به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛سالهاست منتقدان و پژوهشگران حوزه فرهنگ و هنر با حسرت از گنجینه فراموششدۀ ادبیات داستانی ایران سخن میگویند؛ ذخیرهای بینظیر از رمانها و داستانهایی که هر یک قابلیت تبدیلشدن به فیلمها و سریالهای ماندگار را دارند. با این حال، در تمام این سالها، سینما و تلویزیون ایران چنان که باید و شاید از این منبع عظیم ارتزاق نکردهاند.
حالا اما نشانههایی از تغییر در راه است. سریالهایی همچون «بامداد خمار» و «سووشون»، که هر دو از آثار شاخص ادبیات معاصر ایران اقتباس شدهاند، آماده پخش از شبکه نمایش خانگیاند و پروژههایی چون بازآفرینی رستم و سهراب در قالب اثر سینمایی نیز خبر از جنبوجوش تازهای میدهند. آیا سینمای ایران بالاخره سودای اقتباس را جدی گرفته است؟
پاسخ کوتاه این است: بله، اما با اما و اگرهای فراوان.
برای درک بهتر ماجرا باید به عقب بازگردیم. اقتباس ادبی زمانی موفق است که نظام تولید صنعتی و حرفهای در سینما وجود داشته باشد؛ امری که در کشورهای صاحبسینما چون آمریکا، فرانسه یا انگلستان نهادینه شده است. در ایران اما رماننویسی دیر شکل گرفت و همین تأخیر، سبب شد ادبیات و سینما تا سالها گفتوگوی چندانی با یکدیگر نداشته باشند. حتی وقتی آثار شاخصی چون کلیدر، سمفونی مردگان یا جزیره سرگردانی خلق شدند، بستر فنی، حقوقی و تولیدی لازم برای اقتباس آنها فراهم نبود.
یکی از دلایل عمده، نبود مهارت در فیلمنامهنویسی اقتباسی بود. اقتباس، هنر بازآفرینی است؛ یعنی ترجمه زبان ادبی به زبان تصویر. در ایران معدود نمونههای موفق مانند شازده احتجاب (بهرام بیضایی) یا شبهای روشن (فرزاد مؤتمن) نشان دادند که اگر فیلمنامهنویس با ظرایف ادبیات و قواعد سینما آشنا باشد، نتیجه میتواند چشمگیر باشد. اما این نمونهها استثنا ماندند و جریان غالب نشدند.
عامل دوم، بوروکراسی پیچیده و نبود قوانین شفاف درباره حقوق مؤلفان و ناشران بود. بسیاری از نویسندگان بهدلیل نبود سازوکار مطمئن برای اقتباس، حاضر به واگذاری حقوق آثار خود نبودند یا پروژهها در پیچوخم مجوزها و اختلافات حقوقی متوقف میشدند.
با این حال، ظهور پلتفرمهای نمایش خانگی معادله را تغییر داده است. رقابت شدید برای جذب مخاطب، تولیدکنندگان را به این نتیجه رسانده که برای دوام در بازار، باید سراغ قصههای قوی و شناختهشده بروند. از این رو، اقتباس از رمانها که هم ساختار روایی محکمی دارند و هم نزد مخاطبان آشنا هستند، گزینهای جذاب به نظر میرسد. ضمن اینکه مخاطبان شبکه نمایش خانگی اغلب تحصیلکردهتر و کتابخوانتر از میانگین عمومی هستند و این امر، جذابیت اقتباس ادبی را دوچندان میکند.
در همین شرایط است که شاهد تولید یا پیشتولید آثاری چون بامداد خمار (بر اساس رمان فتانه حاج سیدجوادی)، سووشون (اثر ماندگار سیمین دانشور) و پروژههایی پیرامون شاهنامه هستیم. این حرکت اگر با دقت ادامه یابد، میتواند سنت اقتباس را به ستون فقرات تولیدات نمایشی ایران بدل کند.
البته چالشها هنوز باقی است. مهارت اقتباسنویسی باید تقویت شود. دانشگاهها و مؤسسات سینمایی باید دورههای تخصصی در این زمینه برگزار کنند. قوانین حقوقی نیز باید شفافتر شود تا اعتماد نویسندگان و ناشران جلب شود. مهمتر از همه، تولیدکنندگان باید نگاه سطحی و بازاری به ادبیات را کنار بگذارند و به ظرایف ادبی آثار وفادار بمانند؛ چراکه مخاطب امروز باهوشتر از گذشته است و اقتباسهای بیکیفیت را پس خواهد زد.
در این میان، آثار ادبیات معاصر ایران ظرفیت شگفتانگیزی دارند. از رمانهای دولتآبادی، هوشنگ مرادی کرمانی، امیرخانی، بلقیس سلیمانی گرفته تا داستانهای کوتاه نویسندگانی چون گلشیری و چوبک، همگی میتوانند مبنای سریالها و فیلمهای ماندگار شوند.
نمونههای موفق جهانی چون پدرخوانده (از رمان ماریو پوزو)، ارباب حلقهها (جی.آر.آر. تالکین) یا حتی بازی تاج و تخت (جرج آر.آر. مارتین) نشان دادهاند که اقتباس ادبی اگر درست انجام شود، هم نزد منتقدان میدرخشد و هم گیشه و بازار را فتح میکند.
اکنون که بازار فرهنگی ایران نیز به سمت صنعتیتر شدن حرکت میکند، وقت آن است که تعامل میان ادبیات و سینما به جریان اصلی بدل شود. اگر این مسیر ادامه یابد، شاید چند سال دیگر سینمای ایران هم بتواند نمونههای اقتباسی در حد و اندازههای جهانی ارائه دهد.
شاید وقت آن رسیده است که بگوییم سودای اقتباس، دیگر تنها یک آرزو نیست؛ بلکه فرصتی واقعی برای هنر ایران است تا از گنج پنهان ادبیات خود بهرهبرداری کند.
نظر شما