این کتاب معروفترین و درخشانترین اثر پارکر جی پالمر، نویسنده، فیلسوف، جامعهشناس و استاد دانشگاه امریکایی است که به بیان چند دهه تجربه تدریس خود میپردازد.
پالمر گاهی به زبان شعر و گاه به زبان علم سخن میگوید شاید چون معتقد است قلب و ذهن، ترکیبی جداییناپذیرند و هر معلمی برای اینکه بتواند مطلبی را به ذهن شاگردانش منتقل کند، ابتدا باید دریچهای به قلب آنها بگشاید؛ مسیری که از قلب معلم شروع میشود و به قلب دانشآموز و دانشجو پیوند میخورد.
محور کتاب، معلم است زیرا پالمر باور دارد اصلاح نظام آموزشی جز با به رسمیت شناختن نقش و جایگاه محوری معلم در ساختار آموزشی و روابط انسانی حول محور تعلیم و تربیت ممکن نخواهد بود. معلم، همان حلقه گمشده در زنجیره نظام آموزشی است که اصلیترین بار را بر دوش دارد. با این حال کمتر به نیازها و نقش و جایگاه او اهمیت داده میشود و چه بسا همواره مورد هجمه و سرزنش است چه از سوی دانشآموزان، چه والدین و چه جامعه.
پالمر معتقد است بدون توجه به نقش و جایگاه حیاتی معلم نمیتوان امید به هیچ اصلاحی در نظام آموزشی داشت زیرا اصلاحات، وابسته به تخصیص بودجه و تعمیر ساختمانها و آجر و ملات نیست بلکه به نیروی انسانیای که در خط مقدم آموزش قرار دارند بستگی دارد.
نگاه پالمر به امر تدریس و معلمی، نگاهی دارای دو بعد مکمل و متمم است از یک طرف تلاش میکند ماهیت شخصی، درونی و وجودیِ تدریس را بشکافد و به بیم و امیدهای درونی معلم بها دهد و از سوی دیگر او را در بستر جامعه نشانده و در چارچوب روابط اجتماعی تعریف میکند. روابطی که نه تنها با شاگردان و مدیران برقرار است بلکه بسیار فراتر از کلاس درس میرود و با جامعه در کلیت آن پیوند میخورد.
پالمر همانقدر که از هویت و یکپارچگی درونی معلم میگوید و آن را کلید موفقیت در تدریس موثر میداند، به همان میزان نیز نسبت به تاثیر و تأثر محیط و اجتماعی بر یادگیری و یاددهی آگاه است و آن را به خدمت امر آموزشی میگیرد.
فصل دوم کتاب، سراسر به موضوع ترس میپردازد. ترسی که در نظام آموزشی نهادینه است ترس دانشآموزان و دانشجویان از معلم و استاد خود، ترس معلمان و استادان از شاگردان و فشارهای اقتصادی و اجتماعی محیط کاری، ترس همکاران از قضاوتهای یکدیگر و حتی ترس از روبهرو شدن با موضوعات درسی دشوار و درک پهنه و پیچیدگی علم.
پالمر میگوید:
«نهادهای آکادمیک، راههایی بیشمار برای مقابله با تهدید مواجهها پیش پایمان میگذارند؛ دانشجوها برای اجتناب از مواجهه با استاد، پشت دفترها و سکوتشان پنهان میشوند؛ استادها برای اجتناب از مواجهه با دانشجو، پشت میز خطابه، مدارک و قدرتشان پناه می گیرند و برای اجتناب از مواجهه با یکدیگر در پس تخصص آکادمیکشان پنهان میشوند. استادها و دانشجوها برای اجتناب از مواجهه با موضوع درس، همچون یکدیگر، پشت تظاهر به عینیگرایی سنگر میگیرند. دانشجوها میگویند: «از ما نخواهید فکر کنیم. تنها حقایق را به ما ارائه کنید» و استادها میگویند: «این هم از حقایق، لازم نیست فکر کنید فقط کافی است آنها را به خاطر بسپارید.» و سرانجام برای اجتناب از مواجهه با خودمان، هنر از خودبیگانگی در یک زندگی گسسته را میآموزیم.» (ص ۶۵)
نویسنده معتقد است کلید آموزش غلبه بر ترس است؛ ترسی فلجکننده که مانع از برقراری روابط انسانی موثر حول محور یادگیری و یاددهی میشود. اما غلبه بر ترس، مستلزم شناخت نشانههای آن در چهره دانشآموزان/دانشجویان و البته شناخت ترسهای درونی خود معلم است. این شناخت حاصل نخواهد شد مگر اینکه ما شهامت سخن گفتن از آنها و روبهرو شدن با آنها بیابیم.
پالمر در این کتاب همه جا درد گسستن و جدا افتادگی دارد. گسست از انسجام درون، گسست از اجتماع و گسست از خودِ ذاتِ علم. گسستی که معتقد است در نتیجه افسانه عینیگرایی و چیرگی آن بر ساختارهای آکادمیک ایجاد شده. نسخه او، اما ساده است: گسست را تنها باید از طریق پیوند و همبستگی درمان کرد. پیوند با خود، با دیگران و با موضوع دانش.
او با ابهام از ریلکه، شاعر بلندآوازه آلمانی، از «ذاتهای نهان» میگوید. ذاتهای نهانی که بزرگی و پیچیدگیشان ما را مسحور خود میکند همان چیزی که به علم، پویایی و حرکت میبخشد. ذاتهای نهان که در همه رشتهها وزمینههای علمی وجود دارند، همان تکیهگاههایی هستند که باعث میشوند شناخت ما از جهان، هرگز ایستا و مطلق نباشد. او روش علمآموزی را تشکیل «اجتماع حقیقت» به گردِ آن ذاتهای نهان میداند. ذاتهای نهانی که «در میانه نشستهاند» و ما چه استاد، چه دانشجو، به گرد آن حلقه میزنیم و گفتگویی زنده و نباض با آن را به راه میاندازیم. اجتماعی که آن ذات نهان را نه در مقام ابژهای بیجان و بیاثر بلکه در مقام سوژهای فعال و زنده، گذارده است.
پالمر مینویسد:
«وقتی سوژه را در مرکز توجه خود میگذاریم و به او احترام و اقتداری میبخشیم که معمولا برای موجودات انسانی قائلیم، در واقع به او اهمیت هستیشناسانه میدهیم. در اجتماع حقیقت، پیوندگاه همه روابط ما، خودِ «سوژه» است.
وقتی تلاش می کنیم از طریق اجتماع حقیقت سوژهای را بفهمیم، وارد الگویی پیچیده از روابط شامل مشاهده، تبیین، تصحیح و تکمیل یکدیگر میشویم که با اختلاف در این لحظه و اتحاد در لحظه بعدی همراهند. «اجتماع حقیقت» خطی، ایستا و سلسلهمراتبی نیست بلکه مدور، تعاملی و پویا است.
این پویایی جمعی که با قوانین مشاهده و تبیین هدایت میشود، به ما کمک میکند با حفظ تمرکز و انضباط در گفتمانها، خود را به عنوان یک «اجتماع» تعریف کنیم. برای بودن در اجتماع حقیقت، از تاریخ هنر گرفته تا شیمی و فلسفه، باید از هنجارها و روندهایی پیروی کنیم که از زمینهای به زمینه دیگر، متفاوتند. با اینکه استادها بنیادیاند اما قابلیت تغییر و تکامل دارند. به مرور که فهم ما از سوژه، تکامل مییابد میتوانیم هنجارها را به چالش بکشیم و تغییر بدهیم. اما پیش از آن باید قادر باشیم ضرورت هر تغییری را به طور علنی و عمومی توجیه کنیم.» (ص ۱۴۵)
پالمر در فصول بعدی به جنبه اجتماعیِ یادگیری و آموزش میپردازد و معلمان و اساتید را تشویق میکند درِ کلاسهای خود را بر روی همکارانشان بگشایند و اجازه دهند مسائلشان در کلاس را با همفکری و همکاری یکدیگر حل کنند.
در فصل پایانی، پالمر فراتر میگذارد و به اصلاحات آموزشی در سطح کلان میپردازد. مواجهه انفعالی با بایدها و نبایدها و سلسله مراتب سازمانی را نمیپذیرد و معلمان و اساتید را تشویق میکند که برای اصلاحات آموزشی پا پیش بگذارند و از طریق پیوستن به یکدیگر و ایجاد گفتمانهای بدیل و عمومی کردن جنش اصلاحی خود، نیروهای اجتماعی را برای ایجاد تحولات مثبت در نظام آموزشی بسیج کنند.
این کتاب با مقدمه بسیار جالبی از دکتر نعمتالله فاضلی همراه است. ایشان نه تنها به معرفی عمیق این اثر پرداختهاند بلکه دلالتهای آن را بر نظام آموزشی و آموزش عالی کشور، شرح و بسط میدهند. ایشان توضیح میدهند که چرا مطالعه این اثر و توجه به ایده اصلی کتاب برای معلمان و استادان ایرانی اهمیت و ضرورت دارد.
کتاب «شهامت تدریس» اثر پارکر جی پالمر در هفت فصل، با ترجمه نوگل روحانی و مقدمهای از نعمت الله فاضلی توسط انتشارات هوش ناب در ۲۴۰ صفحه (قطع رقعی) در پاییز ۱۴۰۰ منتشر شده است.
نظر شما