هرکدامشان به تنهایی، به مرگ در حین انجام وظیفه و شهادت اندیشیده بودند، اما هر پنج نفرشان همزمان در سانحهای هوایی آسمانی شدند. ضربهای که این حادثه به ما زد، ضربهای سنگین بود و از اینرو، برخیها از احتمال وجود خرابکاری و توطئه در این ماجرا گفتند.
طبق آنچه نوشتهاند، هواپیما نزدیک تهران که رسید، اجازه کاهش ارتفاع به قصد فرود گرفت. خلبان یکم پرواز، عبور از ارتفاع یازده هزار پایی را گزارش کرد، اما چند لحظه بعد، دوباره با پایگاه یکم ترابری تماس گرفت و اعلام کرد که برق هواپیما کاملاً قطع شده است و هیچکدام از موتورها کار نمیکنند. اینجا بود که کادر پرواز، تصمیم به فرود اضطراری در منطقهای بیابانی در نزدیکی میدان تیر کهریزک گرفت، اما موفق به انجام درست این کار نشد و هواپیما با سرعت بسیار زیاد به زمین نشست و درحالی که چرخهایش جمع شده بودند، با شکم روی خاک سقوط کرد و به سمت بال چپش کشیده شد. با این ضربه، مخزن بنزین شکاف برداشت و بخشی از بدنه هواپیما آتش گرفت. آتش، در اندک زمانی همه هواپیما را به کام خود کشید و بعد انفجاری بزرگ، قطعات جورچین سانحه را تکمیل کرد.
سقوط هواپیما، سانحهای که برخیها به آن مشکوک بودند
همان روز، یعنی هفتم مهر ۱۳۶۰ ستاد مشترک ارتش، درباره این سانحه بیانیهای صادر کرد که در آن آمده بود: «بسمهتعالی. هموطنان عزیز و شهیدپرور ایران، یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش جمهوری اسلامی ایران که حامل شهدا و مجروحین جنگ بوده، در روز گذشته از اهواز عازم تهران بود در ساعت ۱۹ شب گذشته دچار سانحه شده و در منطقه میدان تیر کهریزک سقوط مینماید. در این حادثه تعدادی از سرنشینان هواپیما نیز شهید و تعدادی مجروح و مصدوم میشوند، موضوع تحت بررسی و تحقیق میباشد که پس از تکمیل نتیجه به آگاهی هموطنان عزیز خواهد رسید.»
طبق معمول، در ساعات نخست پس از وقوع حوادث اینچنینی، هنوز همه ابعاد حادثه معلوم نشده بود. بررسیهای بیشتر که انجام و اسامی شهدا که مشخص شد، ستاد مشترک ارتش بیانیه دیگری منتشر کرد: «امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران با کمال افتخار و سرافرازی گلگونکفنانی دیگر را به انقلاب اسلامی ایران هدیه نمود. گلگونکفنانی که از بدو پیروزی انقلاب همه چیز خود را وقف این انقلاب نموده و در این راه هرگونه تالم و تاثرات روحی و جسمی را به جان خریده بودند. گلگونکفنانی که به انقلاب اسلامی ایران و رهبر عظیم و عزیز آن عشق ورزیده و در این راه سر از پای نشناخته و پروانهوار گرد شمع وجود آنان سوختند. اینان به آرزوی قلبی خود که همانا آرزوی فرد فرد پرسنل مسلمان و متعهد و جان بر کف نیروهای مسلح است نائل گشته و به لقاالله پیوستند. ایشان همچون دیگر شهدای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از سرباز تا سپهبد شهید قرنی با افتخار زیستند، با سرافرازی و سربلندی در راه حفظ دستاوردهای انقلاب مبارزه کرده و جانانه سر در این راه جان به جانآفرین تسلیم نمودند.»
از آنجا که ما در آن مقطع درگیر جنگ با عراق بودیم و در داخل نیز با ناآرامیها و اقدامات تروریستی سروکار داشتیم، سقوط هواپیما، آنهم هواپیمایی که چند فرمانده مهم نظامی ما سوارش بودند، مشکوک و غیرعادی بهنظر میرسید. از همان زمان بسیاری معتقد بودند و هنوز هم خیلیها باور دارند که آن سانحه نه یک نقص فنی عادی – که گاهی در سفرهای هوایی اتفاق میافتد – که اقدامی خرابکارانه و توطئهای خصمانه بوده است. به روایتی این سقوط، خرابکاری و در ادامه پروژه نفوذ بود که نمود اصلی آن در تابستان سال ۱۳۶۰ خود را در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، انفجار دفتر نخستوزیری و همچنین ترور و شهادت دادستان انقلاب کشور نشان داد.
البته آن زمان تحقیقات نسبتاً جامعی درباره علت سقوط هواپیما انجام شد و گروه تحقیق علت سانحه را قطع برق هواپیما، بهدلیلی نامشخص و اشتباه خدمه پرواز در واکنش مناسب و رفع ایراد و فرود اضطراری گزارش کردند. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم در خاطراتش از آن دوره، که در کتاب «عبور از بحران» ثبت شده است مینویسد: «تحقیقات نشان میدهد که سقوط هواپیما به احتمال قوی خرابکاری نبوده است.» اما هنوز برخیها، براساس مجموعهای از قراین – و تردید درباره صحت گزارش رسمی گروه تحقیق و بررسی – میگویند آن ماجرا را نباید یک حادثه هوایی ساده تلقی کرد.
این حادثه و شهادت چند فرمانده اصلی ما، بسیاری از برنامهریزیهای جنگی ما را بههم ریخت و زمانبندی اجرای نقشه عملیات بیتالمقدس را چند ماه به تأخیر انداخت. همین نکته، میتواند استدلالی در دفاع از نظر کسانی باشد که باور دارند سقوط آن هواپیما، توطئهای تروریستی به کمک چند عامل نفوذی بوده است. همچنین این واقعیت را نیز نباید نادیده گذاشت که دشمنان انقلاب و نظام – آن زمان – نوپای اسلامی از چنین دسیسههایی برای ضربه زدن به آن ابا نداشتند و ترور و خرابکاری را برای رسیدن به اهدافشان مجاز میشمردند.
شهدای هفتم مهر، کتابها و روایتها
درباره حادثه هفتم مهر، کتاب مستقلی نوشته نشده است. اما زندگی فرماندهانی که در این سقوط به شهادت رسیدند، در چند کتاب روایت میشود. از جمله کتابهای «کولج» و «کارنامه فرمانده» و «امیر خستگیناپذیر» که زندگی شهید فلاحی را موضوع محوری خودشان قرار دادهاند. در «کولج»، که کاری از شاهرخ ساسانی و انتشارات سوره مهر است میخوانیم: «کشیش و سرهنگ فلاحی در خصوص اینکه حضرت مسیح(ع) پسر خداست، و اینکه اساساً مسیحیان در این مورد مرتکب اشتباه تاریخی شدهاند، بحث و گفتوگوی مفصلی را دنبال کردند که باید بگویم من بیش از نیمی از آن مطالب را اصلاً درک نکردم. اما در پایان بحث این را متوجه شدم که کشیش نتوانست در مقابل صحبتها و استدلالهای سرهنگ فلاحی که عموماً برگرفته از انجیل بود، جوابی درخور بدهد. پس ناچار ادامه بحث را به شوخی و مزاح کشاند تا بتواند به نوعی خود را نجات بدهد.» گویا آن کشیش بعدها، با اذعان به دانش وسیع شهید فلاحی میگفت: «با آنکه من یک کشیش هستم و هموطنانم در اینجا هر سؤال مذهبی داشته باشند از من میپرسند، اما در مجالس و مباحثاتی که با آقای فلاحی داشتهام، مانند امشب، برایم مشخص شده که اطلاعات ایشان در زمینه مسیحیت به مراتب از من جامعتر و کاملتر است. بهطوریکه اگر ایشان مسیحی بود، بیشک من از وی تقلید میکردم.»
درباره شهید کلاهدوز نیز دو کتاب «تیک تاک زندگی» از گلستان جعفریان (نشر سوره مهر) و «مژههای سوخته» کاری از حامد کلاهدوز و مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس وجود دارد. زندگی شهید نامجو نیز در کتابهای «مدرسه عشق» نوشته علیرضا پوربزرگوافی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی) و «مردی به رنگ پرتقال» از عزتالله الوندی و نشر شاهد روایت میشود. کتاب «فکوری به روایت همسر شهید» از مجموعه کتابهای آسمان انتشارات روایت فتح نیز به مروری بر زندگی شهید فکوری اختصاص دارد. نیز مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی در کتاب «خرمشهر؛ کو جهانآرا» به میان خاطرات به جای مانده از شهید محمد جهانآرا میروند و کتاب «فرمانده شهر» از داوود بختیاری دانشور هم، تأملی بر زندگی و مجاهدتهای این فرمانده شهید است.
نظر شما