سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سمیه مهرگان: «در برکهی دو پرنده» اثر نویسنده ایرلندی، برایان اُ. نولان با نام مستعار فلن اُبراین، که متن اصلیاش اولین بار در سال ۱۹۳۹ منتشر شد، اخیراً با ترجمه سمانه مداح و از سوی نشر دیدآور به فارسی منتشر شده است. این اثر نهتنها شاهکار اُ. نولان، بلکه یکی از پیچیدهترین نمونههای فراداستان در ادبیات قرن بیستم به شمار میرود، بهطوریکه به فهرست صد رمان برتر انگلیسیزبان تایمز و گاردین نیز راه یافته است. این رمان که به طرز شگفتآوری از زمان خود جلوتر بود، در مقایسه با رمانهای همعصرش بسیار مدرن بهنظر میرسد و به حدی بیرون از زمان خود قرار دارد که باید آن را یک کتاب پَسامدرن زودهنگام دانست که در سال ۱۹۳۹ نوشته شده است. این اثر در برابر توصیف میایستد، صراحتاً اذعان میکند که یک کتاب است، و درعینحال به شکل دیوانهواری خندهدار است. رمان هرگز خود را زیادی جدی نمیگیرد، اما تمام تاریخ ایرلند، اسطورهها و افسانههای کوخولین را به میدان میآورد و اجازه میدهد که آنها کنترل روایت را به دست بگیرند.
اغلب نویسندگان باید با تأثیرات خود دستوپنجه نرم کنند. اما اینکه به این تأثیرات فضا بدهی تا نفس بکشند، حرف بزنند و خود را در اثری که مینویسی اعلام کنند، کاری است که اُبراین در «در برکهی دوپرنده» انجام میدهد. مردم ایرلند تحت سیطره تاریخ خود هستند. در «اولیس» جیمز جویس جملهای مشهور هست که از زبان استفن ددالوس، یکی از شخصیتهای اصلی این رمان، بیان میشود. ددالوس میگوید: «تاریخ یک کابوس است که من سعی میکنم از آن بیدار شوم». اُبراین با این موضوع کاملاً رودررو میشود. او همان کسی بود که بیرحمانه یک سخنرانی درباره فرهنگ ایرلندی را «فوران حاد پدیسم [تمسخر شخصیتهای کلیشهای ایرلندی]» توصیف کرد. او هیچکس را رها نمیکرد.
اُبراین معاصرِ جیمز جویس و ساموئل بکت بود. این افراد سایههای سنگین و تهدیدآمیزی بر ادبیات زمانه خود میانداختند. تصور کنید تلاش برای انتشار رمان در دهههای ۳۰ و ۴۰، یعنی پسا-اولیس، چقدر دشوار بوده است. مشکل دیررسیدن این است که ممکن است مردم اثر را بخوانند و آن را تقلیدی یا قدیمی ببینند - مثل بسیاری از آثار دیگر- درحالیکه «در برکهی دوپرنده» اول آمده است؛ بسیار زودتر از موعد. جهان باید خودش را به آن میرساند.
نویسندگان ایرلندی با این موضوع دستوپنجه نرم میکنند که یا با جویس مقایسه شوند یا علیه او تعریف شوند. در هر صورت، نمیتوان او را نادیده گرفت. اُبراین مبارزهاش با جویس را در خلوت نگه نمیدارد، بلکه آن را کاملاً آشکار میکند و به درون کتاب میآورد. او نگران ساختار یا روایت نیست. او تاریخ ایرلند – چه خیالی و چه واقعی- را رها میکند. ایرلند در گذشتهاش غرق شده است و در این رمان، گذشته یک حکایت در کتابی خاکخورده نیست، بلکه آدمهای واقعی هستند که، علیرغم تلاش نویسنده برای کنترل، از صفحات دستنوشته بیرون میآیند و در خیابانهای دابلینِ مدرن قدم میزنند. اُبراین مستقیماً به جویس ارجاع میدهد، بهخصوص در یک بخش که ارجاعی به اپیزود معروف «ایتاکا» در «اولیس» دارد؛ فصلی که با ساختار پرسش و پاسخ تنظیم شده است.
برایان اُ. نولان که در سال ۱۹۱۱ متولد شد، تحت نامهای متعددی مینوشت. مایلس نا گوپالین نامی بود که از آن برای ستونهای طنزآمیزش در آیریشتایمز استفاده میکرد و فلن اُبراین نامی بود که برای رمانهایش برگزید. او شعر، مقاله، ستونهای خبری، و داستان کوتاه مینوشت و با نامهای مستعار بازی میکرد. او حتی نامههای اعتراضآمیز به آیریشتایمز درباره ستونهای خبری که خودش با نام دیگری نوشته بود، مینوشت! او همچنین عضو خدمات دولتی ایرلند بود و به همین دلیل بهندرت از نام واقعی خود استفاده میکرد. نوشتههای تحریکآمیزش میتوانستند برایش دردسر ایجاد کنند. همه میدانستند که فلن / برایان / مایلس یک نفر است، اما این یک بازی بود؛ یک نمایش هنری برای انکارپذیری موجه.
ابراین به دانشگاه یو.سی.دی رفت- زیرا محل تحصیل جویس بود- و بلافاصله خود را وقف نویسندگی کرد. او و دوستانش مجلهای به نام «بلاتر» را تأسیس کردند که ویژه طنز و فکاهی بود. در سرمقاله اولین شماره این مجله که میتوان صدای فلن اُبراین را در آن تشخیص داد، آمده است: «بلاتر اینجاست. درحالیکه برای تعظیم به پیش میآییم، بیهوده دنبال نشانههایی از فرمانبرداری یا هر دلیلی برای جلب رضایت ما خواهید گشت. ما گروهی از مردان مغرور و فاسد هستیم. ما مانند خروس لاری مغرور و مانند طاووس متکبر هستیم. بلاتر اهمیت نمیدهد. یک خنده تلخ از ما به گوش میرسد درحالیکه تعظیم میکنیم، ما سگهای بیرحم و بدبین… بلاتر نباید با روزنامه ملی ایرلند، یا حتی بزرگترین روزنامه ایرلند، اشتباه گرفته شود. بلاتر صدای یک نظر مستقل نیست، و ایرلند برای ما چیزی بیش از یک جمهوری، پادشاهی یا قلمرو مشترکالمنافع نیست. بلاتر نشریه فاضلاب است، موش بزرگ مطبوعات ایرلند، کاغذی که به سطوح کاملاً جدیدی در هر آنچه که در روزنامهنگاری معاصر نفرتانگیز، پست و ناگفتنی است، دست خواهد یافت…»
ابراین با وجود اینکه جویس را میستود، از تسلط او خسته بود و اعلام کرد: «به خدا قسم اگر یک بار دیگر نام آن جویس را بشنوم، حتماً کف از دهانم خارج میشود.»
اُبراین که زبان گالیک ایرلندی را در کودکی در خانه صحبت میکرد، رمان دوم خود، «نکونال» (ترجمه فارسی: مریم رفیعی) را در سال ۱۹۴۱ به زبان گالیک نوشت (و بعدها به انگلیسی ترجمه شد). این رمان یک مزیت دارد: داستان نسبتاً واضحتر و نکته هجوی مشخصی دارد، مبنی بر اینکه حمایت رسمی جمهوری ایرلند از زبان گالیکِ تقریباً منقرض شده، فقر شدید سخنوران باقیمانده آن، یعنی دهقانان بارانزده روستاها را نادیده میگیرد. جان آپدایک، نویسنده بزرگی که مقالهای شگفتانگیز در نیویورکر درباره اُبراین نوشت، نقل میکند: «در یک اپیزود، سخنرانان دولتی در یک جشنواره گالیک درحالیکه زبان باستانی را تحسین میکنند، در میان شنوندگان "بسیاری از گالها از گرسنگی و فشار گوشدادن از حال میروند."» اُبراین از طرف جمعیت افسرده ایرلندی اعتراض میکند: «به یک طریق یا روش دیگر، زندگی داشت از کنار ما میگذشت و ما عذاب میکشیدیم، گاهی اوقات یک سیبزمینی داشتیم و در زمانهای دیگر در دهانمان جز کلمات شیرین گالیک هیچ چیز نبود.»

«در برکهی دو پرنده» در سال ۱۹۳۹، پس از فارغالتحصیلی اُبراین از یو.سی.دی، منتشر شد. این تاریخ، زمان مناسبی برای یک روایت فراداستان طنزآمیز درباره جوانی که با دوستانش به مستی میپردازد، نبود. به همین دلیل کتاب توفیقی نیافت و اُبراین آلمانها (جنگ جهانی دوم) را مقصر میدانست. اما این اثر، که آخرین رمانی بود که جویس خواند، پیشگوی ادبیات تجربی امروز است؛ جاییکه راوی ناگهان جلو میآید، مستقیماً به خواننده نگاه میکند و او را مورد خطاب قرار میدهد.
دانشجوی جوان در خانه عمویش میماند، سیگار میکشد، کاری نمیکند، و گهگاه برای مستی بیرون میرود. عمویش از اینکه برادرزادهاش «چقدر بازنده است» عصبانی است. تمام کتاب به سرفصلها و زیرمجموعهها تقسیم شده است، گویی که طرح کلی کتاب دیگری است که هنوز نوشته نشده… و در نقطهای، راوی کنترل شخصیتهای خودش را از دست میدهد. شخصیتها طوری رفتار میکنند که برای نویسنده غیرقابل درک است و او برای پسگرفتن کنترل تلاش میکند. با بازشدن جعبه پاندورا، فین مککول و شاه سوینی دیوانه – که به پرنده تبدیل شد – در خیابانهای دابلینِ مدرن قدم میزنند.
شوخطبعی اُبراین در جزئیات پرآبوتاب است. او از جملات رسمی و استادانه برای توصیف تجربیات بسیار پیشپاافتاده استفاده میکند، که این تقابل بهشدت خندهدار است. مثلاً جایی از رمان درمورد یک تجربه نوشخواریِ شخصیت اصلی داستان و دو دوستش و مواجههشان با گدایی که خسخسکنان میآید، مینویسد: «بعداً، نزدیک پاسگاه پلیس لِد لِین، مرد کوچکی با لباس سیاه به ما ملحق شد و مرتب به سینه من میزد و با جدیت درمورد موضوع روسو، عضوی از ملت فرانسه، با من صحبت میکرد. او پرجنبوجوش بود، ویژگیهای رنگپریدهاش در نور ستارهها برجسته بود و صدای او در آهنگ استدلالش بالا و پایین میرفت. من صحبتهای او را نفهمیدم و شخصاً با او آشنا نبودم. اما کلی تمام گفتههای او را جذب میکرد، زیرا نزدیک او ایستاده بود و سر بلندترش را در وضعیتی از توجه نزدیک متمایل کرده بود. کلی سپس صدای آرامی از خود درآورد و دهانش را باز کرد و مرد کوچک را از شانه تا زانو با پوششی از استفراغ بژرنگ نامطبوع پوشاند. اتفاقات بسیار دیگری در آن شب افتاد که اکنون در حافظهام ناقص ثبت شدهاند، اما آن رویداد هنوز به طور کامل در ذهنم واضح است. پس از آن، مرد کوچک در کوچه، در فاصلهای از ما ایستاده بود، پالتو درآمدهاش را تکان میداد و آن را به دیوار میکشید. او مرد کوچکی است که نام روسو همیشه او را به یاد من میآورد. پایان خاطرهگویی.»
این نثر دقیق، مشاهدهگر، بیش از حد توصیفی و خودآگاه ابراین در این رمان، شوخیهای ظریفی را ارائه میدهد که هنوز هم، دههها بعد، تازه و خندهدار باقی میمانند. همانطور که خود اُبراین در شعری طنزآمیز به نام «دوست کارگر» میگوید:
رفیق کارگر، وقتی اوضاع خراب است و درست نمیشود
با اینکه بهترین کار ممکن را میکنی،
وقتی زندگی مثل شب تاریک است
یک لیوان نوشیدنی ساده تنها مرد توست.
وقتی پول کم و سخت به دست میآید و اسبت هم باخته است،
وقتی تنها چیزی که داری انبوهی بدهی است
یک لیوان نوشیدنی ساده تنها مرد توست…
نظر شما