یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۸:۵۵
زودباور نباشیم

داستان «جزیره خرگوش‌ها» شاید با یک روایت ساده و کلیشه‌ای از دشمنی خرگوش و روباه شروع شده باشد؛ اما روایت داستان به گونه تکراری پیش نمی‌رود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «جزیره خرگوش‌ها» نوشته سیدحسن حسینی منتشرشده در انتشارات عهد مانا، داستان سه روباه گرسنه‌ای است که نقشه می‌کشند به جزیره‌ای بروند که فقط خرگوش‌ها در آن حضور دارند؛ خرگوش‌هایی که جز خود، حیوان دیگری را تا به حال ندیده‌اند و هیچ حیوان دیگری را نمی‌شناسند. همین نداشتن شناخت باعث می‌شود یکی از روباه‌ها که با نقشه قبلی وارد جزیره شده، خود را خرگوش برتر بنامد و بعد از اینکه اعتماد خرگوش‌ها را جلب کرد، تک‌تک خرگوش‌ها را با خود به جزیره شمالی ببرد تا مثل خودش به خرگوش برتر تبدیل شود.

داستان برای ما شاید با یک روایت ساده و کلیشه‌ای از دشمنی خرگوش و روباه شروع شده باشد؛ روباه گرسنه‌ای که با توجه به ویژگی آشکار خودش یعنی حیله‌گری سعی در به‌دست آوردن خرگوش‌ها دارد؛ اما روایت داستان به گونه تکراری پیش نمی‌رود. البته شاید برای بعضی افراد این داستان حدس‌زدنی باشد؛ اما سعی شده که با استفاده از عناصر مختلف، داستان پُرکشش و جذاب روایت شود.

در دنیا هر کسی با ویژگی‌های مختص به خودش و محیطی که به آن متعلق دارد زندگی می‌کند و یک نوع سازگاری هم در او به وجود آمده است؛ بنابراین آنچه که او بخواهد در خارج از محیط امن خودش تجربه کند نیاز به شناخت وسیعی دارد که او راحت در برابر هرچیزی که در برابرش قرار می‌گیرد تصوراتی خام شکل ندهد تا بعد به ضرر او تمام شود. به‌دست آوردن آگاهی از خطراتی که اطراف ما هستند و شناختن نقاط قوت و ضعف برای مقابله مناسب، نقش مهم و اثرگذاری دارند. روباه و خرگوش هر دو از جهان مختلفی هستند که در دنیای واقعی نمی‌توانند با هم سازگار باشند و در دنیای تخیل و داستانی هم به ندرت دوستی بین این دو می‌بینیم. تفاوت‌های فردی تعیین‌کننده سبک زندگی این دو حیوان هستند.

نثر داستان ساده و روان است. از کلمات واضح و ساده برای انتقال مفاهیم داستان استفاده شده‌ است. برخی جنبه‌ها در داستان بیشتر به چشم می‌آید؛ مثل استفاده از توصیف که توانسته خیلی خوب آن فضا و محیط داستانی و حالت‌های رفتاری شخصیت‌ها را ترسیم کند. دیالوگ‌ها بین شخصیت‌ها هماهنگ با ویژگی‌های رفتاری آنها نوشته شده و گاهی هم به سمت‌وسوی محاوره می‌رود.

تصاویر آنچنان در داستان به کار نرفته و صرفا تصاویر سیاه و سفیدی در برخی قسمت‌ها استفاده شده است؛ با این حال سعی شده تا حد امکان به جزییات توجه شود.

«آسمان حسابی چراغانی بود و ستاره‌ها نورشان را چشمک‌زنان برای اهالی زمین می‌فرستادند۔ صافی آسمان باعث شده بود جاده سفید کهکشان راه شیری کاملا بدرخشد۔ دریا آرام بود و گاهی موج کوچکی به سنگ‌ها و صخره‌های ساحل می‌خورد و صدایش با صدای مرغان دریایی درهم می‌آمیخت و نوای گوش‌نوازی ایجاد می‌کرد. برای آسمان صاف و ستارگان درخشان آن ساحل بود که آدم‌ها هر سال در فصل بهار و تابستان به آنجا مسافرت می‌کردند. کشیده‌شدن جنگل سبز و پر درخت، از کوه تا کنار ساحل منظره چشم‌نوازی داشت و آدم‌ها را عاشق خودش کرده بود.».
 
داستان از همان ابتدا کشش و جذابیت خود را دارد. به خیلی از ویژگی‌های رفتاری و شخصیتی اشاره می‌شود. روی شخصیت روباه به گونه‌ای کار شده که ما او را حیوان ساده‌لوحی که فقط به دنبال سیرکردن شکم خودش است، ندانیم؛ چرا که او برای هر کاری که انجام می‌دهد نقشه‌ای از قبل دارد. دروغ، ریا و فریب روش‌هایی است که او استفاده می‌کند تا به خرگوش‌ها هم نزدیک شود و دل‌رحمی آنها را در مواجهه با خودش به دست آورد. در طرف خرگوش‌ها هم با شخصیت‌هایی روبه‌رو هستیم که هم باهوش هستند و هم در اجتماع خودشان برای مقابله با ترس به مشورت‌کردن روی می‌آورند.

نکته مهم دیگری که به آن در داستان اشاره می‌شود این است که آشنایی با دیگران به شناختی نیاز دارد که در کوتاه‌مدت به دست نمی‌آید و نباید خیلی راحت در برابر هر حرفی که گفته می‌شود زودباور باشیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها