گفتوگوی اختصاصی ایبنا با پروفسور «نادر انتصار» رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلاباما امریکا؛
اثری آکادمیک برای تبیین سیاست ترامپ در قبال ایران وجود ندارد/ «نظریه اجبار»؛ تبیین کننده سیاست واشنگتن
پروفسور «نادر انتصار» رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلاباما امریکا معتقد است مطالعه ای آکادمیک در خصوص سیاست خارجی دولت ترامپ در خصوص ایران صورت نگرفته است.
پروفسور «نادر انتصار» رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلاباما امریکا است. او درجه لیسانس خود را از دانشگاه کالیفرنیا، فوق لیسانس از دانشگاه میسوری و دکتری را از دانشگاه سنت لوئیس امریکا اخذ کرده است. مطالعات دفاعی و سیاست خارجی؛ کشورهای در حال توسعه به ویژه کشورهای خاورمیانه؛ سیاست بینالملل و اقتصاد سیاسی؛ حقوق بین الملل و مدیریت منازعه از جمله حوزههای مطالعاتی انتصار است. انتصار از اساتید مطرح مطالعات خاورمیانه در سطح بینالمللی است و کتاب «سیاست کردها در خاورمیانه» از وی منبعی قابل توجه در مطالعات کردی است. در ادامه گفتوگوی ایبنا با وی را درباره این اثر و «نظریه اجبار» میخوانیم:
لطفا توضیحاتی در مورد آخرین کتاب خود بفرمایید؟ توسط چه ناشری منتشر شده است؟
آخرین کتاب من که عنوانش «ترامپ و ایران: از مهار تا مقابله» است چند ماه قبل توسط انتشارات لکزینگتون که زیر پوشش شرکت رومن و لیتلفیلد است همزمان درآمریکا و انگلستان منتشر شد. کتاب شامل هفت بخش و ۲۷۷ صفحه است و کتابنگاری یا بیبلیوگرافی مفصل و جامعی دارد. عنوان انگلیسی کتاب این است
Trump and Iran: From Containment to Confrontation
این کتاب پذيرش خوبی در میان افراد آکادمیک و متخصصین داشته است و فصلنامه معتبر «فارین افرز» بررسي بسیار مثبتی از این کتاب نوشته است.
پرسش اصلی شما در این کتاب چه بوده است؟
سؤال اصلی که در این کتاب مطرح شده این است: آیا سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ از دید استراتژیک تغییرات بنیادی در رابطه واشنگتن و تهران ایجاد خواهد کرد و یا اینکه چارچوب سیاست آمریکا در مقابل ایران ثابت خواهد ماند و فقط تغییرات تاکتیکی در آن ایجاد خواهد شد و چه عواملی باعث این تغییرات خواهند شد؟
فرضیه و پاسخ اصلی شما به این پرسش چه بوده است؟
پاسخ که در این کتاب به سؤال فوق داده شده است نشانگر این است که اهداف اصلی سیاست خارجی آمریکا در مورد ایران در دوره ترامپ شبیه سیاست خارجی رئیس جمهورهای سابق آمریکا خواهد بود. ممکن است تاکتیکهای ترامپ غیر قابل پیشبینی باشند ولی در استراتژی و اهداف اصلی آمریکا تغییرات عمدهای ایجاد نخواهد شد و برای ترامپ تاکتیک بازدارندگی و مقابله دو روی یک سکه خواهند بود.
ضرورت نگارش این کتاب چه بوده است؟
این اولین کتابی است که به صورت جامع و آکادمیک و با استفاده از تئوریهای روابط بینالملل به تحليل و تشريح سیاست خارجی ترامپ در مورد ایران پرداخته است. تا آنجایی که من اطلاع دارم، هنوز کتاب جامع و آکادمیک دیگری در این موضوع چاپ نشده است.
از چه نظریه روابط بینالملل برای تشریح سیاست خارجی دولت ترامپ در قبال ایران بهره بردید و دلیل آن چه بوده است؟
علیرغم ماهیت جسورانه شخصیت ترامپ و رفتار سیاست خارجی، نظریه اجبار(theory of compellence)، که در این کتاب استفاده شده است، میتواند ابعاد بسیاری از سیاستهای آمریکا در قبال ایران در دوران ترامپ را توضیح دهد. اجبار نوعی تهدید است که سعی میکند یک دولت را از طریق تهدید به استفاده از زور یا استفاده واقعی از نیروی محدود تغییر دهد. اجبار را میتوان واضحتر به عنوان یک استراتژی دیپلماتیک سیاسی توصیف کرد که هدف آن تأثیر بر اراده یا ساختار تشویقی دشمن است. این استراتژی ترکیبی از تهدیدهای زور و در صورت لزوم استفاده گزینشی از نیرو به صورت گسسته و کنترل شده، در یک استراتژی چانهزنی است که ممکن است شامل انگیزههای مثبت باشد. هدف این است که یک دشمن را وادار به انجام خواستههای خود کند یا در مورد مطلوبترین مصالحه ممکن مذاکره کند، در حالی که همزمان با مدیریت بحران از تشدید ناخواسته و غیرقابل کنترل نظامی جلوگیری میکند.
متمایز از نظریه بازدارندگی، که یک استراتژی با هدف حفظ وضع موجود (منصرف کردن مخالفان از انجام یک اقدام) است، «اجبار» مستلزم تلاش برای تغییر وضعیت موجود است (متقاعد کردن مخالف برای تغییر رفتار خود). عملی کردن موفقیتآمیز «اجبار» سختتر و دشوارتر از بازدارندگی است. اجبار میتواند شامل راهکارهایی برای تنبیه دشمن، افزایش خطر برای دشمن یا نفی دشمن از دستیابی به اهداف باشد. موارد موفقیت آمیز اجبار در یک مورد ممکن است بر سایر کشورها تأثیر بازدارنده داشته باشد، در حالی که «اعتبار» (reputation) به دلیل عدم عزم و اراده ممکن است بازدارندگی عمومی و اجبار آینده را تضعیف کند. اجبار معمولاً مستلزم تلاش برای تغییر محاسبات تصمیم گیری دشمن با دستکاری هزینهها و مزایای اقدامات خاص است.
درباره این نظریه، نظریهپردازان دیگر چه دیدگاهی دارند؟
جوزف نای، نظریهپرداز مشهور روابط بینالملل تأکید میکند که اجبار به اعتبار و هزینه تهدید بستگی دارد. به عبارت دیگر، اگر تهدیدی معتبر نباشد، ممکن است در پذیرش ناموفق باشد و هزینهای برای اعتبار دولت مجبور به همراه داشته باشد. به طور کلی، تهدیدها در صورت شکست، نه تنها در تشویق مقاومت در برابر هدف، بلکه در تأثیر منفی بر طرفهای ثالث که نتایج را مشاهده میکنند، پرهزینه هستند.
اصطلاح بازدارندگی از اجبار متمایز است. توماس شلینگ(Thomas Schelling)، پژوهشگر نظریهبازی (game theory) و بحران بینالمللی، در اثر تأثیرگذار خود، «اسلحه و نفوذ»، یک مفهوم کلی از نظریه اجبار را مطرح میکند که فراتر از بازدارندگی است. به گفته شلینگ، بازدارندگی صرفاً یک تهدید منفعل است که هدف آن جلوگیری از اقدام دشمن است. این فقط یک تهدید است. ابتکار عمل بر روی حریف قرار میگیرد تا اولین کنش و اقدام را انجام دهد که متعاقبل اجبارکننده به آن واکنش نشان دهد. شلینگ معتقد است که بازدارندگی تصویری جامع از اجبار ارائه نمیدهد و شلینگ را به معرفی مفهوم اجبار سوق میدهد.
تمایز بین اجبار و بازدارندگی را چگونه تعریف میکنید؟
«اجبار»، برعکس «بازدارندگی»، ابتکار اولین کنش و اقدام عمل اول را به اجبارکننده تغییر میدهد. در حالی که بازدارندگی به معنای منتظر ماندن منفعلانه به امید عدم پاسخگویی است، اجبار «فعال» است و مانند بازدارندگی منفعل نیست، در نتیجه «باعث خروج او، یا پذیرفتن او، یا همکاری او با عملی که تهدید به صدمه میکند» است. هنگام تمایز بین بازدارندگی و اجبار، بازدارندگی را میتوان به عنوان «کشیدن خط در شن» توصیف کرد و تنها در صورت عبور دشمن از آن اقدام و عمل کرد. در مقابل، اجبار مستلزم این است که مجازات تا زمانی که دیگران اقدام و عمل نکنند اجرا شود نه اینکه در صورت بازدارندگی عمل کند. تهدیدی که از اجبار و بازدارندگی تشکیل شده است مربوط به کنش و اقدام و عدم اقدام است. «الکساندر جورج»( Alexander George)، نظریه پرداز برجسته روابط بینالملل و پیشگام در زمینه روانشناسی سیاسی، مانند «شلینگ»، برای ایجاد استراتژی دیپلماتیک اجبار تلاش کرد. با این حال، نظریه «اجبار» جورج با «جنگ مبتنی بر اجبار» شلینگ متفاوت است زیرا جورج معتقد بود که اجبار «زیرمجموعهای از تهدید و اجبار» است. او آن را فقط شامل اقدامات جبری «دفاعی» میدانست: وادار کردن یک هدف به توقف یا معکوس کردن اقدام قبلی، و نه یک هدف تهاجمی وادار کردن آن به انجام کاری. برای جورج، اجبار اساساً تجسم فلسفه «هویج و چماق» است: انگیزه برای تحریک هدف برای تسلیم در برابر خواستههای شما استفاده میشود، در حالی که در همان زمان تهدید آمیز به نظر میرسد.
یک بحث مطرح این است که نظریه روابط بینالملل قابلیت تحلیل سیاست خارجی را ندارد. اما شما از نظریه روابط بینالملل برای تشریح سیاست خارجی بهره بردید. مزیت این کار برای مطالعه شما چه بوده است؟
اگرچه هیچ نظریهای درباره روابط بینالملل نمیتواند رفتار سیاست خارجی ترامپ در قبال ایران را توضیح دهد، اما نظریه اجبار نزدیکترین نظریه موجود در میان نظریههای روابط بینالملل است که میتواند سیاست خارجی ترامپ در قبال ایران را تبیین کند. مولفه اصلی استراتژی اجبار ترامپ بر مبنای «تسلط کامل» یا آنچه «فشار حداکثری» نامیده میشد، استوار بود. آنچه استراتژی اجبار ترامپ را از استراتژیهای دیگر روسای جمهور پیشین ایالات متحده متمایز میکرد، باور کورکورانه وی در مورد تأثیر زور و تاکتیکهای قلدری به تنهایی با انگیزههای اندک یا بدون انگیزه برای تضمین تسلیم ایران در برابر خواستههای آمریکا بود. در نهایت، «فشار حداکثری» نتوانست به اهداف ترامپ برسد.
مطالعه این کتاب برای چه طیفی از خوانندگان مناسب است؟
این کتاب برای جامعه آکادمیک بهخصوص افرادی که رشته تحصیلی و تحقیقی آنها علوم سیاسی، روابط بینالملل و سیاست خارجی آمریکا است مناسب است. بهعلاوه سياستگذاران، روزنامهنگاران و افرادی که در مورد آینده روابط ایران و آمریکا کنجکاو هستند از مسائلی که در این کتاب مطرح شده است میتوانند بهرهمند شوند.
نظر شما