چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۸:۰۴
الگوی مناسب دانشگاه؛ فرانسوی، آلمانی یا آکسبریج؟

دانشگاه ما از ۱۳۱۳ تا نیمۀ دهۀ چهل، از الگوی دولتی ارتزاق کرد و اصلاً دولت برای نیازهای خودش دانشگاه را ساخت. دانشگاه اصلاً از ابتدا برای دولت و نیازهایش شکل گرفت.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست تخصصی «نقد و بررسی نحوۀ مواجهۀ ایرانیان با ساختارهای دانش جهانی و اقتباس نظام دانشگاهی از اروپا» در حاشیۀ سی و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، با حضور رضا ماحوزی، عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم و محمد بلوریان، کارشناس معاونت علم و فناوری شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزار شد.

در ابتدای این نشست، ماحوزی با ارائه توضیحاتی درخصوص تاریخ تکوین نهاد دانشگاه در ایران گفت: مسئلۀ نیاز ما به دانش‌های جدید، ما ایرانیان را متوجه این نکته کرد که علاوه بر دانش سنتی، نیاز به انسان‌هایی داریم که زبان دنیای جدید را نیز بفهمند، اروپا و خارج از ایران رفته باشند و ضمن دنیادیدگی، کاری کنند تا ما بی‌بهره از تحولات دنیای جدید نباشیم. این نیاز در دورۀ قاجار جدی‌تر شد. ما نیاز به نرم افزارها و جنگ‌افزارهای جدیدی داشتیم و در نتیجه، به خیلی از دولت‌های خارجی اجازه دادیم که در ایران، در تناسب با صنعت، مدرسه بسازند. کارگاه‌های صنعتی در مجاور مدارس در تهران، ارومیه و تبریز راه افتاد و از سرریز این مدارس و آموزش‌ها، ما در عصر ناصرالدین‌شاه، به این سمت رفتیم که خودمان صاحب مدرسه شویم.

او ادامه داد: به درایت امیرکبیر، دارالفنون تاسیس شد و دانش‌آموزانش به خارج از ایران رفتند. دارالفنون جای مدرسه‌های دیگر را گرفت و این مدرسه به کمک دیگر مدرسه‌ها آمد. دارالفنون به ما این فرصت را داد که از افق دیگری به علوم و فنون جدید نگاه کنیم. در دورۀ ناصری، ما با چند مسئلۀ مهم مواجه شدیم: اولین مسئله جنگ هرات است. جنگ هراتی تلاش برای نمایش قدرت ایران در عرصۀ دانش و علوم و فنون جدید بود. مسئلۀ دیگر قحطی‌ها و بیماری‌های واگیردار بود که دامن ما را گرفت. در این مقطع هم دانش پزشکی، مهندسی و اقتصاد به کمک ما آمد. این مسائل، رزم‌گاه‌های جدی مواجۀ علوم و فنون رسمی با مشکلات عملی جامعه ایران بود.

ماحوزی ادامه داد: سفرهای ناصرالدین‌شاه هم در فهم شکاف بین ایران و دیگر کشورها خیلی موثر بود. دیدن صنایع جدید در خارج از ایران، برای ما افق‌های جدیدی باز کرد. برای همین هم دوره قاجار دورۀ مهمی برای تعریف نهادهای آموزشی و سیاست‌گذاری برای آموزش علوم و فنون در ایران بود. در نتیجۀ این مسائل، فاهمه‌ای برای تغییر حکومت شکل گرفت که این گفتمان آن را نمایندگی می‌کرد که تمام این عقب‌ماندگی ما نتیجۀ حکومت پادشاهی است و باید آن را عوض کنیم و این گفتمان یک انقلاب در ایران خلق کرد. گفتمان دیگر، ادامۀ مسیر توسعۀ آموزشی و ساخت ایرانی جدید است. این گفتمان را به خوبی می‌توان در تاریخ معاصر ایران پی گرفت. این گفتمان برآن بود که لازمۀ ساخت ایران جدید، توسعۀ دانش و بروکراسی یک پارچه است. این مسیر، مسیر رفتن ما از نهادهای قدیمی‌تر به نهادهای جدید علم است.

در ادامه، بلوریان نیز به ارائه برآورد خود از وضعیت دانشگاه و شکل‌گیری آن در ایران در قیاس با اروپا پرداخت و گفت: ما سنت‌های متفاوت آموزشی‌ای در تاریخ ایران داشتیم. این سنت علمی، درنسبت با هر نهادی، سنتی شکل داد؛ در نسبت با فقیه حوزه، در نسبت با عارف خانقاه. سوال جدی‌ای که عباس میرزا پرسید این بود که چرا این سنت‌های علمی ما به نیازهای ما پاسخ نمی‌دهد؟

او ادامه داد: مشکل اول ما این بود که مدل نهادی‌ای که در اروپا شکل گرفت، با نیازهای ما متفاوت بود. آن مدل، استفاده از علم و دانش برای منافع دولت ملت بود. نقد به آن الگو این بود که شما مشغول مصرف علم هستید. در ایران هم همین اتفاق افتاد. این الگو کاستی‌هایی داشت و امکان مجهز و توانمند کردن ما در مسیرمان را نداشت و ندارد. در بین الگوهای دانشگاهی هم ما سراغ الگوی ناپلئونی رفتیم که اصلاً به کار ما نمی‌آمد و آن هم نه از فرانسه که از مثلاً بلژیک یا نقاط دیگری آن را به ایران آوردیم. الگوی فرانسوی دانشگاه‌هایی شبه‌نظامی بود که با ایدۀ برابری، در تلاش برای رفع نیازهای صنعتی دولت-ملت بود.

بلوریان گفت: در دوران پهلوی دوم ما الگوی آمریکایی دانشگاه را اقتباس کردیم. ما درعین حال تلاش کردیم تا الگوی آلمانی دانشگاه را هم اقتباس کنیم. ایدۀ آلمانی دانشگاه بر دو رکن «آزادی» و «تنهایی» استوار است. خلاء ما در نظام آموزش ایران، آن جایی است که به‌نظرم ما از الگوی آکسبریج غفلت کردیم. درصورتی که ما به سمت الگوی آکسبریج می‌رفتیم، باتوجه به اینکه این الگو بر سنت علمی پیشین خودش استوار بود، می‌توانست الگوی بهتری از دولت-ملت در ایران را بسازد و ارتباط دانشگاه با صنعت و نیازهای جامعه را هم بهتر پوشش دهد.

ماحوزی در تکمیل ایدۀ ابتدایی که در نشست مطرح کرده بود و در نقد ایدۀ بلوریان گفت: ما سی سال تجربۀ الگوی آکسبریجی داشتیم و مسئلۀ ما این نیست که چرا سنت آکسبریج را به خوبی پیاده نکردیم. مشکل نهاد علم در ایران، تا حدی تاریخی است اما مشکلاتمان در رابطه با دانشگاه را نباید گردن تاریخ انداخت. دانشگاه ما از ۱۳۱۳ تا نیمۀ دهۀ چهل، از الگوی دولتی ارتزاق کرد و اصلاً دولت برای نیازهای خودش دانشگاه را ساخت. اگر دانشگاه با جامعه ارتباط ندارد، دلیلش این است که دانشگاه کارگزار دولت بود. اصلاً بخش خصوصی‌ای نبود که دانشگاه ارتباطی با آن هم داشته باشد. دانشگاه اصلاً از ابتدا برای دولت و نیازهایش شکل گرفت. مگر ما از ابتدا گذاشتیم یا بنا داشتیم که دانشگاه با جامعه و صنعت ارتباط برقرار کند؟ بنابراین، مشکلات فعلی‌مان را نباید گردن تاریخ بیاندازیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط