ما چهار نگهبان هستیم. وقتی اهریمن به جهان ما وارد شد، ایزدان برای مقابله با سیاهی او نگهبانان فر جاوید را آفریدند تا از روشنی پاسداری کنند. سرنوشت ما و آفریدگان اهریمن بههم گره خورده است.
همیشه تنها: پیوند با نگهبانان فر جاوید
شخصیت اصلی داستان دختری است بهنام ایوار که پس از دست دادن اعضای قبیلهاش، یکه و تنها به جاده میزند تا در سرزمین پهناور خوانیرا با سرنوشت خود رودررو شود. او طی ماجراهایی به توانایی جادویی خود در فرمان دادن به باد پی میبرد و به نگهبانان فر جاوید میپیوندد تا بهعنوان نگهبان باد با اهریمن که به شکلی مرموز قدرتمند شده و زمستانی سخت را بر اغلب سرزمینها چیره کرده، مبارزه کند. با این حال این تمام چیزی نیست که ایوار از زندگی میخواهد. او باید انتخاب کند: انتخابی دشوار میان انجام وظیفه یا میل به قدرت و جاودانگی...
آشنا، اما غریب: یک فانتزی پسامدرن
داستان تماماً از زاویه دید اولشخص و از زبان ایوار روایت میشود و در دو خط زمانی مجزا جریان دارد: گذشته و حال ایوار. خواننده به شکل متناوب با گذشته و حال ایوار و تکوین شخصیت او آشنا میشود و بهطور ضمنی درمییابد که جهان داستان فضایی ملهم از تاریخ اساطیری ایران دارد. از اشارات گوناگون پیداست که داستان در زمان پادشاهان پیشدادی رخ میدهد؛ با این حال دیدن اسامی آشنایی چون جم، منوچهر، ورجمکرد، و... نباید خواننده را در هرگونه گمانهزنی به اشتباه بیندازد: نویسنده از شخصیتها و عناصر آشنا استفاده کرده تا داستانی کاملاً متفاوت را روایت کند و همین نگهبان باد را بهکلی از دیگر آثار اقتباسیافته از اساطیر ایرانی متمایز میکند.
در یکسوم پایانی کتاب خط زمانی گذشته متوقف میشود و داستان ایوار تا پایان کتاب تنها در زمان حال روایت میشود؛ از این رو روایت داستان شتاب بیشتری پیدا کرده و به همان میزان از جزئیات کاسته شده است. این سبک روایی نامتعارف و تا حدی ازهمگسیخته و همچنین آشناییزدایی از اسمهای آشنا به ما اجازه میدهد نگهبان باد را داستانی پسامدرن تلقی کنیم که تمایل به شکستن چارچوبهای مرسوم دارد. با این همه داستان تا حد مطلوبی از جذابیت برخوردار است که مخاطب را علیرغم شیوه روایی نامتعارفش با خود همراه کند.
خون در میان برف: شخصیتپردازی و صحنهآرایی
از بابت شخصیتپردازی و صحنهآرایی و توصیف، داستان از همان صفحات نخست گیراست و خواننده را از همان آغاز به میانه صحنهای هیجانانگیز و هراسآور پرتاب میکند. پرشهای زمانی میان گذشته و حال، مخاطب را با چگونگی شکل گرفتن شخصیت ایوار آشنا میکند. گذشته از ایوار بهعنوان شخصیت اصلی، شخصیتهای فرعی داستان حتی اگر نقشی کوتاه و گذرا داشته باشند نیز غالباً پرداختی مطلوب و پذیرفتنی دارند. با این حال تقریباً هیچ کدام از آنها اعم از قوی و ضعیف از مرگی محتوم و اغلب هولناک گریزی ندارند.
این هشداری است به خواننده تا چندان به شخصیتهای کتاب دل نبندد! تقریباً هیچ کدام از شخصیتهای داستان را نمیتوان نمادی مطلق از خیر یا شر تلقی کرد. غالب شخصیتها خاکستری هستند و قرار نیست از زبان آنها شاهد موعظههای اخلاقی باشید. این مسائل نگهبان باد را به یک فانتزی واقعگرایانه و غیرشعاری تبدیل کرده است. توصیفات کتاب از چشماندازهای طبیعی نیز بسنده و مطلوب است؛ خصوصاً چشماندازهای وسیع پربرف که تقریباً در سرتاسر داستان دیده میشوند.
یک فنجان نوشیدنی با قهرمان: نثر بیتکلف و خودمانی
نگهبان باد برخلاف بسیاری از آثار ملهم از اساطیر و حماسههای ایرانی از نثر کهنهنمایانه و فخرفروشانه فاصله گرفته و نثری شیوا و روان دارد. آنجا که صدای ذهن ایوار را در جایگاه راوی داستان میشنویم با نثری رسمی مواجهایم؛ اما گفتوگو میان شخصیتها به زبان محاوره و بهصورت شکسته نوشته شده که همین به صمیمیت و دلنشینی نگهبان باد بهعنوان یک فانتزی ماجراجویانه با پسزمینه تاریخ اساطیریحماسی ایران بسی افزوده است.
نویسنده همچنین در نامگذاریها طرحی نو درانداخته و راهی میانه رفته است: نه بر استفاده از اسامی سنگین و مهجور باستانی اصرار ورزیده و نه از اسامی دمدستی و مرسوم معاصر که ممکن بود فضای کهن داستان را مخدوش کنند بهره برده است. نامهایی چون ماتکی، اَرزو، ویذت، رامی، سِتی، ایلا، وساک و... نه آنچنان منسوخ بهنظر میرسند که خواننده را به زحمت بیندازند و نه آنقدر پیشپاافتاده و معمولی هستند که در ذهن مخاطب جای نگیرند و خاص بودن یک اثر فانتزی را خراب کنند.
دوالپا بانو: یک جهانسازی خلاق
از مؤلفههای مهم در ارزیابی یک داستان فانتزی چگونگی «جهانسازی» آن است. از یک داستان فانتزی انتظار میرود سازوکار حاکم بر جهانش و مخلوقات ساکن آن را تا حدی توضیح دهد که بتوان مرز مشخصی میان آن با یک داستان نمادین خیالانگیز یا داستانی واقعگرایانه ترسیم کرد. نگهبان باد بهعنوان یک رمان فانتزی در این زمینه نیز کمابیش مطلوب ظاهر شده و به ویژه باید از خلاقیت نویسنده در پردازش انواع گوناگون دیوها یاد کرد: از کلاغهای کاشگین که دستهجمعی و بهصورت انتحاری به قربانی خود حمله میکنند گرفته تا شبحخرسهای از مرگ بازگشته که بهدنبال انتقام، قاتلان خود را تعقیب میکنند.
اما بارزترین هیولای داستان بدون شک دوالپاست که نباید آن را با موجود شریری با همین نام در افسانههای عامیانه ایرانی اشتباه گرفت: دوالپای نگهبان باد هزارپایی عظیم با بالاتنه هولناک و از ریختافتاده زنی کور است که کسی را یارای رهایی از کینه عمیق او نیست؛ مگر آنکه یکی از آن دو، دوالپا یا قربانیاش، کشته شوند. منطق جادویی داستان اصولاً چیز جدیدی نیست و به کرات در آثار فانتزی گوناگون به خدمت گرفته شده است: استفاده از قدرت جادویی نهفته در عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و آتش.
چهار نگهبان اصلی فر جاوید نیز در واقع نگهبانان عناصر چهارگانه هستند. با این حال بهرهگیری از این کلیشه قدیمی در ترکیب با اساطیر ایرانی محتوایی تازه و بدیع پدید آورده است. نگهبان باد از همان آغاز بهعنوان یک فانتزی مستقل و خودبنیاد ظاهر میشود که وامدار هیچ اثر دیگری نیست. اصولاً اقتباسی دانستن نگهبان باد شاید اندکی غلطانداز باشد؛ چرا که در عین بهره بردن از مایههای اساطیر و حماسههای ایرانی راه خود را رفته و طرحی نو در انداخته است.
درختان نمیگذارند جنگل را ببينم: پسزمینهی ضعیف داستان؟
گرچه تشخیص اینکه نگهبان باد در فضای تاریخ اساطیری ایران سیر میکند برای خواننده آگاه دشوار نیست، با این حال برخی اشارات به شخصیتهای دیگر فرهنگها مانند اساطیر یونان و میانرودان و ذکر صریح اسامی آپولو، گیلگمش، انلیل و... در متن داستان ممکن است باعث سردرگمی مخاطب در تشخیص پسزمینه تاریخیاساطیری آن شود. اگرچه در متن داستان توضیح روشنی درباره چند و چون این پسزمینه داده نمیشود، اما با اندکی دقت میتوان دریافت همانگونه که نویسنده در ارجاعاتش به اساطیر ایرانی آنها را بهکلی تغییر داده، از اساطیر سایر ملل نیز بدون تغییر در داستان استفاده نکرده و کوتاهسخن اینکه نسخه دلخواه و بدیع خود را از اساطیر ارائه کرده است، هرچند که توضیح روشنی هم درباره منطق این کار داده نمیشود. پسزمینهی تاریخی و سیاسی داستان نیز چندان خالی از ابهام نیست.
از شورایی که پس از ناپدید شدن پادشاه گشتاسپ در برف و یخ تپههای «مازان» اداره امور کشور خوانیرا را بر عهده گرفتهاند اساساً چیزی نمیدانیم و عدم وجود قدرت مرکزی و مقتدر در جهان داستان احساس میشود. بخش اعظم داستان در خوانیرا رخ میدهد، اما تقریباً هیچ اشارهای به پسزمینههای سیاسیاجتماعی آن نشده است. در خوانیرا تنها از دو مرکز عمده تمدن، «شهر شاهان» و «آریانا» (جایگاه ورجمکرد، کاخ جادویی پادشاه جم) یاد میشود. با این حال توضیحات داستان درباره کشور تورا، همسایه خوانیرا بسنده و مطلوب است.
تنها از مطالب یک فصل از کتاب بهخوبی میتوان وضعیت کشور تورا با طبیعتی دستنخورده و مردمانی ایلیاتی را درک کرد. بهطور کلی از بابت جهانسازی و پسزمینههای داستانی، درباره نگهبان باد میتوان از مَثَل «درختان نميگذارند جنگل را ببينم» بهره برد: در حالی که جزئیات داستان اعم از شخصیتپردازی، فضاسازی، توصیفات و نوآوریهای نویسنده ستودنی است، اما نمیتوان پسزمینهای که همه این جزئیات زیبا در آن قرار گرفتهاند به دقت تشخیص داد. همین مسئله ما را به اساسیترین ایرادی که ممکن است از نگهبان باد گرفته شود رهنمون میشود.
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود: ضعف در پیرنگ یا داستانی پسامدرن؟
نگهبان باد دقیقاً درباره چیست؟ این سؤالی است که مخاطب پیش از تصمیم به خواندن کتاب از خود میپرسد. از متن پشت جلد کتابها عموماً برای معرفی اجمالی و تبلیغ کتاب استفاده میشود. اما متن پشت جلد نگهبان باد اساساً چیزی درباره کلیت ماجرا به مخاطب نمیگوید. پس از کجا بفهمیم نگهبان باد درباره چیست؟ عملاً هیچ راهی بهجز خواندن کل کتاب وجود ندارد! آیا پس از خواندن کل کتاب میتوان خلاصهای از کلیت داستان را بدون لو دادن آن ارائه کرد؟ این همان کاری بود که من در ابتدای نوشتار حاضر سعی در انجامش داشتم. البته این نیز ممکن است تکنیک خاص نویسنده برای دادن اطلاعاتی مبهم به مخاطب و کنجکاو کردن او برای خواندن کتاب تلقی شود؛ هر چند که ممکن است برخلاف ذائقه و عادت برخی از مخاطبان باشد.
نگهبان باد علیرغم مزایای بسیارش که از همان اوایل کتاب هویداست، علیالظاهر در داستانپردازی ضعفهایی دارد. ابهاماتی درباره بعضی وقایع و گذشته شخصیتها، بهویژه پرندهای غولآسا که در میانه داستان ظاهر میشود وجود دارد که تا پایان داستان نه تنها برطرف نمیشوند، بلکه به تعدادشان هم افزوده میشود. اما چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ داستان نگهبان باد بهوضوح بسیار گستردهتر، عمیقتر و پیچیدهتر از چیزی است که در ظاهر بهنظر میرسد و انگار آنچه ما بهعنوان سرگذشت ایوار میخوانیم عملاً بخشی بسیار ناقص از کلیت داستان است و در واقع نیز چنین است.
شاید بهتر بود نویسنده داستانش را بهعنوان جلد اول از یک مجموعه معرفی میکرد که قرار است با نوشتن جلدهای بعدی کامل شود. در این صورت خواننده میتوانست خاطرجمع باشد که نقاط ابهام جلد اول در جلدهای آتی روشن خواهند شد؛ نقاط ابهامی که در یک داستان تکجلدی مشخصاً ایراد محسوب میشوند. با این همه همانگونه که پیشتر ذکر آن رفت، نگهبان باد از شیوه روایی نامتعارفی پیروی میکند و چه بسا تصمیم نویسنده در استفاده نکردن از عنوان اصلی و فرعی و معرفی نکردن اثر خود بهعنوان یک چندگانه فانتزی و همچنین بازی با اساطیر ملل مختلف بدون ذکر منطقی مشخص، کاملاً تعمدی و تکنیک نویسنده بوده باشد.
خونین و تاریک: نگهبان باد برای چه سنی مناسب است؟
دنیای ترسیم شده در نگهبان باد بهوضوح خونین و خشن و تاریک است. گذشته از سردی و خشونتی که در داستان دیده میشود، وجود برخی مضامین بزرگسالانه و ابهامات اخلاقی در تصمیمگیریهای شخصیتهای داستان باعث میشود که نگهبان باد را بیشتر برای جوانان و نوجوانانِ بزرگسال مناسب بدانیم.
نگهبان باد علیرغم تمام ایراداهایی که به درست یا غلط میتوان از آن گرفت، مسلماً اثری درخور توجه است. اگر به تاریخ اساطیریحماسی ایران علاقهمندید و از اقتباسهای فخرفروشانه و سرشار از تکرار مکررات از اساطیر و افسانههای ایرانی خسته شدهاید، ممکن است نگهبان باد را تجربهای متفاوت و دلچسب بیابید. همچنین اگر صرفاً مخاطب ژانر فانتزی هستید، میتوانید از این کتاب بهعنوان یک فانتزی دگرجهانی و مستقل لذت ببرید. البته اگر چندان با ادبیات فانتزی تألیفی به زبان فارسی میانه خوبی ندارید میتوان علت آن را درک کرد.
به هر حال ژانر فانتزی به معنای مدرن کلمه هنوز جایگاه درخور خود را در ادبیات فارسی پیدا نکرده است. اما نگهبان باد فارغ از قضاوتهای سلیقهای، ظرفیت این را دارد که از جمله آثار آیندهداری باشد که جایگاه ژانر فانتزی در ادبیات فارسی را ارتقا خواهند داد. احتمالاً از اعتماد به نگهبان پشیمان نخواهید شد. شاید زمان آشتی با فانتزی تألیفی به زبان فارسی فرا رسیده باشد.
کتاب «نگهبان باد» نوشته پگاه خدادی را انتشارات بهنام در 392 صفحه و با جلد شومیز و قیمت 70 هزار تومان منتشر کرده است. طراحی جلد زیبای کتاب را میکائیل ایلوخانی انجام داده است.
نظر شما