سه‌شنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۱
پنجاه خاطره واقعی و زمینی از نیروهای نگهدارنده اسیران عراقی در ایران

خاطرات «نگاهبان» نه مثل فیلم‌های سینماییِ مربوط به اسیران جنگی با نقشه فرار همراه است و نه مثل همان فیلم‌ها به روابط بین زندان‌بان‌های بی‌رحم و اسیران می‌پردازد. خاطرات واقعی و زمینی هستند، نه هالیوودی و اکشن.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، بعدازظهر جمعه‌ای گرم بود، مرداد سال 1369. با پدرم نشسته بودیم به تماشای فیلم سینمایی همیشگی بعدازظهرهای جمعه. اسم و داستان فیلم را یادم نیست، ولی ناگهان فیلم قطع شد و در قاب تلویزیون بیابانی خاکی بود و صف اتوبوس‌ها و گزارشگری گریان و آشفته که در میان خاک و هوهوی بادی که داخل میکروفون پیچیده بود خبر می‌داد که اولین گروه رسیدند؛ اُسرای ایرانی جنگ ایران و عراق را می‌گفت. به‌صورت پدرم نگاه کردم، اشک‌هایش جاری بود، قصدی هم نداشت مثل همیشه پنهانشان کند. کسی را بین اسرا نداشتیم، اما آن لحظه همه‌شان برادرمان بودند.

همان وقت‌ها در ذهنم گذشت طی این سال‌ها چه بر سر این آدم‌ها آمده است؟ بعد پدرم گفت ایران و عراق با هم قرار گذاشتند که اُسرایشان را با هم تبادل کنند. در ذهن بچگانه من تازه این تصویر روشن شد که طی این سال‌ها عراقی‌هایی هم در ایران به‌عنوان اسیر جنگی زندگی کرده‌اند. ترسیدم؛ افراد کابوس‌های آن سال‌ها و حتی این سال‌هایم همین بغل گوشم زندگی می‌کردند!

گذشت و طی این‌همه سال تصویری، فیلمی، کتابی، مستندی،... در این مورد ندیدم و نخواندم و هیچ تصوری از آن‌ها و نوع نگهداری‌شان در ایران نداشتم. تا اینکه اخیرا کتاب «نگاهبان» را خواندم، پنجاه خاطره از نیروهای نگهدارنده اسیران عراقی در ایران. همین جمله زیر عنوان کتاب، خودش به‌طور کامل کسی را که یک نگاه به روی جلد کتاب بکند، متوجه درو‌ن‌مایه کتاب خواهد کرد.
اما خواندن تک‌تک خاطرات این کتاب دریچه تصویری بیشتری را به‌روی چشم خواننده باز می‌کند. خاطراتی که نه مثل فیلم‌های سینماییِ مربوط به اسیران جنگی با نقشه فرار همراه است و نه مثل همان فیلم‌ها به روابط بین زندان‌بان‌های بی‌رحم و اسیران می‌پردازد. خاطرات واقعی و زمینی هستند، نه هالیوودی و اکشن. گرچه که به‌نظرم خیلی‌هایشان مناسب استفاده کردن برای یک سریال و یا فیلم مربوط به جنگ ایران و عراق هستند.

نویسنده، نسرین ساداتیان، به اتفاق آقای اصغر عزیزی، مصاحبه‌ها را جمع‌آوری کرده‌اند و خانم نویسنده هر روایت را با زاویه دید اول شخص مفرد به‌صورت یک داستان کوتاه نوشته است. داستان‌هایی با فضاسازی اردوگاه‌های اسیران عراقی، و شخصیت‌پردازی راوی‌ها و عراقی‌ها. داستان‌هایی که نویسنده با تلاش برای هر کدامشان ابتدا و میانه و پایانی تدارک دیده است.
خلاف تصور خاطرات فقط از زبان نیروهای نگهدارنده اسیران نیست، بلکه خیلی‌هایشان از زبان دکترها و پرستارهایی که برای کارهای درمانی اُسرا با آن‌ها در ارتباط بوده‌اند نیز هست که به‌نظرم بخش قابل‌توجه کتاب است.

سخت است که از طرفی شهرت، خانه و خانواده‌ات و از طرف دیگر برادر و همسر و فامیلت در جبهه‌ها زیر بارش موشک و بمب و تیر و ترکش عراقی‌ها باشند، ولی تو به‌مداوای همان افراد مشغول باشی. جالب اینجاست که این مسئله حتی خود عراقی‌های اسیر را متعجب می‌کرده است. عراقی‌هایی که طبق تبلیغات ضدایرانی صدام در عراق، آمده بودند که ایران و ایرانی‌ها را از بین ببرند.

«تا آن روز که به اینجا بیام فکر می‌کردم شما ایرانی‌ها قاتل و آدم‌کش هستید. وقتی مجروح آوردنم با خودم گفتم یک قطره آب بهم نمی‌دید. از جراحت نمیرم از تشنگی می‌میرم، ولی وقتی شماها رو دیدم، وقتی درمانم کردید، فهمیدم همه این‌ها تبلیغات منفی علیه ایران بوده!»          صفحه 32

«از اینکه ما رو اینجا رها نکردید! فکرش را نمی‌کردم مرده و زنده ما برایتان مهم باشد، ولی وقتی دیدم برای سرکشی ما آمدید از اینکه روی شما اسلحه کشیده‌ام، خجالت کشیدم!» صفحه 104

بشخصه روایت «آژیر قرمز» را دوست داشتم، که دکتری زیر بمباران‌های همان عراقی‌ها در اتاق عمل و لا وجود ریختن خرده شیشه‌ها مشغول جراحی یک اسیر عراقی بود. صفحه 33

حُسن دیگر کتاب «نگاهبان» این است که این‌طور نیست که همه خاطرات روایات گل‌وبلبل و مهربانی‌های نیروهای نگهدارنده باشد! بلکه خیلی از خاطرات مربوط می‌شود به اُسرایی که از افراد حزب بعث عراق بودند و هر لحظه مشغول ایجاد یک شورش و یا خرابکاری‌ای در اردوگاه‌ها بودند و نیروهای نگهدارنده را به دردسر می‌انداختند و آن‌ها را وادار می‌کردند که عکس‌العمل‌های تند و یا روش‌های نرم ولی هوشمندانه‌ای به‌کار بگیرند. روایت «مالک اردوگاه» این کتاب در این موضوع بسیار خواندنی‌ست. و یا روایت «توطئه» که در آن پسرخاله صدام نیز حضور دارد!
نیروهای ایرانی حتی گاهی از فن و حرفه اسیران استفاده می‌کردند و کاری را که خود نیروهای ایرانی با هزار اما و اگر و صرف مدت طولانی قرار بود انجام بدهند در مدت کوتاه‌تری انجام می‌دادند.

«اختیار رو به خودم دادند. من با اسیران عراقی این پروژه رو سر شش ماه تحویل کمیسیون می‌دم!» صفحه 61

کتاب «نگاهبان»، در دسته کتاب‌های تاریخ شفاهی قرار می‌گیرد؛ کتابی مستند، براساس خاطرات آدم‌هایی که در دوره‌ای زیسته‌اند و در حالت عادی نمی‌توان به تک‌تک این خاطرات دسترسی داشت، ولی ناشری اهتمام به جمع‌آوری این خاطرات می‌کند، در قالب یک کتاب. خواندن این‌دست کتاب‌ها امکان اشراف خواننده را بر اوضاع و احوال اجتماعی سیاسی اقتصادی دوره‌ای خاص میسر می‌کند. در این کتاب هم به‌خوبی این رسالت انجام شده است.
با خواندن خاطرات این کتاب، علاوه بر جنبه روایی و قصه‌گویی کتاب که مربوط به لذت خوانش متنی می‌شود، خواننده با اوضاع و احوال اجتماعی و روحیات مردم در دوره‌ای خاص از کشورمان آشنا می‌شود. دوره و نسلی که شاید از نظر اخلاقی و آن میزان ازخودگذشتگی و ایثار مردم ایران دیگر نتوان دید. 

تاریخ را باید خواند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها