مسیحا تازهترین اثر منتشرشده از سوی انتشارات کتاب نیستان است که به قلم مهدی مبشری در قالب نامههایی از پدری به پسرش نگارش یافته است.
گویی مسیحا زاده حالی خوش است.
جدالی در جبههای، تنی در مقابل تنی به زانو درآمده. غائله خوابیده...
حالا "قلم" سلطان این عرصه تنگ است: آری "دل"
درچهل سحر دل واژه به واژه تپیده.
نگاریدن آغاز شده
کبوتر دل پدری نامه می برد به بارگاه اندیشه پسری.
این آدم غریب فریبخورده را درمان تنها نهیبزدن خویش است به خویشتن.
مسیحا نود و دوبرگ است که لابهلای نیها در نیستان اوفتاده...
"عباس لایق" این شریفِ وارسته، مرد پاکنهادی که بوی کلمه و بیت و غزل می دهد در مقدمه این نهیبنامه (مسیحا) نگاریده که:
"زبان (مهدی مبشری) زبان دل است. او کمتر در بند عبارت بوده است؛ گرچه عباراتی در جزر و مد دریاوارشان او را به بند کشیدهاند و بلعیدهاند."
(مسیحا ) نام فیروزهرنگی است که بر صفحه سپیدی برگبرگ روییده و ذوق و نگاه "فرزانه حیدری" است که تا ابد روی جلد این پند و نهیبنامه مانده است.
پدر دراین نهیبنامه از اتفاقات ساده و روزمره هر جانداری شروع می کند، قواعدی که میل آدم به انسانشدن آنها را وضع کرده.
از خوردن و آشامیدن و گفتن و شنیدن آغاز می کند تا برسد به شجاعت و حیا و انصاف و حریت و حتی در بابی به خلوت آدم آنگاه که پناه میبرد به آوازخواندن هم سر کشیده.
گاهی به جای گفتن، نوشتن شاید راه کوتاهتری برای رسیدن به فحوای کلام باشد.
انگار تاثیر قلم بیشتر از زبان است!
حضرت دوست در مصحف شریفش اینگونه سروده:
"ن والقلم و ما یسطرون"
نظر شما