عزیزی در ابتدا با اشاره با موضوع این رمان گفت: موضوع «پیامبر بیمعجزه» داستان روحانی مبلغی است که به همراه همسرش در ایام محرم عازم تبلیغ است و در بین راه گرفتار اشرار میشوند. این گرفتاری شروع ماجرایی پر افتوخیز است.
این داستاننویس اضافه کرد: درونمایه اثر به مسئله ایمان و ترس میپردازد. هر کس باید ایمان خودش را داشته باشد. ایمان هم وقتی در آدم اتفاق میافتد تازه مورد امتحان قرار میگیرد و موفقیت در هر مرحلهای، امتحانی سختتر به دنبال دارد، از این جهت «پیامبر بیمعجزه» کلنجاری با مقوله ترس و ایمان است.
در ادامه پورمحمدی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذهب تصریح کرد: این رمان به نوعی در ژانر مطالعات معلولین قرار میگیرد و ازاینجهت میتوان مورد نقد و بررسی قرار دهیم. در کتاب شخصی به نام نرگس است که دارای معلولیت است. البته محورهای دیگری همچون رنج، راه رسیدن به خدا و حیوانات هم در کتاب وجود دارد.
وی افزود: اول کتاب یکبار لعیا و حمید که زن و شوهر هستند، یک روز صبح حمید پیشنهاد میدهد همراه لعیا چشمهایشان را ببندند و فکر کنند نابیناند. در واقع نویسنده میخواهد این را منتقل کند که این نابینایی چقدر میتواند مشکل درست کند و در واقع معلولیت اینجا نماد شکرگزاری است. البته این رویکرد در کتاب ادامه اصلاح میشود چراکه معلولیت نماد شکرگزاری نیست و حضور افراد دارای معلولیت در جامعه بهخاطر این نیست که ما آنها را نگاه کنیم و بعد خدا رو شکر کنیم که ما آن معلولیت را نداریم.
پورمحمدی بیان کرد: معلول یک هویتی دارد که باید پذیرفته شود و بهعنوان یک سبک زندگی، تجربه زندگی، امری که از لحاظ بدنی و ذهنی دارای تنوع و تکثر است پذیرفته شود و برای شکرگزاری من و دیگران نباشد. «پیامبر بیمعجزه» در رمان حمید است اما من میگویم پیامبر بیمعجزه اشخاص دارای معلولیتاند برای اینکه این کتاب استعاره شفا گرفتن یا شفا دادن را از روی معلولان برمیدارد. اگر این یک حرف را آقای رکنی توانسته باشد در این کتاب مطرح کند برای دیده و خوانده شدن کتاب کفایت میکند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: اشخاص دارای معلولیت اشخاصی نیستند که قرار باشد شفا داده شوند یا آنها بتوانند دیگران را شفا دهند. پیامبر بیمعجزه یا به نظرم به نرگس هم نسبت داده میشود. نرگسها همان پیامبران بیمعجزه یا طلبههای بی عمامهاند، نه نشانههای گناهند، نه نماد شکرگزاری، نامقدساند، نه فرشتهاند و نه هیچ کدام از این نشانهها و نمادها در آنها نیست. صرفاً افرادی هستند که یک چالشهایی را با بدن یا ذهنشان دارد که بههرحال باید کمک شود این چالشها برطرف شود.
وی یادآور شد: یکسان پنداری مقولاتی مثل معلولیت، بیماری، جرم، گناه و جنون به ما به ارث رسیدهاست چراکه به محضی که با یکی از این مفاهیم برخورد میکنیم بقیه را تداعی میکنیم. مثلاً اگر بیماری را ببینیم مفهوم گناه و اگر معلولی را ببینیم باز مفهوم گناه و جنون و حتی جرم تداعی میشود.
مهمان این نشست گفت: شخصیت اصلی داستان با اشخاص دارای معلولیت به وحدت میرسد و نرگس را ستایش میکند که این زیادهروی در ستایش نرگس بهعنوان یک معلول را نمیپسندم چراکه باز هم وارد همان مسیر واژگان زیادی مثبتِ فرشته، برکت آور، مایع روزی، مایه شکر و استجابت دعا برای معلولیت میشود. هیچکدام از اینها جالب نیست چرا که نه آنها را خوشحال میکند و نه خانوادههایشان. دوست دارم در مورد اشخاص دارای معلولیت عادیسازی شود و این زیادهروی که یکمرتبه اتفاق میافتد مقداری تعدیل گردد.
در بخش دیگری از این برنامه مصطفی سلیمانی «پیامبر بیمعجزه» را یک کتاب با درونمایه قوی و ایدهای خلاقانه معرفی کرد و گفت: من این داستان را پسندیدم اما اگر بخواهیم این کتاب را به دوستان دیگری توصیه کنم حتما خواهش میکنم که از فصل پنج شروع کنند چراکه حس میکنم از فصل پنج به بعد داستان جان میگیرد و داستان روانتر و سلیستر خوانده میشود. تا قبلاز این فصل داستان نیاز به رسیدگی دارد.
وی بیان کرد: بحثی دیگر در مورد شیوهی روایت داستان است. چون قرار است شخصیت اصلی با خودش کلنجار داشته باشد به نظرم نیاز به دانای کل در داستان احساس میشود اما ازاینجهت که شروع داستان به سراغ اصل مطلب رفته است از نکات مثبت رمان است. داستان از نزدیکترین اتفاق به ماجرای داستان آغاز میشود.
سلیمانی افزود: حوادثی که در طول داستان به وجود آمد و ابهامی که در گروگانگیریها وجود داشت به اندازهی کافی تعلیق داشت و کشش بالایی برای خواننده ایجاد کرد و رفتار نامتعارف گروگانگیرها تمهید مناسبی برای خواننده ایجاد میکند.
این روانشناس یادآور شد: یکی از جاهایی که دوست داشتم جدیتر باشد و ما مواجهه بهتر، عاطفیتر و عاشقانهتر میدیدیم جایی است که سید حمید و لعیا که دو شخصیت اصلی داستان هستند با هم روبرو میشوند اما یک بیاعتنایی محض را شاهد بودم. حوادث داستان قابلدرک و لمس است چرا که از کلیشه عبور کرده و ما بهراحتی با آن مواجه میشویم.
وی در پایان گفت: برای هرکدام از شخصیتهای داستان یک توجیه وجود دارد. شخصیتها خوب پرداخته شدهاند اما در انتها میبینیم که همه مشکلات بهخوبی تمام میشود و احساس میکنیم این موضوع از وزانت رمان میکاهد چرا که اگر همه اتفاقات سرانجام خوب داشته باشند غیرواقعی جلوه میکند. در بخشی از داستان صحنه غم و سوگ بهخوبی نشان داد میشود به قول ما روانشناسها مراحل سوگ عاطفی بهخوبی نمایش داده میشود که جزء صحنههایی ماندگار داستان «پیامبر بیمعجزه» است.
مهدی کرد فیروزجایی رماننویس و منتقد ادبی هم در این برنامه گفت: کتاب به من اجازه نگاه منتقدانه را ندارد و آنقدر از متن لذت بردم که برخی از نکات جزئی که در جلسه مطرح شد را توجه نکردم. در حرف زدن از کارهای آقای رکنی بیشتر باید به سمت تحلیل معنایی که در کار ریخته شده برویم و تذکری که میخواهد به مخاطب بدهد را فهم کنیم. من اگر جای حوزه علمیه باشم این کتاب را برای غیر طلبهها خیلی تبلیغ نمیکردم و میدادم که همه طلبهها بخوانند. تذکرهای است برای طلبهها که قرار شد ما چه بشویم و به کجا برسیم و چه کسانی ما را گروگان گرفتند و با چه وضعیتی مواجه شدهایم. به این موضوعات باید فکر کرد که گرفتاری طلبهها چه هست. طلبهها میخواستند پیامبر شوند اما بهلحاظ حسی و شهودی هنوز معنویت را درک نکردهاند و شبیه یک اپراتور عمل میکنند و میخواهند صرفاً حرف دیگران را منتقل کنند.
وی ادامه داد: کار آقای رکنی اتفاقاً بهلحاظ زبان استخواندار است. زبان داستان با نثر متفاوت است. توقعاتی که ما از زبان داریم بخش زیادی به شخصیتپردازی برمیگردد. شخصیتی که الکن است نباید انتظار داشتهباشیم شستهرفته حرف بزند. پس زبان برآمد و برآیند شخصیتپردازی و فضاسازی و لحن اثر است.
کفاش در پایان گفت: من اگر با رویکرد یک اثر با کارهای دیگر نویسنده نقد کنم به نظرم الگوی داستانی و فرم شخصیتپردازی «سنگی که نیفتاد» و «پیامبر بی معجزه» شبیه هم است و از یک الگو تبعیت میکند. نویسنده در داستان در یک راستا اندیشه خود را بیان میکند. رکنی همیشه قهرمان خود را برای اینکه صدای خدا را بشنود آن را از هیاهوی شلوغ شهر به خلوت صحرا و بیابان روستا میکشاند اما سوال جدی از نویسنده این است که چه باید کرد که بتوان صدای خدا را در میان آپارتمانها و مجتمعها هم شنید؟ امیدوارم در کارهای بعد به این سوال بپردازند.
نظر شما