به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، عید غدیر، تنها یک جشن مذهبی نیست، بلکه نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که پیامبر اکرم (ص)، در آن روز دست علیبنابیطالب (ع) را بالا برد و فرمود: «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه.» این روز، روز عهد و ولایت است. روزی که مسلمانان مکلف شدند تا مسیر حق را با معیار امامت بشناسند. غدیر، یادآور حقانیت و شجاعت است. یادآور محبت و بیعت. در چنین روز بزرگی، انسانهایی به دنیا آمدند و زیستند که زندگیشان با ولایت علی (ع) گره خورد؛ همچون شهید علی کسایی، که از غدیر آغاز شد و در غدیر به اوج رسید.
در روزی که پیامبر اسلام، ولایت و جانشینی علیبنابیطالب (ع) را اعلام کرد، دههها بعد کودکی در شهر شیراز چشم به جهان گشود که تمام مسیر زندگیاش با نام علی (ع) گره خورد. شهید علی کسایی، مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز، مردی از تبار معرفت و ایمان بود که تولد، ازدواج و حتی شهادتش، با عید غدیر پیوند خورد. روزی که او آن را نه تنها جشن ولایت، بلکه فرصتی برای بستن عهد و پیمان با مولایش میدانست.
شهید علی کسایی در ۱۴ آذر ۱۳۳۴، مصادف با عید غدیر، در شهر شیراز دیده به جهان گشود. او در دامان خانوادهای مذهبی و با عشق به اهلبیت تربیت شد. همین پیوند نخستین با روز غدیر، پایهگذار عشقی عمیق و دیرپا به امام علی (ع) در زندگیاش شد. آنگونه که خود بعدها میگفت: «هرچه دارم از مکتب علی (ع) است.»
سالها بعد، وقتی تصمیم به ازدواج گرفت، هدفمندانه و آگاهانه برای برگزاری مراسم در روز عید غدیر تلاش کرد. در حالیکه شرایط خانواده عروس با این تاریخ همسو نبود و حتی به دلیل فوت یکی از بستگانشان امکان جشن گرفتن در روز عید وجود نداشت، اما اراده و ایمان علی کسایی، سرانجام راه را گشود: «رفعت خانم، من روز عید غدیر به دنیا اومدم، برای همین هم اسمم رو علی گذاشتن. خندیدم و گفتم: خوش به حالت، هم تولدت مبارکه، هم اسمت! با خواهش در چشمانم زل زد و ادامه داد: راستش خیلی دوست دارم، انشاءالله عروسیمون هم روز عید غدیر باشه.
حلقه را روی انگشتم بالا و پایین میبردم. نمیدانم از گرمای تابستان بود که بدنم داغ شده بود یا از حرفی که میخواستم در جواب علی بگویم؛ باشه علیآقا، من که مخالفتی ندارم، ولی میدونی شوهرخالهم تازه فوت شده و تا عید غدیر هنوز چهلمش نرسیده. میترسم کسی ناراحت بشه.دستی روی ریشهای کمپشتش کشید و دسته عینکش را جابهجا کرد. شیشههای مربعی بزرگ جلوی چشمانش بالا و پایین رفت. نگران نباش، خودم باهاشون صحبت میکنم، انشاءالله درست میشه.»
ازدواج او سرانجام در همان روز خجسته انجام شد؛ مراسمی ساده با خطبه عقدی که حضرت امام خمینی (ره) آن را در منزل خودشان و در کنار بسیاری دیگر از زوج ها جاری کرد؛ افتخاری که کمتر کسی در آن دوران از آن بهرهمند بود.
اما شاید بخش ویژه و الهامبخش این ماجرا، دعایی باشد که علی کسایی در شب عروسی از همسرش خواست: «برایم دعا کن تا شهادتم هم در روز عید غدیر باشد.» همسرش در حالی که با شگفتی و دلهره به او مینگریست، دعایش را پذیرفت. اما این دعا، سالها در ذهن همسر شهید باقی ماند و هر بار که عید غدیر میرسید، دلش میلرزید، گویی در دل او هم الهامی افتاده بود که این روز، روزی سرنوشتساز در مسیر زندگیشان خواهد بود: «به لطف خدا، تولدم روز عید غدیر بود، ازدواجم هم در همان روز مبارک اتفاق افتاد. بغض صدایش در اتاق پیچید: دعا میکنم خدا شهادتم رو هم در روز عید غدیر قرار بده. ناگهان چیزی درون قلبم سوخت. احساس کردم این دعا مثل کبوتری سفید، با بالهایی که آتش گرفته، از دل او بلند شد و به سمت من پرواز کرد؛ آمد و روی دل من نشست. خیلی غافلگیر شده بودم. دوست نداشتم در چنین روزی، به این چیزها فکر کنم.»
با شروع جنگ تحمیلی، زندگی مشترک این زوج وارد مرحلهای تازه شد. علی در کنار عشق به خانواده، وارد میدان جنگ شد. نه تنها به عنوان رزمنده، بلکه بهعنوان مربی عقیدتی، نقش بسزایی در جبههها ایفا میکرد. در سنگرها، او آموزش قرآن، نهجالبلاغه و مفاهیم انقلاب اسلامی را به رزمندگان منتقل میکرد. مطالعات روزانهاش قطع نمیشد و پیوسته در حال تحقیق و تدریس بود. او کسی بود که عقیده را با عمل پیوند زده بود؛ ایمان را در میدان جنگ زیست میکرد و روحیهای سرشار از خدمت، ادب و خلوص داشت.
شهید کسایی نه تنها در میدان جنگ، بلکه در خانه نیز وظایف همسریاش را به خوبی انجام میداد. هر بار که از جبهه بازمیگشت، بار زندگی را به دوش میکشید. حمام کردن بچهها، رسیدگی به کارهای منزل، آب و جارو و هر کاری که در توانش بود، انجام میداد. هیچگاه خستگی را بهانه نمیکرد و معتقد بود حالا نوبت جبران سختیهای همسرش است. به حلال و حرام حساس بود و حقوق دیگران را بهشدت رعایت میکرد. همسرش بارها نقل کرده بود که حتی در امور جزئی مالی، وسواس فراوانی به خرج میداد و ذرهای از بیتالمال را روا نمیدانست.
علی کسایی پس از سالها مجاهدت، سرانجام در سالهای پایانی جنگ تحمیلی و در کنار شاگردان و همرزمانش به فیض شهادت نائل شد. دعای شب عروسیاش مستجاب شده بود؛ همان دعایی که سالها همسرش با اشک و نگرانی از تحقق آن میترسید، اما سرانجام، او در همان روزی که مولایش به امامت منصوب شد، به آسمان پر کشید. شهادتش نه تنها پایان یک زندگی، بلکه آغاز یک روایت الهامبخش برای تمام نسلهایی است که میخواهند راه علی (ع) را با اخلاص، عمل و عشق طی کنند.
کتاب «آخرین فرصت» روایت داستانی زندگی شهید علی کسایی است؛ اثری که فراتر از یک زندگینامه، میتوان آن را سندی از تاریخ شفاهی انقلاب و دفاع مقدس دانست. روایتی از عشق، ایمان، فداکاری و زندگی علوی. این کتاب نه تنها خاطرات شهید، بلکه فضای اجتماعی و فرهنگی دوران انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق را بازگو میکند.
در این اثر، مفاهیمی چون صمیمیت، سادهزیستی، احترام به والدین، عشق به همسر و فرزند، صبر، عفت، مسئولیتپذیری، رعایت حقالناس و نهایتاً شهادت به تصویر کشیده شدهاند. کتابی که میتواند الگویی برای نسل امروز باشد؛ نسلی که همچنان بهدنبال الگوهای واقعی برای زندگی متعالی است. زندگی شهید علی کسایی، شاهدی زنده بر این واقعیت است که غدیر تنها یک رویداد تاریخی نیست، بلکه فرصتی است برای تجدید بیعت با ولایت و حرکت در مسیر حق.
از دیگر ویژگی ها کتاب می توان به دریافت تقریظ رهبر معظم انقلاب اشاره کرد که در ادامه خواهید خواند: «این شهید عزیز از سرآمدانِ شهدا است. زندگی پرهیزگارانه، رفتار فداکارانه و سرانجام غبطهانگیز: شهادت دلاورانه و آگاهانه. گوارا باد این همه بر این بندهی مخلص.. و درود خدا بر امام خمینی که انقلابش توانست چنین گوهرهای نفیسی را استخراج و تربیت کند. نگارش خوب نویسنده و اظهارات صریح و سادهی راویِ رنجکشیده، از امتیازات کتاب است.»
نظر شما