سه‌شنبه ۲ آبان ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۷
جهان می‌بیند و چشمش به روی درد می‌بندد

گلستان- مجتبی طالبی نویسنده، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در این روزهای نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه، دو قطعه شعر را سرود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گرگان، مجتبی طالبی، نویسنده، پژوهشگر و دانش‌آموخته دکتری فلسفه دین، مدرس و دبیر پژوهشی گروه فلسفه و عرفان اسلامی جامعه المصطفی العالمیه گرگان و سردبیر واحد نمایش رادیو گلستان و مؤلف آثاری چون «درآمدی بر رسانه دینی»، «چهارمقاله در باب مهدویت و منجی گرایی»، «در وادی عشق و طلب»، «ساعت به‌وقت ماه» و «روایت سرخ» که در سال جاری به‌عنوان چهره سال هنر انقلاب اسلامی استان گلستان معرفی شد، ۲ قطعه شعر درباره تجاوز و نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه و مظلومیت مردمان این دیار را سرود.

سلام ای مسجدالاقصی، سلام ای بیت ربانی

سلام ای خانه‌ی ایمان، که بیت‌الله می‌مانی

به چشم دهر طوفانت، سَرِ توفندگی دارد

به گوش خلق فریادت، امید زندگی دارد...

ز بیداد بنی صهیون، اگرچه غزه غمگین است

عصای موسوی دست، جوانان فلسطین ست...

چه خون‌هایی که در راهت، عیار حق و باطل شد

چه غرش‌های توفنده، ز مشتی سنگ حاصل شد

جهان می‌بیند و چشمش به روی درد می‌بندد

هرآن کس آرمان دارد، ز نام مرگ می‌خندد...

من از ایران، تو از غزه، همه فرزند طوفانیم

برای مسجدالاقصی، سرود فتح می‌خوانیم

************

یک‌شب سرد، یک‌شب از پاییز

باد می‌آمد و صدا می‌کرد

پنجره، کوچه، شهر طوفانی

آسمان، ابر جابه‌جا می‌کرد...

خانه‌ی ما ولی پر از شادی

محفلی گرم، زندگی آباد...

ناگهان باد زد به پنجره‌ها

گل زیبای ما زمین افتاد!

غرش رعد، آن‌چنان ترسی

در دل کودکان ما انداخت

بندبند دل عزیزانم

پاره گشت و مرا ز پا انداخت...

انفجاری مهیب، شهرم را

مثل قلبی سیاه، ظلمت کرد

برق‌ها رفت و کوچه شد آرام

حرف مادر، دلم مرمت کرد...

گفت؛ حتماً ترانس ترکیده

باد حتماً خرابی آورده...

آه! آرام باش دخترکم

که خدا، حکم نابی آورده...

دخترم ترس از دلش افتاد

هرکسی رفت در پی کاری

زندگی در میان خانه‌ی مان

مثل یک رود، باز شد جاری...

ناگهان بغض همسرم ترکید

اشک‌هایش مرا مکدر کرد

رفت با گریه پشت سجاده

چادر گل‌درشت خود سر کرد...

فکر کردم، دلش شده آشوب

فکر کردم، ز رعد ترسیده

فکر کردم درون تاریکی

صورتی هولناک را دیده...

گوش دادم، نیایش او را

ناله می‌کرد ای خدای حکیم

کودکانی غریب در غزه

کودکانی که گشته‌اند یتیم...

خانه‌ها شان پر است از شیون

درد تاریکی و غذا دارند...

انفجار مهیب و خون در دل

مثل ابر بهار، می‌بارند...

بوی خون و گلوله می‌آید

توی شهر و محله و خانه

سرپناهی نمانده آنان را

خانه‌اش، خانه نیست، ویرانه...

همسرم با دعای خود می‌گفت

ما بنی‌آدمیم و دل‌تنگیم

گاه با یک دعا، توان گفتن

با هر آنچه بدی ست، در جنگیم...

قدر امنیت وطن چند است؟...

در پناه کدام آئینم؟

قول دادم به خود، به خویشانم

حامی کودک فلسطینم…

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • زهرا نردینی IR ۰۹:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۸/۰۷
    بی نظیر بود

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها