به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، آیین بدرقه تصویرگرانه غلامعلی مکتبی از پیشگامان تصویرگری کتاب کودک و نوجوان با عنوان «جاودانگی رنگین است» و به همت انجمن تصویرگران ایران، عصر دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ماه در خانه هنرمندان برگزار شد.
شادی هاشمی، تصویرگر در ابتدای مراسم به زندگی و آثار غلامعلی مکتبی اشاره و بیان کرد: مکتبی در سال ۱۳۱۳ در اهواز متولد شد. پس از پایان دوره دبیرستان، برای ادامه تحصیل به تهران آمد و به دانشکده هنرهای زیبا رفت و از آموزش استادانی همچون علیمحمد حیدریان، جواد حمیدی و محمود جوادیپور بهره گرفت و با دنیای نقاشی آشنا شد.
به گفته این عضو شورای کتاب کودک، مکتبی تصویرگری را در انتشارات فرانکلین آغاز کرد. پس از گذراندن دوره کامل نقاشی در دانشکده هنرهای زیبای تهران به عنوان دانشجوی ممتاز برای ادامه تحصیل در رشته نقاشی به فرانسه رفت و شش سال در پاریس زیر نظر استادانی چون ژان سووربی و روژه شاستل، فرا گرفتن هنر نقاشی را ادامه داد.
تصویرگری کتابهای «حسنی تو شهر قصه، حسنی نگو یه دسته گل، آقا باهوش، پسته دهان بسته، آسمان دریا شد» و دهها کتاب دیگر کار غلامحسین مکتبی است.
هاشمی به جوایز غلامعلی مکتبی اشاره و بیان کرد: استاد، در طول دوران فعالیتشان، جوایز بسیاری را به خود اختصاص داد که دیپلم افتخار از دوسالانه تصویرگری براتیسلاوا، جایزه ویژه هیئت داوران ششمین دوسالانه تصویرگری تهران، جایزه بهترین تصویرگری کتاب کودک پنجمین جشنواره مطبوعات کودک و نوجوان و بهترین کتاب هفتمین جشنواره کتاب کودک و نوجوان از آن جمله است.
مکتبی را هم هنرمندان دوست داشتند هم مخاطبان
پس از آن کوروش پارسانژاد، دهههای ۴۰ و ۵۰ را روزگار درخشان فرهنگ و هنردانست و گفت: مکتبی به این دوره تعلق دارد و شاگرد کسانی چون علیمحمد حیدریان و محمود جوادیپور بوده است. آن زمان، فضای دانشگاهها به گونهای بود که هرکدام از این استادان، آتلیههایی داشتند و با دانشجویان خود، کار هم میکردند حالا شما تصور کنید کسی چون غلامعلی مکتبی با افرادی مثل حسین محجوبی، عباس کیارستمی، قباد شیوا، فرشید مثقالی، مرتضی ممیز و آیدین آغداشلو همدوره و همکلاس هم بوده؛ طبیعی است رشد کردن در چنینن فضایی، چه اندازه ارزشمند است.
به گفته این عضو انجمن طراحان گرافیک ایران، غلامعلی مکتبی پس از برگشت از فرانسه با فیروز شیروانلو آشنا میشود و نتیجه این دوستی به کار در انتشارات فرانکلین و انتشار مجلات پیک برای بچهها میانجامد. البته مکتبی، تصویرگری را ادامه میدهد و بیش از ۶۰ عنوان کتاب و هزاران فریم در مجلات پیک و رشد برای بچهها خلق میکند.
پارسانژاد به اینکه مکتبی از هنرمندان داخلی و خارجی تاثیر پذیرفته اشاره و بیان کرد: یک کتاب روسی در کتابخانهاش بود که تصاویرش را بسیار دوست داشت تا آنجا که «زخم زبان» را تحت تاثیر آن تصویرها خلق کرد. همچنان که در «عمو رستم» متاثر از مرتضی ممیز و کارهایش و در «و اینک خورشید» بود اما جالب اینکه تمام تصاویر مکتبی از فیلتر ذهن و لحن او میگذشت و خاص خودش بود و ماهیت ایرانی داشت.
به گفته این طراح گرافیک معمولاً آخرین آثار یک هنرمند، ضعیفترین کارهای اوست اما درمورد مکتبی، ماجرا کاملاً برعکس بود. از نخستین کار او «حسنی» تا «قایق کاغذی» یک مسیر رو به جلو طی شده و کارها پختهتر و کاملتر شده بود. در کل غلامعلی مکتبی به معنی واقعی کلمه «آرتیست» بود. کسی که هم هنرمندان برایش، کلاه از سر برمیداشتند هم مخاطبان او و کارهای کودکانه با رنگهای شفاف و شادش را دوست داشتند.
مکتبی، مفهوم کودکی را نجات داد
پس از آن حدیث لزرغلامی درباره «نسبت متن و تصویر در آثار غلامعلی مکتبی» سخن گفت و یکی از ویژگیهای بارز مکتبی را تبدیل تیپ به شخصیت دانست و افزود: این اعجاز ساده و در عین حال دشوار باعث شد تا تصاویر ارتقا پیدا کنند و جان تازهای بگیرند. آن هم در روزگاری که متنها پر از تنش و کلمهها سرشار از بار آموزشی بود. هنوز هم با وجود گذشت سالها و حضور نویسندگان عصیانگر، کار برای بچهها وقتی قرار است به کلمه تبدیل شود در قید و حصار آموزش است. اما تصویرهای مکتبی بار تنش را از دوش متن برداشته است.
به گفته نویسنده مجموعه «دو خط شاهنامه»، غلامعلی مکتبی با خلق تصاویر مستقل و کاملکننده متن، مفهوم کودکی را از سیطره اخلاق و پند و انرز نجات داد و با رنگ و خیال و انتزاع درآمیخت. به عبارتی تصویرگران امروز ما استقلال از متن در عین وابسته بودن به آن را وامدار مکتبی هستند.
لزرغلامی به گفتوگوی میان متن و تصویر که در آثار غلامعلی مکتبی وجود دارد اشاره و بیان کرد: از محبتالله همتی شنیدم که داستانی را در اختیار مکتبی گذاشته بودند تا تصویر کند؛ داستان یک اسب سفید در برف و او داستان را برگردانده و گفته بود که این کار به رنگ نیاز دارد یا در تمام مدتی که «ابلق» را تصویر میکرده، شاهنامه میخوانده. اصلاً در کارهای او، شاهد یک روایت تازه و موازی با متن هستیم و گفتوگویی مدام میان تصویر و نوشته در جریان است.
این نویسنده کودک و نوجوان، سکوت و ایجاز را ویژگی تصاویر مکتبی دانست و افزود: دورهای که متنها پُرگو، شعارزده و گلدرشت بودند مکتبی سکوت را وارد و ایجاز را رعایت کرد و در تصاویرش به مخاطب، مجال نفسکشیدن داد و در فضای نشریات آموزش و پرورش که به کودک به عنوان یک بزرگسال ناقص نگاه میشد، شخصیت او را رها و مستقل و صیقلیافته و علاقهمند به رنگهای رنگینکمانی دید.
اگر بچهها نبودند؛ من هم نبودم
فریماه فرخپی، خواهرزاده غلامعلی مکتبی هم به خواندن یادداشتی درباره ویژگیهای این تصویرگر کودک و نوجوان پرداخت و او را فراتر از یک اسم و عنوان هنری دانست و گفت: مکتبی، تجسم یک سادگی نجیبانه و بیشتر اهل تفکر و عمل بود تا شعار دادن و حرف زدن. من همچنان منتظر عیدهایی هستم که با یک چمدان پر از کتاب و شادی و شعر و رنگ به اهواز میآمد.
سعید رزاقی، تصویرگر و از شاگردان مکتبی هم به لحن و سبک خاص او اشاره و بیان کرد: غلامعلی مکتبی، شاگردان بسیاری تربیت و انها را تحسین کرد اما هیچکدام، شبیه او نبودند و نیستند. هر کدام راه خود را در پیش گرفتند. همانطور که مکتبی هم، چنین کرد و در تمام آثارش لهجه و امضای ویژه خودش را داشت.
در این مراسم همچنین ویدیویی از غلامعلی مکتبی پخش شد که هدف خود را برگشتن به دوران کودکیاش میدانست و میگفت: بین من و دیگران، رابطهای جدی و عمیق وجود دارد و بچگی من، کودکی آنهاست و هدف من در همه این سالها برگشت به آن روزگار بوده است.
به گفته مکتبی در این فیلم، زبان کودکان ساده، شیرین، کوتاه و صادقانه است و من تلاش کردهام به زبان آنها دست پیدا کنم و جالب اینکه هرچه جلو رفتهام به خودم و به بچهها نزدیکتر شدهام. اصلاً اگر ربچهها نبودند من هم نبودم.
نظر شما