهای نظرشان تغییر میکرد، میتوانستند بهسادگی کنار بکشند.»
هر دو خانواده متن کامل کتاب را پیش از انتشار خواندند و کلارک مصمم بود که اگر خانوادهها حتی اندکی تردید میداشتند، کتاب را منتشر نکند. صبح روزی که با او صحبت میکنم، باز هم با آنان در تماس بوده و پیامی از لوآنا، مادر کیرا، برایم میخواند: «کیرا واقعاً زندگی خیلیها را تغییر داده. او واقعاً فوقالعاده است.» لوآنا امروز به مدارس میرود تا داستان کیرا را برای کودکان تعریف کند؛ مادر مکس، اما (emma) نیز تبدیل به سفیری خستگیناپذیر در برنامه اهدای عضو نظام سلامت بریتانیا شده است.
هیچکس پس از مطالعه این کتاب، استقامت فوقالعاده پدر کیرا، جو، یا خواهرانش را فراموش نخواهد کرد؛ کسانی که نهتنها به اهدای اعضای بدن کیرا رضایت دادند، بلکه حتی خودشان خواستار آن شدند، در حالی که لوآنا (مادر کیرا) و برادر کیرا همزمان بهشدت مجروح بودند. در سوی دیگر، شجاعت پدر مکس، پل، نیز قابل چشمپوشی نیست؛ کسی که در طول درمانهای طاقتفرسا، بیوقفه کنار پسر بیمار خود ایستاد؛ و هری، برادر مکس، که اکنون سال دوم پزشکی را به پایان میبرد. بهلطف این افراد، در سال ۲۰۲۰، «قانون مکس و کیرا» در پارلمان تصویب شد؛ قانونی که مقرر میکند اصل بر رضایت افراد بزرگسال برای اهدای عضو است، مگر آنکه مخالفت خود را اعلام کنند؛ گامی مهم برای کاهش کمبود عضو اهدایی.
برای کلارک اهمیت داشت که به ظرافت و توجه تیمهای پزشکی نسبت به کسانی که با مرگشان فرصت زندگی را به دیگری میبخشند، نور بتاباند؛ از «لحظه گرامیداشت» پیش از جراحی برای برداشت عضو، که همه سکوت میکنند و به فرد اهداکننده میاندیشند، تا شستوشو و آمادهسازی پایانی که پرستاران با احترام انجام میدهند. میگوید: «این بیمار است که اهمیت دارد و همین چیزی عمیق درباره انسان بودن ما میگوید، مگر نه؟»
کلارک که مادر دو نوجوان است، نیمی از وقتش را به بیماران خود اختصاص میدهد و نیمی دیگر را به «سایر فعالیتها»؛ نه فقط نویسندگی، بلکه تلاش برای نمایاندن چالشهایی که حرفهاش – و به تبع آن، همه ما – با آن روبهروست.
این روزها از تصمیم اخیر دولت بریتانیا مبنی بر توقف صدور ویزا برای پرستاران و نیروهای خدماتی خارجی بهشدت خشمگین است، چراکه کارشان را فاقد مهارت تلقی کردهاند. با کمبود ۱۰۰ هزار نیروی خدمات درمانی، در نتیجه بیماران از بیمارستان ترخیص نمیشوند: «نتیجه مستقیم این تصمیم آن است که من ناچارم بیماران بیشتری را روی برانکاردها ببینم که بیرون اورژانس در حال مرگاند، چون حتی امکان ورود به اورژانس را ندارند؛ چرا که نیروی کافی نداریم. من مستقیماً به چشمهای آنها نگاه میکنم و سعی میکنم حتی در راهرویی بدون پرده، با کرامت انسانی، بهترین مراقبت ممکن را برایشان فراهم کنم.»
او همیشه در کشاکش میان هنر و علم بوده است، اما پزشکی را «همنشینی کامل علوم سخت و انسانیت پیچیده و زیبا» میداند: «سعی میکنم کتابهایم تصویری واقعی از پزشکی ارائه دهند. اگر فقط دانشمند باشی، پزشک خوبی نیستی و اگر صرفاً احساسی برخورد کنی هم پزشک خوبی نخواهی بود؛ باید این دو را با هم تلفیق کنی.»
منبع: گاردین، ۱۳ جون ۲۰۲۵
نظر شما