فکر میکنم که ما در زمینه رمان و بهویژه رمان مدرن تجربه و آگاهی کافی نداریم و هنوز در این مسیر رشد نکردهایم. شاید دلیل آن آشنا نبودن شماری از نویسندگان ما با زبانهای خارجی باشد.
آقای رهنما شما وارد هشتمین دهه از زندگی خود شدهاید. در این میان کاری بوده که بیشتر از همه دوست داشته باشید انجامش بدهید و موفق به اجرای آن نشده باشید؟
نه! هیچ کاری! و این را هم بگویم که کار امروز کاملا مورد رضایت من است. منتهی باید بگویم که روزی که من نتوانم بنویسم، روز مرگ من است.
مسألهای بوده که در این سالها شما را آزرده خاطر کرده باشد؟
بله. سانسور کتاب
فکر کنم که روح این موضوع و اعتراض به آن را میشود به نوعی در کتاب تازهتان هم دید. به نظرم «حق با شاخ نبات است» اثری اعتراضی و در عین حال طنز است کتابی آکنده از حرفهای ناگفته که با بیان مینیمال به آنها اشاره شده است.
به باور من مجموعه «حق با شاخنبات است» کتاب تاریخی نیست. من آن را مجموعهای از داستانهای واقعی و تخیلی میدانم و البته گاهی هم این داستانها طنزآمیز میشود.
طنز هم همیشه دستاورد خوبی برای بیان اعتراضی بوده است...
شاید توضیح کوتاهی درباره طنز بیجا نباشد. طنز خبر ظریفی است، اگر به اندازه کافی جدی گرفته نشود، به اثری مضحک و نخنما و اگر بیش از حد جدی گرفته شود به هجو تبدیل میشود. از سوی دیگر بین طنز و لطیفه فاصله است. لطیفه زمینهای عاطفی دارد و طنز زمینهای ذهنی. اما ذهن طنزپرداز ذهنی است. طنز در بند و طغیانگر؛ و شگفتا وسیلهای که طنزنویس از آن برای بیان این خشم استفاده میکند خنده است! این خنده بغضآلود و از سر درد است. این خنده سطحی نیست، تصادفی نیست، برای تفریح نیست، اگر لطیفه نشاندهنده تناسب و تعادل باشد طنز بیانگر تناقض و تضاد است. گذشته از آن نیشخند طنز کنایهآمیز است و نشانگر خشم و قهری است که با متنی حکیمانه آمیخته است. طنز با نوعی شرم توأم است، اما هزل دریده است و مرزی نمیشناسد. هزل صریح است و طنز کموبیش در پرده؛ هزل وقیح است و طنز متین؛ هزل، بیرگ است و طنز، متعصب.
آقای رهنما شوخطبعی و بذلهگویی ما ایرانیها معمولا به شکل طنز شفاهی آشکار میشود و نه طنز کتبی. شما علتش را چه میدانید؟
پاسخ ساده است؛ ما شرقیها مردمی انتقادپذیر نیستیم. از این رو طنز را که شالوده آن بر انتقاد استوار است، برنمیتابیم.
شما بیشترین تلاش و کار خود را در سالهای گذشته در زمینه شعر و ادبیات استوار کردهاید و کمتر به خاطر داریم که اثری در حیطه تاریخ را تألیف و منتشر کرده باشید. طبعا این اتفاق وقتی برای اثر متأخر شما شکل میگیرد این سؤال پیش میآید که چرا رویکرد نوشتاری شما تغییر کرده است؟
من تاکنون نزدیک به ۵۰ کتاب در ایران و اروپا منتشر کردهام. همه این آثار در زمینه فرهنگ و ادبیات است، چه مقالات علمی، چه نقد، چه شعر و چه ترجمه. من قبلا هم گفتهام آگاهی ویژهای در زمینه مسائل تاریخی ندارم. دغدغههای من از نوعی دیگر است. این کتاب را هم اثر تاریخی نمیدانم و بیشتر آن را در گونه داستان کوتاه میپندارم. این را هم بگویم که این کتاب آخرین اثر من در زمینه داستان کوتاه خواهد بود.
دوست دارم بفرمائید که چرا این واپسین اثر داستانی شما اینچنین رنگ مینیمالیسم به خود گرفته است.
در نگارش داستانهای مجموعه «حق با شاخنبات است» به چند نکته توجه کردهام. اول تنوع زمانها، مکانها، و شخصیتها و دوم بهرهگیری از عنصر طنز، چون اعتقاد دارم که در روزگار تراژیک ما باید کمدی نوشت و از طنز استفاده کرد. از سوی دیگر رعایت کوتاهی متن و حتی رعایت فشردگی جملهها و پرهیز از پرداختن به جزئیات را هم دوست دارم و در این اثر به کارش گرفتهام و حتی در مواردی نهچندان اندک تبدیل جمله به یک کلمه را در دستور کار نوشتنم قرار دادم. فکر میکنم در روزگار شتابزده ما دیگر نمیتوان مانند شهرزاد قصهگوی آرام و با تأنی سخن گفت.
من داستانهای کوتاه این کتاب را در موارد زیادی وامدار سنت ادبی ایران دیدم. سنتی که رد حکایتهای متون کهن ما بر آن بسیار دیده میشود. و جالب بود که شما با بیش از پنج دهه تحقیق و واکاوی و تدریس ادبیات آلمان در هنگام داستاننویسی تحت تأثیر آن قرار نمیگیرید.
من خودم را به نسبت زیادی وامدار فرهنگ و ادبیات آلمانی میدانم با این همه اما من خود را بیشتر از آن وامدار فرهنگ و ادبیات جهانی میدانم. هرچند آشنایی من با چند زبان بیگانه، پرداختن به این حوزه را آسان کرده است. اما میخواهم اعتراف کنم که در میان همه آنها شیفتگی من به فرهنگ و بهویژه ادبیات فارسی بسیار بیشتر از مابقی است. گذشته از آن من به روانکاوی علاقه فراوان دارم. حتی موضوع رساله دکتری من «بازتاب نظریههای فروید در ادبیات قرن بیستم آلمان» بوده است. همه اینها روی هم منجر به این اتفاق نوشتاری و ادبی شده است که در کتاب میبینید.
نکته جالب دیگر درباره این کتاب نیز حال و هوای شاعرانه آن بود. در جایی خواندم که عنوان کرده بودید ما در شعر و داستان کوتاه در جهان توانستیم دستی برآتش داشته باشیم اما در رمان نه. این سالها اتفاقات زیادی در حوزه داستان بلند در کشور ما رخ داده است. شما کماکان با این همه اتفاق بر همان نظر ماندهاید؟
در مورد مقوله شعر و تحولات آن میتوان به دو مقدمهای که من بر کتابهای «شعر، رهاییست» و «از شعر خاکستری تا شعر سپید» نوشتهام مراجعه کرد که انتشارات ققنوس آنها را منتشر کرده است. در مورد داستان کوتاه و رمان هم سالها پیش نظرم را کاملاً در مقالهای در همین زمینه بیان کردهام که در ماهنامه ادبیات و فلسفه با عنوان «گفتگو با دکتر تورج رهنما» در آذر ۱۳۶۰ به چاپ رسیده است. در آنجا اشاره کردهام که داستان کوتاهها بیشتر از هر نوع دیگر ادبی مورد استقبال منتقدان و خوانندگان خارجی است. البته چند رمان فارسی از جمله «بوف کور»، «چشمهایش»، «شوهر آهوخانم»، «جای خالی سلوچ» و چند رمان اخیر مستثنی هستند و از ترجمه آنها در غرب استقبال شده است. بهویژه از اثر بزرگ صادق هدایت یعنی «بوف کور». فکر میکنم که ما در زمینه رمان و بهویژه رمان مدرن تجربه و آگاهی کافی نداریم و هنوز در این مسیر رشد نکردهایم. شاید دلیل آن آشنا نبودن شماری از نویسندگان ما با زبانهای خارجی باشد. ضمنا فراموش نباید کرد که ما انواع ادبی جدید از جمله داستان کوتاه، رمان، شعر، و نمایشنامه را از غرب گرفتهایم و تجربههای ما بجز در زمینه داستان کوتاه هنوز نتیجه صد در صد مطلوب نداشته است.
گفتوگو از زهره حسینزادگان مدیر روابط عمومی گروه انتشاراتی ققنوس
نظرات