سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مرضیه نگهبان مروی: عماد عبادی نویسنده کتاب «خون طاووس و داستانهای دیگر»، متولد ۱۸ آذر ۱۳۵۰، ساکن شاهرود و دانشجوی دوره دکترای مدیریت است. وی فعالیت نویسندگی را به طور جدی از سال ۱۳۷۵ آغاز کرد و با نوشتن و کارگردانی نمایشنامه «زندگی یعنی همین» وارد عرصه هنری شد. تاکنون بیش از ۳۰ نمایشنامه صحنهای، خیابانی و رادیویی نوشته که جوایزی را در سطح استان و کشور کسب کرده است؛ از جمله نمایش «تب زرد» رتبه نخست جشنواره تئاتر سوره و نمایش، «ایستاده در مه» رتبه دوم کشوری تئاتر کرمانشاه. داستان «زنبورک» در جشنواره داستان زاویه- رشت، دیپلم افتخار نویسندگی را در سال ۷۶ برای او به ارمغان آورد. تا کنون داستانهای «گورگم» (رتبه سوم نخستین جشنواره ملی داستان جنوب)، «مثل النخل الفارعه» (رتبه سوم دومین جشنواره داستان جنوب)، «عزیز صدایش بزن» (برگزیده جشنواره ملی کرونا) و «بلیط یکسره به بوخوم» (رتبه اول جشنواره داستان قم) را کسب کرده اند. عبادی داور جشنوارههای متعدد داستانی نیز بوده است. او تجربه ساخت فیلم کوتاه «نذر و نیاز» و نماهنگ «عیدانه» را هم دارد و نیز مدرس فیلمنامهنویسی انجمن سینمای جوان شاهرود است. رمان «آن دورها ابراهیم» ابتدا در سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات انجمن قلم ایران به چاپ رسید و در سال ۱۳۹۸ توسط انتشارات سورهمهر به چاپ مجدد رسید. به جز این رمان، منتشر شده عبادی عبارتند از «ایستاده در مه» (مجموعه نمایشنامه)، «گورگم» (مجموعه داستان)، «همسایهای که بلند می خندید» (مجموعه داستان)، «ما» (گردآوری مجموعه داستان)، «کنار اطلسیهای سفید بنفش» (گردآوری)، «این ۲۱ نفر (گردآوری).
کتاب گورگم (انتشارات نظام الملک) نامزد پانزدهمین دوره جایزه ادبی جلال (۱۴۰۱) نیز بوده است.
در آستانه برگزاری مراسم اختتامیه این دوره جایزه جلال با عماد عبادی، از نامزدان نهایی جایزه و نویسنده «خون طاووس و داستانهای دیگر» گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
اول از هرچیز بپرسم که چه چیزی شما را به نوشتن داستان کوتاه علاقهمند کرد؟
خود نوشتن. منظورم فرایند نوشتن، انتخاب شخصیت، موضوع، مکان، زمان و زاویه دید و همه و همه واقعاً لذتبخش و هیجانانگیز است. اینکه تمرکز میکنی و بعد، از این زندگی پا به جهان داستان میگذاری غیرقابل توصیف است. واقعاً درست گفتهاند که نوشتن یعنی زندگی کردن؛ یعنی بیرون جهیدن از عالم مردگان.
روتین خاصی برای نوشتن دارید؟
روتین و برنامه مشخصی ندارم. بیشتر بر میگردد به حس و حالم. یک چیزی که نمیدانی چیست ناگهان خودش را به مغزت میکوبد و میخواهد بیرون بیاید و تو باید کمکش کنی. البته سکوت و تنهایی هم بیتاثیر نیست. مکان و چشمانداز یا آب و هوا میتواند تو را به نوشتن وادار کند. یکبار توی هتل یک داستان نوشتم یا در مسافرت و ویلای کنار دریا. شبها زیاد مینویسم. شب من را جادو میکند. روزهای تعطیل هم اگر مهمانی یا کاری نداشته باشم مینویسم. خیلی وقتها بعد از خواندن داستان یا بخشی از یک رمان میروم سراغ نوشتن. واقعاً خبر نمیکند کی؟ وقتش که برسد خواب و قرار را از تو میگیرد.
چگونه ایدههای خود را برای داستانها پیدا میکنید؟
ایدهیابی، سوژهیابی یا پیدا کردن موضوع، چیز عجیب و پیچیدهای است. فکر میکنم بیشتر بر میگردد به اینکه تو از خودت چه توقعی داری؟ خوب من از خودم توقع دارم خوب بنویسم و متفاوت. پس برای تحقق این خواسته باید دایم به هوش باشم و با دقت همه چیز را در اطرافم رصد کنم. حواس پنجگانه اولین عاملی است که نویسنده باید به آن توجه کند، همان خوب و دقیق دیدن و شنیدن و لمس کردن و شاید مهمتر از اینها تخیل کردن …اینها چیزهای کمی نیستند، مقدمات و ملزومات نوشتن هستند. نوشتن در عین لذتبخش بودن کار بسیار سخت و طاقت فرسایی است، همان عرق ریزان روح که فالکنر میگوید؛ هم دقت فراوان میخواهد و هم حوصله زیاد. من واقعاً هیچ وقت از خواندن و نوشتن خسته نمیشوم در عوض وقت کم میآورم. گاهی حتی در خواب هم با سوژههایم کلنجار میروم و لذت میبرم. بعد از پیدا کردن سوژهها به آنها نزدیک میشوم در شخصیتها حلول میکنم، خودم را در قلب ماجراها و حوادث تجسم میکنم.
کدام تکنیکهای نویسندگی را در کارهای خود استفاده میکنید؟
فکر میکنم تکنیک نوشتن مجموع عواملی است که باعث پیدایش داستان میشود. من به دریا و کودکی که غرق شده فکر میکنم و حالا میخواهم آن را برای کسی تعریف کنم، پس مجبورم زاویه دید مناسب را انتخاب کنم و حین روایت قصه، به زمان و مکان توجه داشته باشم و زبانی را انتخاب کنم که متناسب موضوع باشد و لحن و بیان، اتمسفر داستان را بسازد و الی آخر. واقعاً برای نوشتن فرمول مشخصی وجود ندارد فقط باید به گونهای داستان را تعریف کرد که باورپذیر و تاثیرگذار باشد، این دو عامل غایت مورد انتظار هر اثری است.
از تکنیکهای رایج استفاده میکنم مثلاً مبتنی بر زاویه دید (اول شخص و سوم شخص و مشتقاتش مثل سیال ذهن) یا مبتنی بر موضوع یعنی میخواهیم بیشتر واقعی (عینی) باشد یا ذهنی (خیالی)، اما گاهی هم تلفیقی جلو میروم مثلاً داستان و ناداستان را در هم میآمیزم و معجونی جدید را عرضه میکنم. تکنیکها بیشتر بر پایه اقتضائات داستان انتخاب میشود مثلاً در داستان پلیسی، تخیلات کمتر و واقعیات بیشتر است و در داستانهای فانتزی برعکس. به نظرم امروز علاقه خوانندگان به ناداستان بیشتر شده، یعنی خواننده میخواهد نویسنده شرح سفر یا بیماری یا کشفیاتش را همراه با چاشنی تخیل ارائه دهد. گاهی فکر میکنم یک گزارش یا سفرنامه یا یادداشت خوب نه تنها چیز کمتری از داستان ندارد بلکه بهعلت قرار گرفتن در حوزه تجربیات و احساسات زیسته بشر، بسیار ارزشمندتر از داستان هم هست.
چالشهای اصلی نوشتن داستان کوتاه چه هستند و چگونه با آنها مواجه میشوید؟
چالشها همیشه هستند و چه خوب است که هستند. چالشها از همان آغاز نویسنده را همراهی میکنند از انتخاب سوژه تا پایانبندی. هر لحظه که نویسنده کلمه یا جمله یا عبارتی مینویسد با پرسشهای فراوانی مواجه میشود که باید پاسخگوی آن باشد. آیا انتخاب سوژه مناسب است؟ آیا سوژه جذاب و شنیدنی است؟ آیا زاویه دید درستی انتخاب کرده؟ زبان مناسب داستان کدام است؟ شروع داستان چگونه است؟ آیا کشش و تعلیق و گرههای لازم در کار وجود دارد که خواننده را به ادامه راه تشویق کند؟ و سوالات بیشمار دیگری که خواسته و ناخواسته ذهن نویسنده را به خودشان مشغول میکنند. نوشتن داستان شاید وقت زیادی نگیرد مهم پردازش و ویراستاری و باصطلاح قوام آمدن آن است که معمولاً زمانبر و نیازمند حوصله و دقت است.
چگونه شخصیتهای داستانهای خود را خلق میکنید؟
شخصیتها با افکار و رفتار و زبان و تصمیماتشان تعریف و شناخته میشوند. یک جاهایی از کلیشهها استفاده میکنیم مثلاً زبان افسری که آمرانه سخن میگوید، عقلایی فکر میکند و رفتارش بیشتر مبتنی بر مکانیزم تنبیه است تا تشویق، اما اگر همین افسر در وضعیتی قرار بگیرد که مجروح شده و سربازش میخواهد جان او را از مهلکه به در ببرد میبینیم که لحنش کمی مداراگونه و مهربان شده، قدری احساسی فکر میکند و عنان اختیار و تصمیم را حتی به سرباز واگذار میکند. این روند میتواند هر لحظه با تغییر فاکتورهای رفتاری و زبانی و اعتقادات و باورها دایم عوض شود. اتاق فرمان کاملاً دراختیار نویسنده است.
طبیعی است که بخشهایی از وجود شخصیتها از عالم واقع آمدهاند، اما با دستکاری اندیشه و زبان و رفتار و تصمیماتشان میتوانیم آنها را منحصربهفرد خلق کنیم. دن کیشوت یا رابینسون کروزوئه یا پیرمرد خنزرپنزری یا شوهر آهو خانم و دیگران گویی هم هستند و هم نیستند. هم وجوهاتی از آدمهای واقعی را دارند و هم تمایزاتی فاحش و جدی با انسانهای پیرامونمان دارند.
چگونه به یک پلات موثر و جذاب میرسید؟
واقعیتش این است که من به طور مشخص به پلات یا طرح به آن معنای متعارفش فکر نمیکنم. یعنی گاهی حتی رد کمرنگی از هیچ موضوع یا شخصیتی در ذهنم نیست که داستان را بر مبنای آن جلو ببرم. پس چه میکنم؟ با کلمه آغاز میکنم مثلاً مینویسم؛ هوا سوز داشت و برف سر کوههای تجریش را سفیدپوش کرده بود. زن داشت چای دم میکرد که صدای مرد از توی حمام شنیده شد: این آب چرا سرد شد زن؟ … من واقعاً نمیدانم بعداً چه اتفاقی میافتد، چون ادامه آن منوط به چگونگی سیستم عصبی من است ممکن است این میلیونها نرون هر لحظه یک فرمان به مغز من ارسال کنند و من یک جاهایی ناخواسته (که البته کم هم نیستند) میگذارم قصه روند خودش را طی کند. بهعنوان مثال میتوانم بنویسم: زن به حرفای مرد توجه نکرد و رفت تا لباسهای چرک را توی ماشین لباسشویی بریزد یا بگویم زن ایشی گفت و داد زد: تو هم با این حموم رفتنت اکبر آقا، نشد یه دفعه بری حموم و آب سرد نشه یا مثلاً بعد راوی بگوید مرد هر چه داد و بیداد کرد زن چیزی نگفت، چون میدانست مرد دروغ میگوید یعنی همیشه دروغ میگوید گفته بود سند سه دانگ این خانه را به نام تو میزنم و نزده بود، گفته بود تابستان میبرمت مراغه پیش کس و کارت و نبرده بود گفته بود من با سر کار رفتنت مشکل ندارم، اما داشت و نمیگذاشت زن پایش را از خانه بیرون بگذارد...
کدام نویسندگان یا آثار بیشترین تأثیر را بر شما داشتهاند؟
واقعاً شخص خاصی در ذهنم نیست و شاید هم همه هستند که نمیتوانم پاسخ صریحی به سوال شما بدهم. از هر نویسندهای چیزی خواندهام مطمئناً در من تاثیراتی داشته از بورخس و جویس و همینگوی بگیرید تا سلینجر و کافکا و کامو، از این طرف هدایت و چوبک و صادقی و گلستان تا نویسندگان معاصر و امروزی. همهشان کم و زیاد به من آموختهاند.
آیا از هنر یا رسانههای دیگر نیز برای نوشتن الهام میگیرید؟
قطعاً، هنرها از هم تاثیر میگیرند و بر هم تاثیر میگذارند. داستان، ماده خام تئاتر و سینماست و دیالوگ و تصویر، رنگ و جلای داستان است. موسیقی حتماً روایتی برای گفتن دارد و داستان بدون ریتم و تمپو و موسیقی از زیبایی و جذابیت و تاثیرگذاری بیبهره است. همینطور معماری، کهنه روایتهای بی بدیل داستان را موجب شده و داستان هر بار در فضای قابل اعتنایی شکل گرفته. سایر هنرها و مدیومها هم همینطور. شما کافی است تحقیق کنید ببینید رادیو تلویزیون و گرامافون چقدر در داستانها آمده یا رقص و مجسمه و نقاشی و سفال چقدر به داستانها جلال و ماندگاری بخشیده است.
چگونه فرهنگ یا تجربیات شخصی شما در نوشتههایتان بازتاب مییابد؟
۹۰ درصد زندگی مردم شبیه هم است و از این بابت وجوهات زیادی از زندگی یک نویسنده با دیگران مثل هم است مثلاً ما هم مثل بقیه مردم کار میکنیم و بازار میرویم و بیمار میشویم و سور و سوگ داریم و غیره، اما از آنجائیکه در داستان جزئیات و شرح ماوقع بسیار مهم و حیاتی و جذاب است نویسنده تلفیقی از این زندگی و آن زندگی را مهیا کرده، راست و دروغ (خیال) به هم میبافد و داستانش را خلق میکند. فی الواقع این ترکیب دانش و تجارب انسانهاست که نویسنده (شما بخوانید کیمیاگر) از آن اکسیر داستان را میسازد.
چه پیامها یا مضامینی را سعی دارید از طریق داستانهای کوتاه خود منتقل کنید؟
کمی دور از واقع است، اما همه چیز، چون زندگی یک صورت ندارد. من در عین حال که دوست دارم رنج مادر داغدیده را نشان بدهم میخواهم حسادت خواهر به خواهر، خشم برادر به برادر، بی خبری آدم ساده لوح، سودجویی بعضی افراد و حتی شک و تردید انسانها نسبت به جهان هستی و زندگی پس از مرگ را هم نشان بدهم. من عاشق تنوعام و اگر نگاهی به داستانهایم بیاندازید میبینید دوست دارم از همه چیز بگویم؛ از مهاجرت، از سختگیریهای پدرانه، انتقام دانشآموز از معلمان سابقش، از جن و آل، از دو کودک افتاده در چاه، از پیرمردی که عاشق فایز دشتستانی است تا زنی که دلباخته ستارخان است، از حضور محمد گل اندام و حافظ در شیراز کنونی تا کارگر دل پاک و زلالی به نام عتیق که در جستجوی پدرش در کراچی است.
آیا تمهای خاصی هستند که به آنها علاقهمند باشید و در کارهای خود تکرار کنید؟
ظاهراً نه، اما انگار بله. دیگران میگویند به تاریخ علاقه داری و اتوپیایات جهانی است که در آن زنان مستقل و صاحب اندیشه و راهبرند. همچنین میگویند بین سنت و مدرنیته دایم در رفت و آمدی. همین این را میخواهی و هم طالب آنی. شور و عشق و امید و جوانی هم گویی در کارهایم زیاد دیده میشود
چگونه بازخوردهای خوانندگان یا منتقدان بر کار شما تأثیر میگذارد؟
همانطور که احتمالاً ما بر آنها اثر میگذاریم، نقطه نظرات و پیشنهادهای آنها هم بر ما بی تاثیر نیست، اما دقیقاً نمیدانم کجا وچقدر آنها بر ما تاثیر میگذارند. بیشتر وقتها نظرات، کوتاه و مختصر و کلی است؛ تشکر، خیلی خوب بود، افتضاح محض، خوشم آمد آفرین، چرت بود، بدتر از این نمیتوانست باشد، وقتم را تلف کردم، کپی از کارهای کارور، تقلید ضعیفی از چخوف و...
فرآیند انتشار داستانهای کوتاه برای شما چگونه بوده؟
چاپ کتاب زمان بر است، از انتخاب و توافق با ناشر تا فراهم کردن مقدمات و شاید بیشتر اخذ مجوز. نمیدانم چطور و چگونه میشود تکلیف مبحث ممیزیها را روشن کرد، اما واقعاً چیز دست و پاگیر و مایوسکنندهای است. البته چاپ هم کم کم دارد پر هزینه میشود و اگر حمایت نشویم فکر کنم بهزودی دیگر نمیشود کتابی چاپ کرد.
موضوع کتاب «خون طاووس و داستانهای دیگر» که در هفدهمین دوره جایزه جلال نامزد شده است چیست؟
خون طاووس مجموعهای از ۱۷ داستان کوتاه است که به موضوعات گوناگونی چون خرافات، مهاجرت، فراموشی، هویت، میراث فرهنگی و غیره میپردازد. داستانها در سبکهای رئال و سورئال و جریان سیال ذهن نوشته شده است
جشنوارهها و جایزههای ادبی نظیر جشنواره جلال آل احمد تا چه حد بر رشد داستاننویسی موثرند؟
به طور کلی جشنوارهها بهانههای خوبی برای دور هم جمع شدن و تازه کردن دیدارهاست. بودن در کنار اساتید و سایر نویسندگان قطعاً حس خوشایندی به همراه دارد. اینکه این روزها چه میخوانیم یا چه مینویسیم یا به دیدن کدام تئاتر یا فیلم رفتیم و حتی بحثهای جدیتر در مورد مسائل اجتماعی و وضعیت نشر و کتاب و کتابخوانی و غیره همگی بخشی از دغدغههای ما را تشکیل میدهد. جایزه ادبی جلال از مهمترین رویدادهای فرهنگی کشور است که میتواند منشأ اثرات ماندگار در آیندهای نزدیک شود. بهعلاوه شما با نویسندگان و ناشران و ویراستاران و طراحان و اصحاب رسانه و سایرینی که در حوزه کتاب و فرهنگ و ادبیات کار میکنند آشنا میشوید و این موهبت کمی نیست. اما باید پذیرفت رویدادهای بزرگ همیشه فرازونشیبهای بیشتری هم تجربه میکنند. اختلاف سلیقهها و نظرها معمولاً روند یک رویداد را کُند و اثرات آن را کم رنگ و حتی منفی میکند. شعار این موقعیتها را همه میدانیم؛ داشتن سعه صدر و رعایت اخلاقیات و ادب و انصاف در داوریها. باید به اهداف بزرگتر فکر کنیم، باید عمیقتر بیاندیشیم و به فکر سعادت و پیشرفت وطنمان باشیم. در داوریها از سلایق گوناگون و اساتید صاحبنظر استفاده کنیم. باید با ادبیات و داستان و فرهنگ کام همه را شیرین کنیم. باندبازی و تنگ نظری در ادبیات راه به جایی نمیبرد. باید از نویسندگان و پیشکسوتان حمایتهای مادی و معنوی کرد. فضای جشنوارهها مخصوصاً اگر با برگزاری کارگاههای داستانخوانی و نقد و نظر و حضور صاحبنظران باشد بسیار مفید و خاطرهانگیز است. معمولاً دوستان خوبی پیدا میکنیم و گپ و گفتها پیرامون کتاب و داستان تا سالیان سال ادامه دارد. خوب اینها مایه دلگرمی و خشنودی است.
آیا پروژههای جدید یا ایدههایی برای داستانهای آینده دارید؟
بدون تعارف آنقدر ایده و سوژه برای نوشتن دارم که فکر میکنم اگر دو برابر همین سن هم عمر کنم باز به پایان نمیرسد. اصلاً مگر میشود بدون سوژه ماند. زندگی هر لحظه رخی تازه نشان میدهد و هر تغییر کوچکی، تغییرات دیگر را بهدنبال دارد و این یعنی ایدههای نو و فکرهای تازه و داستانهای جدید. لطف زندگی به تغییراتش هست وگرنه همه چیز کسالتبار و ملالآور میشد. شاید به ظاهر بنمایههای داستانها محدود باشد، اما نگریستن و پرداختن به آنها از زوایای گوناگون بینهایت است، اصولاً تغییر چیز خوبی است، قدرش را بدانیم.
چه چیزی برای شما به عنوان یک نویسنده داستان کوتاه جذاب است که هنوز آن را کاوش نکردهاید؟
خیلی چیزها، دیدن مکانها و آدمهای جدید، آشنا شدن با افکار و عقاید و سرشتهای گوناگون، درگیری انسان با خودش با دیگران با ماوراء با طبیعت با اشیاء. خب البته آرزوی محالی است که بتوان به همه اینها توجه کرد، اما به هر حال برای نویسندگی مواد لازم را فراهم میکند. فقط میدانید مشکل کجاست؟ بله، عمر کوتاه است و فرصتی برای پرداختن به همه اینها نیست تازه اگر بیماری و مرض لاعلاجی زودتر سراغمان نیاید. انشالله که نمیآید. تا آن موقع باید خواند و نوشت، اینطور شاید از بی معنایی و ملال و بیهودگی کمی فاصله بگیریم.
نظر شما