«موسای عزیز» روایتی از حال و زندگی یک نیروی نظامی در زمان قبل از انقلاب، انقلاب و جنگ است. برخلاف اینکه ما عادت کردهایم، صرفاً در نهادهای انقلابی دنبال حرکت و تجربه انقلابی بگردیم، این کتاب در درون نهادهایی مثل ارتش و شهربانی، تحول انقلابی مردم را نشان داده است.
«موسای عزیز» روایتی از حال و زندگی یک نیروی نظامی در زمان قبل از انقلاب، انقلاب و جنگ است. برخلاف اینکه ما عادت کردهایم، صرفاً در نهادهای انقلابی دنبال حرکت و تجربه انقلابی بگردیم، این کتاب در درون نهادهایی مثل ارتش و شهربانی، تحول انقلابی مردم را نشان داده است.
کتاب هم نظام ارباب-رعیتی و ظلمهایش را بازخوانی کرده و هم فرآیند رشد انسان انقلابی را در چالش با ظلمهای درون آن نظام و نظام شاهنشاهی بازخوانی کرده است. از درگیری با ظلم فرزند ارباب تا درگیری با معلمهای کتکزن، تا ایستادگی مقابل خرافاتی مثل «شاه سایه خداست»: «خدا هم مشروب می خوره؟! خدا هم اهل کارهای خلافه و مردم رو شکنجه می کنه؟! خدا ظلم میکنه؟!» (ص41)
روایت تعقیبوگریز یک نیروی نظامی، مبارزه مخفیانه، آگاه کردن دیگران، آگاهی به قرآن، نهجالبلاغه و حدیث ضمن برترین نیروی نظامی بودن، تلاش برای دررفتن از تراشیدن اجباری ریش و... در کتاب مشهود است.
جالب اینکه این روایت خانوادگی بودن مبارزه و همراهی زن و فرزند و حتی تشویق به حضور زن در صحنه را نشان میهد و روایتهای خاص از نقشآفرینی زنها مثل 17 شهریور دارد: «چه شیرزنهایی! بچههاشون رو بغل گرفته بودن و به ما مردها میگفتن ما جلوی جمعیت راه میریم شاید رژیم خجالت بکشه.» (ص47) یا نشان میهد در برابر طعنه دیگران درباره رها کردن خانه از جانب او، زن چگونه پشت کارهای انقلابی شوهرش میایستد: «آقا موسی زن نیست که پابند خونه بشه. عیاشی و تفریح هم نمیره که بگم چرا خونه نیست!» (ص99)
بعد او را در فرآیند انقلاب رهگیری میکند که چگونه نظامی بودن او باعث طراحیها و عملیاتهای درست در انقلاب و جنگ شده است و چیزی و کاری را بدون رعایت اصول انجام نمیدهد.
در کتاب تلخیهای مسیر را میبینیم، آنها که همراهی نمیکنند، آنها که از صحنه فرار میکنند، آنها که نگران بیتالمال نیستند و نحوه مقابله انقلابیها را با آنها نشان میدهد. یا جایی در برابر بیتوجهی مسئول انبار به سلاحهای رها شده گریه میکند، تکههای افراد سادهلوح را تحمل میکند: «این مدت کم نشیده بود که شهربانی چی کار به جبهه و جنگ داره؟ جواب موسی به همه اما یکسان بود: من نظامیام، دورهدیدهام برای این روزها. جلوی دشمن ایستادن که مأمور شهربانی و ارتش و سپاه نمیشناسه. غم کارش را هم نداشت. میگفتم مهم نیست از شهربانی بیرونم بکنن یا نکنن، الان مهم دفاع از کشوره.» (ص100) سنگ زدن مخالفین انقلاب به او را میبینیم. حتی اینکه بعد از شهادت، درجه او را از سرتیپی تنزل میدهند و...
کنار این همه فرماندهی و ریاست هم نگاه انسانی و سبقت رحمت بر غضب دارد. از خدمت به پدر و مادر تا معاشرت با پایین دست و راننده خود مثل مافوق، یا حتی توجه به توهین نکردن به افرادی که در مسیر همراه نیستند: «برادران ما اشتباه بزرگی کردن، خیلی بزرگ. اما یادمون باشه که تا اینجا این ساعت با ما همراه بودن و نباید مذمتشون کنیم. وظبفه ما دعا اول برای خودمونه که ثابت قدم بمونیم نلغزیم و بعد برای اونها.» (ص101) حتی کسی که با سهلانگاری در برق باعث کشته شدن دخترش شده میبخشد. در برابر نگه داشتن کودک کرد در بیمارستان بخاطر نداشتن پول برمیآشوبد: «رئیس بیمارستان را کشید کنار و آرام گفت مرد حسابی، بچه کرد رو گرو گرفتی که پول ندارن؟! می خوای هرچی ما رشته کردیم پنبه کنی؟ ما اینجا زور میزنیم اصطکلاک و برخوردی پیش نیاد و دل کردها رو به انقلاب و نظام نزدیک کنیم، بعد تو بند چند تومن پول این بنده خدایی؟! اصلاً خودت بگو، من چطور این اتفاق رو به بالا و دفتر امام گزارش کنم؟» (ص115)
اینکه برخلاف فرهنگ فرماندهان نظامی او و بیش از او همسرش حاضر به بیگاری کشیدن از سرباز نیستند: «معنی نداره سرباز بیچاره رو بکنم نوکر در خونه من! مگه خودم دست ندارم که سرباز بیاد برای خرید و نظافت.» (ص112)
ابتکارها را میبینیم، مثل گرفتن دوشکا از دشمن و حمله با آن، علمیات فریب با لولههای شکسته به جای تانک و فراری دادن دشمن، سرگرم کردن دشمن با صدای ضبط شده بولدوزر و انجام عملیات واقعی در جای دیگر، آب بستن به جبهه عراق و پاتک زدن به تلاش دشمن برای زیر سیل بردن جبهه خودی و برگرداندن آن به سمت دشمن، پرکردن جای نیروهای فرارکرده با شلیک از چند سنگر و...
این کتاب که تحقیق و تدوین توسط محمد کازرانی و محمدعلی نظیری صورت گرفته و نگارش آن برعهده علیرضا اشرفی نسب بوده، از سوی انتشارات راهیار و با قیمت راهی بازار نشر شده است. علاقهمندان میتوانند این کتابها را علاوه بر کتابفروشیها، از سایت یا صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub.ir تهیه کنند.
نظر شما