یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
جای خالی گرامشی در روشنفکری چپ ایران

گرامشی نفوذ و رخنه در تاروپود «فرهنگ عامه» و درک و فهم علل ریشه دواندن گفتار هژمونیک حاکم در میان توده‌ها را وظیفه‌ خطیر روشنفکران می‌داند که باید به ارشاد فکری توده‌ مردم و مقابله با هژمونی قدرت حاکم بپردازند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رضا دستجردی: امروز سال‌مرگ آنتونیو گرامشی فیلسوف، انقلابی و نظریه‌پرداز بزرگ مارکسیست است که با وجود عمر کوتاه، با عمل‌گرایی سیاسی و خلاقیت نظری توانست مبارزه‌ای بی‌امان علیه نازیسم داشته باشد. گرامشی، از مهم‌ترین اندیشمندان مارکسیست قرن بیستم، با خلق نظریاتی در حوزه مارکسیسم، هژمونی فرهنگی، و نقش فرهنگ در حفظ قدرت سیاسی، از اهمیت بسیاری در حوزه خرد و اندیشه برخوردار است. از گرامشی، آثار متعدی به جای مانده که از آن جمله، «نامه‌های زندان» است که برای فهم آرای او در عرصه جامعه‌شناسی سیاسی و مطالعات فرهنگی اهمیت بسیار دارد. ایبنا به بهانه سال‌مرگ این اندیشمند شهیر ایتالیایی، به گفت‌وگو با اثمار موسوی‌نیا مترجم این اثر پرداخته است. از موسوی‌نیا که دانش‌آموخته مترجمی زبان و ادبیات ایتالیایی است، ترجمه‌های دیگری نیز چون «فرشته‌ی سیاه» و «دفترهای سرافینو گوبیو فیلم‌بردار سینما» منتشر شده است.

جای خالی گرامشی در روشنفکری چپ ایران

آنتونیو گرامشی در نقطه نظرات خود چه نگاهی به سرمایه‌داری داشت؟ آیا این نگاه در مقابل جزم‌اندیشی مارکسیستی لنینیستی قرار داشت؟

گرامشی از یک سو موضعی انتقادی به سیاست‌های منفعلانه یا اصلاح‌طلبانه حزب سوسیالیست به رهبری فیلیپو توراتی در ایتالیا داشت و طرفدار مشی انقلابی و انقلاب اکتبر بود. در آرای اولیه‌اش از طرفداران لنین بود، اما از سوی دیگر از این حقیقت نیز آگاه بود که این وفاداری در عمل مستلزم تغییر در راه و روش انقلاب کردن و ساختاربندی مجدد آن است. در حقیقت، گرامشی صورت‌بندی مرسوم مارکس از مناسبات طبقاتی در جامعه سرمایه‌داری را کنار گذاشت و نقش روبنایی فرهنگ و زیربنایی اقتصاد را به پرسش کشید. برخلاف لنین که بر جنبه سلطه طبقاتی و اعمال زور و خشونت برای سرنگونی دستگاه دولتی اصرار داشت، گرامشی صحنه اصلی مبارزه را جامعه مدنی می‌دانست. او در این مسیر با استالین و تروتسکی، که منکر اهمیت عوامل فرهنگی بودند، همراهی نکرد و با بررسی ویژگی تاریخی فرهنگ اروپا، دیدگاه‌های آنان را در مورد نبرد متحرک یا مانوری به منزله تنها شکل مبارزه نپذیرفت. گرامشی در نقد نگرش مارکسیست‌های معاصرش این نکته حائز اهمیت را طرح کرد که نظام سرمایه‌داری بر دو مقوله سلطه نظامی و زور قضایی و استیلای فکری و ایدئولوژیک تکیه دارد، لذا هر دیدگاه مارکسیستی در وهله نخست باید تأثیرات روبنا (فرهنگ و سیاست) بر زیربنا (اقتصاد) را به رسمیت بشناسد و تبیین کند. به این دلیل که طبقه حاکم و فرادست به واسطه استیلای فکری و ابزارهای ایدئولوژیک که در اختیار دارد منطق حاکم را که همان منطق سرمایه‌داری است به عنوان عقل سلیم مشروع جلوه می‌دهد و همه‌گیر می‌کند. از دلایل مهم تمایز گرامشی از جریان روسی مارکسیستی باید به تأثیرپذیری او از فلسفه سیاسی نیکولو ماکیاولّی، فیلسوف ایتالیایی، که جایگاهی اساسی در اندیشه گرامشی دارد، و از بندتّو کروچه، متفکر هگلیست ایتالیایی، و تأثیر نظرگاه‌های آنتونیو لابریولا، فیلسوف و نظریه‌پرداز مارکسیست ایتالیایی، در آرای او اشاره کرد.

نگاه گرامشی به فرهنگ در میانه تحولات اجتماعی و سیاسی چه بود؟

گرامشی با آن‌که به مفهوم هابز از تاریخ اذعان داشت، به تأثیر از فلسفه هگل بر نقش آگاهی و اراده فردی انسان تأکید می‌ورزید و همچون هگل برای جامعه مدنی، کارکردی آموزشی قائل بود. گرامشی در دورانی که اکثر روشنفکران دچار اقتصادزدگی و سیاست‌زدگی بودند به میانجی فرهنگ راه‌های جدیدی برای اندیشیدن به سیاست پیش‌پای ما گذاشت. او با تأکید بر «تأثیرات فکری و فرهنگی» و ضرورت آگاهی فرهنگی کارگران و توده مردم، نظریه‌ی «هژمونی» (کلیدواژه فلسفه سیاسی گرامشی) خود را پرورش داد. گرامشی را می‌توان از سردمداران نظریه فرهنگی متعلق به نسل کمونیست‌های پس از لنین دانست. برخلاف دیدگاه‌های اقتصادزده اکثر مارکسیست‌های هم‌عصر گرامشی، فرهنگ جزءلاینفک تفکر سیاسی گرامشی بود، و از همین روست که در میان انبوه نوشته‌های او بخش مهمی به ادبیات، تئاتر، ادبیات عامه‌پسند، نقد ادبی، تعلیم و تربیت، و نقش روشنفکران اختصاص داده شده است. در فرازی از «نامه‌های زندان» می‌بینیم که گرامشی اندیشمند و اقتصاددان شهیر ایتالیایی، آکیلّه لوریا را مورد انتقاد قرار می‌دهد. به عقیده گرامشی، نظریه لوریا موسوم به «اقتصادگرایی تاریخی» ملغمه‌ای بود از اقتصاد عوامانه و مارکسیسم عامیانه و به نوعی تحریف مارکسیسم محسوب می‌شد.

جای خالی گرامشی در روشنفکری چپ ایران

مهم‌ترین دستاورد گرامشی برای اندیشه سیاسی چپ چه بود؟

برجستگی مقوله فرهنگ برای گرامشی و ربط آن با اقتصاد و سیاست مهم‌ترین دستاورد گرامشی در سنت مارکسیستی است. تحلیل‌های گرامشی از اقتصاد سیاسی به سیاست فرهنگ سوق پیدا می‌کند. او به واسطه مفهوم هژمونی نشان می‌دهد که تفوق بورژوازی نه با اعمال قهر و سرکوب که با القای ایدئولوژی بورژوایی به توده مردم بازتولید و همه‌گیر می‌شود. ایدئولوژی بورژوایی با تحریف واقعیت که چیزی جز استثمار طبقات فاقد مالکیت و ستم‌گری مالکان نیست، دیگر طبقات اجتماعی را به پذیرش و تصدیق وضع موجود وامی‌دارد و آنان را در منطق حاکم که همان منطق سرمایه‌داری است ادغام می‌کند. بنابراین دولت مساوی است با جامعه سیاسی به علاوه جامعه‌ی مدنی. نظریه هژمونی گرامشی را باید در حوزه سیاست فرهنگ واکاوی کرد. تأکید گرامشی بر ضرورت توجه به «فرهنگ عامه» راه را بر عرصه مطالعات جدیدی با عنوان مطالعات فرهنگی گشود که استوارت هال از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان آن است.

نوآوری گرامشی در تاریخ اندیشه‌ی چپ چه بود؟

مفاهیم پرکاربرد گرامشیایی چون هژمونی، مناسبات میان دولت و جامعه مدنی، تقسیم‌بندی‌های گرامشی از اقسام روشنفکران سنتی / ارگانیک و روشنفکران جهان‌وطنی / ملی مردمی، روبنا و زیربنا، فلسفه سیاسی ماکیاولّی، فلسفه و آموزش، بررسی تولیدات ادبی در بستر تاریخی‌شان به دگرگونی‌ها و نوآوری‌هایی در مارکسیسم قرن بیستم انجامیده است. در واقع گرامشی با تکیه بر نقش روشنفکران در فرایند سیاسی و با برجسته کردن مفهوم هژمونی (تفوق اجتماعی و فرهنگی)، مارکسیسم را از نو صورت‌بندی کرده است. دیدگاه‌های گرامشی بی‌شک بر اندیشه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دوره‌های پس از او تأثیر وافری گذاشته است.

جای خالی گرامشی در روشنفکری چپ ایران

اهمیت و جایگاه مفهوم «هژمونی» در کتاب «نامه‌های زندان» چیست؟ این همان برداشت مارکسیستی لنینیستی از هژمونی است؟

در جای‌جای نامه‌ها شاهد تلاش بی‌وقفه گرامشی هستیم برای مطالعه، تحلیل، بررسی و رسیدن به پاسخی برای این سؤال که فاشیسم چگونه از دل جامعه‌ای مبارز، از دل طبقات ستم‌دیده ایتالیا سربرآورد. علل ناکامی یک جنبش انقلابی چیست. رد و نشان بسیاری از مفاهیم کلیدی گرامشی را می‌توانیم در دیدگاه‌هایش درباره مسائل گوناگون بالاخص درباره مسائل روزمره و شخصی دنبال کنیم. نکته حائز اهمیتی که هنگام قرائت نامه‌های گرامشی با آن مواجه می‌شویم و خواندن نامه‌ها را برای ما بسیار گیراتر می‌کند، کشف این مسئله است که گرامشی حتی به مسائل شخصی و روزمره، بُعدی سیاسی و تاریخی می‌بخشد. در «نامه‌های زندان» گرامشی، زندگی شخصی، و رویدادهای روزمره، بُعدی سیاسی به خود می‌گیرد. برای مثال، توجه گرامشی به زبان و گویش و فرهنگ ساردنیایی، حکایت‌های عامیانه و فولکلوری که بازگو می‌کند، گفت‌وگوهای همیشگی او با اعضای خانواده‌اش درباره این دست مسائل، صحبت او درباره مطالعه آثار عامه‌پسندی که در کتابخانه زندان یافته است، مطالعه آثار متفکران و نویسندگان فاشیست، بررسی عمیق و ریشه‌های فرهنگ عامه، و خلاصه پرداختن به همگی این موارد به هدف بررسی ابعاد گوناگون این مسئله است که سرمایه‌داری و فاشیسم در ایتالیا چگونه به واسطه فرهنگ و ادبیات عامیانه قدرت می‌گیرد و توده‌ها را تصرف می‌کند. گرامشی در نامه‌ای از «نامه‌های زندان» ضمن اشاره به مطالعه تعدادی از رمان‌های عامه‌پسند می‌گوید که می‌توان حتی از سنگ خون بیرون کشید، و منظور او نفوذ و رخنه در تاروپود «فرهنگ عامه» و درک و فهم علل ریشه دواندن گفتار هژمونیک حاکم در میان توده‌هاست. و این را وظیفه خطیر روشنفکران می‌داند که باید به ارشاد فکری توده مردم و مقابله با هژمونی قدرت حاکم بپردازند. البته این وظیفه را نه بر عهده روشنفکران سنتیِ برج عاج‌نشین بلکه بر عهده روشنفکران مردمی (ارگانیک) می‌گذارد. با این اوصاف با روایت تازه‌ای از مارکسیسم روبه‌رو می‌شویم که با مارکسیسم ارتدوکس و مارکسیسم لنینیسم متفکران هم‌عصرش تفاوت‌هایی دارد.

نگاه گرامشی به مفهوم «دولت» پس از غلبه‎ فاشیسم بر سوسیالیسم در ایتالیا چه بود؟

دولت در نظرگاه گرامشی مجموع جامعه سیاسی و جامعه مدنی، مجموع قهر و رضایت است. دولت، هژمونی و سرکردگی یک گروه یا طبقه اجتماعی است بر تمامی جامعه که از طریق ارگان‌ها و نهادهای غیردولتی مانند اتحادیه‌های صنفی، مدارس، روزنامه‌ها، و انجمن‌ها و احزاب و غیره اعمال می‌شود. گروه یا طبقه مسلط هم از طریق اجماع و هم از طریق اجبار قهر و رضایت هژمونی خود را به واسطه جامعه مدنی اعمال می‌کند. بر طبق فرمول ماکیاولّی برای بقای دولت، این فرمول دوگانه ضرورت دارد: قهر و وفاق، سرکوب و ترغیب، جامعه سیاسی و جامعه مدنی، سیاست و اخلاق، دولت و کلیسا و … هنگامی که رهنموددهی فکری و اخلاقی و سلطه ایدئولوژیک بر طبقات فرودست و توده مردم ضعیف می‌شود و مردم آغاز به منسجم اندیشیدن می‌کنند و فهم درست حاصل می‌شود، دولت دچار بحران می‌شود. لذا وظیفه روشنفکران فعالیت و مبارزه در قلمرو جامعه مدنی است. البته واژه روشنفکر در مباحث گرامشیایی با تلقی رایج از آن فرق دارد. روشنفکران مدنظر او برای مقابله با هژمونی قدرت حاکم، نه به مفهوم نویسندگان و هنرمندان برجسته (قشری که ذیل روشنفکران سنتی قرار می‌گیرند)، بلکه روشنفکران ارگانیک یا نخبگان روشنفکر از نوع جدید است که از میان توده مردم برمی‌خیزند و با تولید و توزیع عقاید و دانش سروکار دارند و به طبقه خود، آگاهی اجتماعی لازم را می‌بخشند. البته نسبت میان جامعه مدنی و دولت بسته به میزان پیشرفت جوامع متفاوت است.

امروزه، با توجه با قدرت گرفتن جریان‌های راست‌گرا خوانش گرامشی چه اهمیتی دارد؟

گرامشی در حقیقت راه‌حلی مستقیم برای زمانه بحران‌ها در اختیار ما قرار نمی‌دهد، اما شیوه‌ی صحیح پرسشگری را به ما نشان می‌دهد. گرامشی در زندان در مقام یک استراتژیست با تحلیل و واکاوی شرایط بحرانی جهانی و نقد سیاست‌های زمانه خود نقشه‌ای دقیق ترسیم می‌کند تا ما بتوانیم به فهم جدیدی از قدرت و بحران دست یابیم. او به ما نشان می‌دهد که هر بحرانی، هر اضمحلال و فروپاشی‌ای ممکن است فرصت و لحظه‌ای برای بازسازی نیز با خود داشته باشد. به گفته استوارت هال در لحظه بحران ما باید این پرسش را پیش بکشیم که جریان راست چگونه می‌تواند سیاستی را برسازد که با تجربه اکثریت توده و با آمال و آرزوهای مردم عادی هم‌ساز می‌شود. گرامشی فهمی مبسوط از ماهیت قدرت و سیاست به ما می‌دهد و الگویی در اختیار ما قرار می‌دهد که بر طبق آن می‌توانیم نحوه به قدرت رسیدن احزاب و علل ناکامی جنبش‌های انقلابی را به واسطه بررسی این رخدادها در بستر تاریخی‌شان درک کنیم. گرامشی به تأسی از ماکیاولّی قصد دارد به «کسانی که نمی‌دانند» آموزش سیاسی بدهد. آموزش سیاسی برای شناخت ابزار لازم، حتی ابزار مستبدان. بستر کار گرامشی واقعیت است و نه آرمان‌ها، رؤیاها، بیانیه‌ها، شعارها و....

چپ‌های ایرانی چقدر به گرامشی توجه داشته‌اند؟

فکر می‌کنم اساتیدی که در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی و فلسفه سیاسی صاحب نظرند و نیز نویسندگان و منتقدانی که در این حوزه قلم می‌زنند بهتر بتوانند پاسخ این سؤال را بدهند. به طور خلاصه بخواهم بگویم و تا جایی که دانش من یاری می‌کند مطرح شدن نام گرامشی، که از دهه چهل و پنجاه آغاز می‌شود، در گذر زمان با فراز و نشیب همراه بوده است. دهه پنجاه و شصت سال‌های اوج پرداختن به اندیشه‌های چپ از جمله گرامشی در قالب ترجمه مقالات و تعدادی از آثار مهم گرامشی است: «دولت و جامعه‌ی مدنی» با ترجمه عباس میلانی، «شهریار جدید» با ترجمه عطا نوریان و گزیده «نامه‌های زندان» گرامشی با ترجمه مریم علوی‌نیا، همچنین کتاب مهم جوزپه فیوری، «زندگی مردی انقلابی»، با ترجمه مهشید امیرشاهی در این سال‌ها منتشر شدند. این مسئله اهمیت گرامشی و نیاز اساسی جامعه آن زمان به آشنایی با تفکر او را نشان می‌دهد. بعد از این دوره گرامشی تا دهه هفتاد به فراموشی سپرده شد. و باید گفت ردی از تفکر گرامشی در بحث‌های روشنفکری و اندیشه چپ در ایران چندان دیده نشد. در دهه نود، آثاری دیگر درباره گرامشی منتشر شد، اما در قیاس با حجم عظیم آثار جهانی که درباره گرامشی نوشته شده باید گفت گرامشی هنوز برای ما ناشناخته باقی مانده است. در بحث‌های روشنفکری اندیشه چپ، اساتیدی صاحب‌نظر جز تعدادی انگشت‌شمار نمی‌بینیم که جامع‌الاطراف باشند و با حوزه‌های گوناگون چون اقتصاد، فلسفه سیاسی، جامعه‌شناسی، مطالعات فرهنگی و… آشنا باشند و شرایط و وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعه و بحران‌های زمانه را به میانجی مفاهیم و مباحث اندیشه گرامشی و از زوایا و ابعاد مختلف تحلیل و واکاوی کنند. در قیاس با فیلسوفان معاصری چون ژیژک، بدیو، دلوز، آگامبن و… غیاب اندیشه‌ گرامشی در جریان‌های روشنفکری چپ پس از انقلاب کاملاً مشهود است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین