سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدحسن ابوالحسنی:. این کتاب با عنوان فرعی «واکاوی رویداد انقلاب فرهنگی دانشگاهها بر اساس گزارش روزنامه اطلاعات از بهمن ۱۳۵۷ تا بهمن ۱۳۶۳» توسط مریم پیمان و عبدالامیر نبوی نگارش یافته و به بررسی رویداد انقلاب فرهنگی و تغییرات دانشگاه آنگونه که در مطبوعات انعکاس یافته میپردازد. در نشست مذکور نصراله پورجوادی، عطا حشمتی، مقصود فراستخواه و عباس کاظمی به ارائه نظراتی پیرامون این کتاب و رویداد انقلاب فرهنگی پرداختند.

زمینه و زمانه انقلاب فرهنگی
در ابتدای نشست دکتر نصراله پورجوادی، رئیس پیشین مرکز نشر دانشگاهی و پژوهشگر فلسفه و عرفان اسلامی، به ذکر نکات و خاطراتی پیرامون انقلاب فرهنگی پرداخت و زمینهای را که انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ در آن به پیروزی رسید شرح داد.
پورجوادی با آنکه برای سالها تجربهای نزدیک و مستقیم از وقایع فرهنگی ایران داشته بیان کرد" شاید هیچکس نباشد که بتواند با نظری جامع به رویدادهای آن زمان بنگرد، حتی اگر تجربه دست اولی از آن داشته باشد." او معتقد است وقتی صحبت از انقلاب فرهنگی میشد یادآور رویدادهای چین بود اما با وقوع انقلاب اسلامی ایران تصورات تغییر کرد. با آنکه انقلاب ایران جنبههای سیاسی مهمی داشت، حامل غایت فرهنگی بود.
پورجوادی ضمن اشاره به ماهیت تاریخی و درازمدت وقوع انقلابها اشاره کرد" هر انقلابی تمهیدات و مقدماتی دارد که بدون آنها رخ نمیدهد؛ برای فهم مقدمات انقلاب اسلامی ایران باید به دهه ۱۳۴۰ شمسی -۱۹۶۰ میلادی نگریست. برخی معتقدند در همین زمان یک انقلاب فرهنگی در آمریکا نیز رخ داد. پس از یاس و ویرانی که از دو جنگ جهانی حاصل شده بود، در اروپا و آمریکا توجه به معنویت رفتهرفته افزایش یافت. در قرن نوزدهم غربیها گمان میکردند با علم و صنعت پیشرفت تاریخی پیوسته، تضمین شده است اما جنگهای جهانی این تصور را ابطال کرد. در دهه ۱۹۶۰، توجه به ادیان شرقی و رویکردهای معنوی شرقی مثل ذن ژاپنی، هندوئیسم، و عرفان و تصوف اسلامی چشمگیر بود. من در بطن این انقلاب حضور داشتم و شخصاً اولین بار کتابی که درباره تصوف خواندم در سال ۱۹۶۵ بود. این رویآوری به عرفان در غرب در حالی رخ داد که در ایران چنین علائقی کمتر بود. بنابراین در ایران نیز به پیروی از غرب، موجی از سنتگرایی (traditionalism) آغاز شد که دکتر حسین نصر پرچمدار آن بود. در این زمان ایدههای اصالت فرهنگی و بازگشت به خویش را نزد احسان نراقی و داریوش شایگان شاهدیم. این تلاشهای ایرانی، بازتابی از انقلاب معنوی در غرب است.
پورجوادی گفت: در همین دهه ۱۹۶۰ بود که دیدگاه غربی نسبت به اسلام نیز تغییر یافت. وی گفت: تا مدتها اسلام به عنوان دینی عقبافتاده نگریسته میشد اما در دهه مذکور جایگاهی درخور یافت. این دوره، اعتماد بهنفس را برای دینداران به ارمغان آورد. معلوم نیست که اگر رخدادهای دهه ۱۹۶۰ میلادی نمیبود، آیا انقلاب ایران رنگوبوی اسلامی مییافت یا نه. حتی علی شریعتی و جلال آل احمد نیز که رویکرد مارکسیستی داشتند به نگرشهای اسلامی روی آوردند. بنابراین در این زمان چنان به نظر رسید که تشیع و حوزههای علمیه به عنوان میراث بومی باید پاس داشته شوند. امام خمینی، رهبر انقلاب، هم به عنوان شخصی نگریسته میشد که مرجعیت بالای دینی، عرفانی و معنوی داشت.
وی گفت: پس از پیروزی انقلاب، و از سال ۱۳۵۸ به بعد "سیاست بر فرهنگ غلبه کرد و جلوههای دیگری از انقلاب مشاهده شد.
پورجوادی نگاههای متفاوت به اسلام را ناشی از دو نوع اسلام دانست: اسلام مدنی و اسلام مکی. " برخی معتقدند اسلام واقعی، در مکه (اسلام مکی) بود، اسلامی که جنگ و جهاد را نمیپسندید و به جای جنگ بیرونی، به جهاد اکبر توجه داشت؛ جهاد اکبر یعنی جنگ با نفس، جنگ درون. اما در مدینه جنگهای بیشتری رخ داد و چهره اسلام عوض شد. علت شکست انقلاب فرهنگی همین گرایش خصمانه و تهاجمی بود؛ گرایشی که باعث شد تمام کوشش برخی دستاندرکاران انقلاب فرهنگی مصروف ردیهنویسی بر مارکسیسم شود."
امر واقعی، آرمانشهر، و ویرانشهر
در ادامه مقصود فراستخواه، استاد دانشگاه و مولف کتاب «ما ایرانیان» سخنرانی کرد. وی پرسش از چرایی انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی را بسیار مهم دانست، و بررسی آن را وظیفه یک دانشمند دانسته و گفت" کار دانشمند حسرت خوردن برای گذشته نیست بلکه باید تحلیلی از وقایع ارائه دهد."
او مطالعه آثار کارل مانهایم، میشل فوکو و هیوبرت دریفوس را در شناخت اجتماعی مهم دانسته و بر اساس آن به تحلیل انقلاب ایران بر مبنای پنج مفهوم پرداخت: امر واقعی (topia)، آرمانشهر(utopia)، ایدئولوژی (ideology)، ویرانشهر(distopia)، و دگرشهر یا دگرفضا (heterotopia). " قبل از انقلاب، توپیا یا امر واقعی جامعه ایران، مدرنیزاسیون دولتی بود. نوسازی ایران پیش از انقلاب، باورناپذیر بوده اما امر واقعی را زخمی و جریحهدار کرده بود. این مدرنیزاسیون در سطوح پایین رخ نداد و متکی بر درآمدهای نفتی بود؛ ضمناً نمیتوانست یک توافق جمعی میان نخبگان (جبهه ملی و سایر سیاسمتداران) پدید آورد. از همه مهمتر اینکه نابرابر بود و مواهب حاصل از آن به شکل عادلانه بین مردم تقسیم نمیشد. در برابر امر واقعی دوران پهلوی، مدینه فاضله یا آرمانشهری پدید آمد که بومیگرایی، سنتگرایی،ملیگرایی و اسلامگرایی ذیل آن قرار دارد. هویت، استقلال و عدالت ویژگیهای آرمانشهری بود که در آن زمان ترسیم میشد. اما نکته اینجاست که آرمانشهر به شکل خالص باقی نمانده و ایدئولوژی به مثابه امر مسلکی از آن منشعب میشود. امر مسلکی دوست و دشمن را تعریف کرده، تهییج کرده و مردم را به سوی هدفی خاص بسیج میکند. ایدئولوژی، حقیقت را محدود میکند. ایدئولوژی دینی علی شریعتی و ایدئولوژی حکومت ولایت فقیه از مهمترین امور مسلکی پدیدآمده در آن زمان بودند. از آنجایی که شریعتی به عنوان معلم انقلاب هم یاده شده، ایدئولوژی او، ما را به آستانه انقلاب رساند، اما پس از این، ایدئولوژی حکومت فقیه مسلط شد."
فراستخواه گفت: به تدریج جلوههایی از دیستوپیا سر برآورد و تعارض میان آرمانشهر و واقعیت اجتماعی آشکار شد. چند اتفاق باعث این تعارض شد: " سیطره انجمن حجتیه، به تغییراتی منفی در آموزش عمومی انجامید. همینطور فضای آکادمیک و دانشگاهی کشور نیز زوال یافت. با درپیش گرفتن سیاستهای آرمانگرایانه، نهاد دیپلماسی و نهاد اقتصادی نیز زوال یافتند. بخش بزرگی از اقتصاد دنیا بر مبنای تلاش خانوادههای کارآفرین و ثروتمند قرار دارد. تجارت خانوادگی (family business) در ایران با امینالضرب آغاز شده و در دهه ۱۳۴۰-۵۰ شمسی رو به افزایش رفت اما بعد از انقلاب ۱۳۵۷ تقریباً ویران شد." تغییرات منفی زیادی در نهاد بوروکراتیک و مدنی نیز پدید آمد و مجموعه این رخدادها، شرایط را تیره جلوه میدهد.
فراستخواه گفت: پویاییهای ویژه جامعه ایران به پیدایش ظرفیتهایی امیدبخش میانجامد. هنوز در ایران علاقه و تب و تابی برای معرفت وجود دارد و مردم ایران میتوانند از دل دیستوپیا، دگرفضاهایی بیافرینند. دگرفضاهای علمی، ادبی و فرهنگی که پس از انقلاب پدید آمد از اهمیت زیادی برخوردار است همینطور فضای شهری، مدنی و سازمانهای مردمنهاد.
فراستخواه در پایان گفت: تاریخ مدرنیته تمام شده و برخی معتقدند نتایج آن عمدتاً مثبت یا عمدتاً منفی بوده است اما تاریخ ایران تمام نشده و برمبنای تلاشهای هتروتوپیایی میتوان آیندهای بدیل برای آن ساخت.
آفرینشهای درون انقلاب فرهنگی
عطا حشمتی، پژوهشگر فلسفه علم و تکنولوژی، در ادامه به جنبههای سازنده و ایجابی انقلاب فرهنگی پرداخت و اظهار کرد: اغلب تاریخهایی که درباره انقلاب فرهنگی وجود دارد از جنبه سیاسی-اجتماعی به این موضوع پرداخته. تاریخ شفاهی، مصاحبهها و روایت روزنامهها تاکنون از بیشترین اهمیت برخوردار بودهاند. البته کسانی هستند که از جنبه تاریخ اندیشه به این موضوع پرداختهاند: مثل دکتر توکلی طرقی که معتقد است انقلاب فرهنگی یک انقلاب مهندسی-مجتهدانه بود.
حشمتی ابراز تاسف کرد که" واقعهنگاری دقیقی از انقلاب فرهنگی نداریم و اغلب اظهارنظرات و پژوهشهای موجود از سوگیری برخوردارند. کسانی که سهم مهمی در این واقعه داشتند هم معمولاً حاضر نیستند از فعالیتهای خود حرفی بزنند."
حشمتی به رویکرد جدید تاریخنگارانهای اشاره کرد که" به اشیاء مادی در شناخت افکار و جریانها اهمیت بیشتری میدهد و حتی نوع جلد کتاب یا جوهر مورد استفاده از آن را حائز اهمیت میداند. ماشینهای کوچک موضوع مورد علاقه خود من است. در جریان انقلاب فرهنگی، یک تغییر گفتمانی-تکنولوژیک را شاهدیم. سازمان انقلاب فرهنگی شامل زیرمجموعههای زیادی بود که در آن گروههای علوم پایه، فنی و مهندسی از تعداد و اهمیت زیادی برخوردار بودند و به موضوعات تخصصی و آموزشی فکر میکردند. شاید از زاویه دید امروز فکر کنیم تخریب صورت گرفته اما از زاویه دید آن زمان پیشرفتهای خوبی صورت گرفت. گزارشی وجود دارد که دکتر بهشتی از یک ماشین دروگر دستی تجلیل کرده چراکه این ماشین سلطه ماشینها و سرمایههای بزرگ را از میان برمیدارد و حتی در مصرف آب هم صرفهجویی بیشتری میکند. این تجلیل، تولید ماشینهای کوچک را در مقابل ماشینیسازی و اتوماسیون بزرگ دوران پهلوی قرار داده و آن را نشانهای از مبارزه با امپریالیسم و سرمایه میداند. این قبیل ماشینها در نمایشگاههای آن زمان به نمایش درآمده و رویکردی انقلابی در تولید اشیاء را بازتاب میداد."
رویکرد انتقادی در مطالعه گذشته
در پایان نشست و با توجه به کمبود وقت، عباس کاظمی، استاد جامعهشناسی در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، به ذکر چندین نکته در خصوص انقلاب فرهنگی و نظرات سخنرانان دیگر پرداخت. او اظهار کرد" که با مطالعه این کتاب، از آرزوهای متولیان انقلاب فرهنگی برای علم و دانشگاه، برافروخته میشویم. باید توجه کرد که این کتاب بازتاب انقلاب فرهنگی را تنها در روزنامه اطلاعات نمایش میدهد پس باید متوجه باشیم که با اصل حقیقت روبرو نیستیم بلکه با بازنمایی آن در یک روزنامه طرفیم. حرارت و اهمیت بحث تا حد زیادی به روزگار ما منتقل نمیشود و خیلی از وقایع مهم از چشم ما پنهان میماند. "
کاظمی برخی اظهار نظرات پیرامون دانشگاه در زمان انقلاب فرهنگی را عجیب دانست. " آقای بنیصدر معتقد بود دانشگاه از جامعه عقب است و رویکرد اسلامی و انقلابی ندارد حال آنکه همین دانشگاه یکی از موتورهای محرک انقلاب بود."
کاظمی معقتد است آقای فراستخواه با مطرح کردن مفهوم دگرفضا تلاش میکند امید را به جامعه بازگرداند اما توجه به مفهوم رتروتوپیای زیگمونت باومن نیز مفید است. او اتخاذ رویکرد انتقادی را یک ضرورت در بازنگری گذشته و شکل دادن به رویاهای جدید دانست.

نظر شما