به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، مرتضی لطیفی در سومین نشست تخصصی ادبی «شرح مثنوی مولوی در اراک افزود: در دوره و عصر مدرن بیش از گذشته به مولوی نیاز داریم. باید به سراغ مولوی برویم و بدانیم امروز جایگاه مثنوی در کجاست و چه نقش سازندهای در زندگی پرآشوب امروز ما دارد.
وی با بیان اینکه اداره کلاسها و نشست هفتگی «شرح مثنوی مولوی» با رویکرد و نگاه امروزی منطبق بر نیاز انسان معاصر انجام میشود، اظهار کرد: مولوی عشقهای زمینی یا پیش رونده را با صدای بلند با رسمیت شناخته و مقدمه و نردبان بالا رونده عشق الهی میداند.
این استاد زبان و ادبیات فارسی ادامه داد: عشق تعریف فراخ و شناوری دارد و نمیتوان به این سادگی تعریف واحدی از آن ارائه کرد. از میان همه تعاریف، از آنجا که میخواهیم آن را بفهمیم و بیانش کنیم، من ترجیح می دهم آن را در یک نگاه «دیگر خواهی» بنامم، بویژه آنجا که بیشتر مرادمان عشقهای افقی یا پیش رونده انسان به انسان یا به طبیعت است.

لطیفی خاطرنشان کرد: مولوی نماینده عرفان خراسان و همچون دیگر بزرگان این جریان عرفانی، عشقهای انسانی (رمانتیک) یا پیش رونده را به دلیل کارکردها یا اثرگذاریهایش، مقدمه و نردبان عشق بالا رونده و الهی دانست، آن را بطور جدی، با صدای بلند به عنوان درمان به رسمیت شناخته است. چون این گونه عشقها اگر واقعأ عشق باشند «دیگری» را به جای «من» نشانده و سبب میشوند که در همان مرحله نخست «خود محوری» کاهش یابند. این موضوع در بیتهای ۲۱ به بعد مثنوی از سوی او مطرح شده است. به بیان دیگر در نینامه، مولوی به دو محور و کانون معنایی توجه دارد: فراق و دوری و عشق الهی، اما پس از آن میگوید «بند بگسل باش آزاد ای پسر / چند باشی بند سیم و بند زر؟»، وارد موضوع عشقهای افقی یا انسانی شده و به کارکردهای آن می پردازد: «هر که را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و عیب کلی پاک شد» و «جامه از عشق چاک شدن» کنایه از شدت بیقراری و ناخویشتنی یا ترک خود است و به قول مولوی یک کار یا نقش عشق در وجود انسان همین پاک شدن از «آز» است.
حرص همان دیو آز
مدرس نشست تخصصی «شرح مثنوی مولوی» افزود: حرص همان دیو آزی است که گفتهاند دهان بزرگ و همیشه بازی دارد که هر چه سر راهش ببیند را میخورد، وقتی هم که چیزی برای خوردن نیابد، خودش را خواهد خورد. میدانیم که بسیاری مانند محمد غزالی، ابن سینا و زکریای رازی بعنوان نمایندگان عشق نااندیشی، آن را به رسمیت نشناختهاند. هنگامی که زکریای رازی در طی الروحانی خود، با نهادن عشق بر کفه ترازوی عقل، آن را بیماری وخیم نامیده است، کسانی مانند حافظ و مولوی، آن را نه درد و تروما، که عین طبیب و دارو دانستهاند.
لطیفی ادامه داد: در پژوهشها و آرای روانشناسان، «محور انسانی» میتواند اشاره به خودمحوری یا مرکز بودن «من» در ادراک فرد باشد یعنی به طور معمول انسان همه چیز را از دریچه خود میبیند. پول من. ماشین من. امنیت من. راحتی من و…این من، همه چیز را برای خودش میخواهد. بگذارید به آن بگوییم: من غریزی، بدوی، وحشی و تمامیت خواه. این حالت یا حس خواهندگی معمولاً در رشد نخستین شخصیت دیده میشود، بویژه در کودکان. حرف مولوی در بیتهایی در مثنوی، آنجا که عشق را خوش سودا یعنی خوش معامله و طبیب جمله علتها مینامد این است که رفتارهایی مانند حرص و آز در بزرگسالان نیز ادامه دارد و اگر جلوی آن را نگیریم، چه کارها که با وجود آدمیزاد نمی کند؟!
نظر شما