نویسندگان آسیایی-امریکایی همیشه کار خود را انجام دادهاند. این صنعت نشر است که سرانجام به آنها تن داد.
او حالا ۲۰ سال بعد، با یادآوری آن روز میگوید: «من فقط نوشته را میخوانم، و اگر واقعا فکر کنم باید دست از تلاش برای پیدا کردن یک ناشر بردارم، این کار را میکنم.» چی، نویسنده کرهای-امریکایی در زمانهای که مفهوم عقاید و صداهای متنوع تا حد زیادی در صنعت نشر بیمایه و جزئی بود، پیدرپی از سوی ناشران رد میشد. «اما آن را میخواندم و مثل این بود که خودم نویسنده کتاباولی مورد علاقهی خودم هستم.»
این بلندپروازیِ چی بود که هنوز او را میخنداند و نشان از اعتماد به نفس او دارد. چی میگوید: «کتابی نوشتم که دوست داشتم آن را بخوانم. کتابی که میخواستم در دنیا ببینم.» با این حال، این کتاب –رمانی تکاندهنده درباره گذر از آسیب ناشی از سوءاستفاده جنسی- کتابی بود که چندان از سوی صنعت نشر مورد استقبال واقع نشد.
دو دهه بعد، چشمانداز ادبی بسیار متفاوت شد و آسیایی-امریکاییها بیش از هر زمانی شکوفا شدند. از نظر جریان اصلی ادبیات، چند سال اخیر شاهد موجی از صداهای آسیایی-امریکایی بودیم که عموما با آزادی خلاقانه فوقالعادهای حرکت کرد –که چی برای به دست آوردن آن میجنگید- و به نوبه خود برخی از جالبترین و محبوبترین آثار اخیر را خلق کرد. رمان «همدرد» ویت تان نگوین جایزه پولیتزر ۲۰۱۶ را به خانه برد؛ «تمرین اعتماد» سوزان چوی سال گذشته برنده جایزه کتاب ملی شد؛ مین جین لی، لیزا کو، کاران ماهاجان و هانیا یاناگیهارا فینالیستهای جایزه کتاب ملی در سالهای اخیر بودند؛ و سلست انجی و کوین کوان مرزهای کتابهای بر سر زبان افتاده را از نو تعریف کردهاند.
و با این وجود، تشخیص این لحظه به عنوان لحظهای بیسابقه، کوچک جلوه دادن کسانی است که پیش از این وجود داشتند. یک جنبه انحرافی در شناسایی موج آسیایی-امریکایی از دریچه لنز جوایز و انتشار در انتشاراتیهای عمده به احتمال قوی جسارت بخشیدن به این ادعاست که صنعت نشرِ جزیرهشکل و کوتهبینانه تنها نیرویی معتبر برای جوامع و کارهایی را شکل میدهد که همیشه وجود داشتهاند. دههها پیش، کار بحثانگیز و ضروری گروهی از نویسندگان آسیایی-امریکایی به خاطر رد این عقیده مورد بحث قرار گرفت. آنها بدون توجه به جهل در جریان و خط فکری غالب بر اینکه «کار ما مهم است» پافشاری میکردند.
میرا جیکوب، نویسنده زندگینامه گرافیکی «گفتوگوی خوب»، که نامزد دریافت جایزه حلقه منتقدین کتاب ملی شد و قرار است کتابش مورد اقتباس تلویزیونی قرار بگیرد، میگوید: «هرگز این سوال مطرح نبوده که آیا آسیایی-امریکاییها هم مینویسند؟ ما همیشه این کار را انجام دادهایم. کمبودی از جانب ما وجود ندارد.» با این وجود، برای اینکه از سوی ناشران بزرگ مورد استقبال قرار بگیرید باید مخاطبان را تا حد زیادی تضمین کنید، تا به سایر آسیایی-امریکاییها برسید و به نوبه خود الهامبخش نویسندگان بیشتری باشید. نویسندگان معاصر بسیاری در صحبتهایشان اغلب به آثار مشابهی از نسلهای اولیه نویسندگان آسیایی-امریکایی –ایمی تن، ماکسین هنگ کینگستون، ارونداتی روی، جان اوکادا، کارلوس بولاسن، جومپا لاهیری- استناد میکنند که در بیدار کردن تخیلشان به عنوان نویسنده، نقش مهمی داشتند.
نیکل چانگ، نویسنده کتاب خاطرات «تمام چیزی که میتوانستی بدانی» میگوید: «گاهی اوقات به کتابهایی فکر میکنم که به آنها نرسیدیم و نویسندگان بزرگی که نتوانستیم داستانهایشان را بخوانیم.»
آنهایی که به موفقیت رسیدند غالبا درگیر قواعد ناشران میشدند که عادت داشتند هر چند سال یک بار یک یا دو نویسنده را به عنوان تنها نمایندگان یک فرهنگ تبلیغ کنند. از آنجایی که نویسندگان بسیار کمی دیده میشوند، آثار این افراد غالبا متاثر از انتظارات آسیاییها و غیرآسیاییها بوده و در قالبی تقریبا جامعهشناختی خوانده میشود: «توصیف سرزمینت، دنیایت و مردمت».
ایمی تن که نخستین رمانش «باشگاه جوی لاک» در سال ۱۹۸۹ او را به یک فوق ستاره ادبی تبدیل کرد میگوید: «هیچ چشماندازی وجود نداشت که به آن بنگریم.» او یکی از تنها نویسندگان آسیایی-امریکایی بود که در جریان غالب خوانده میشد، واقعیتی که بار مسئولیت خفهکنندهای را برای او به دنبال داشت. تن میگوید: «مردم فکر میکردند من مسئولیت این کار را به عهده گرفتهام که آن را درست انجام دهم. کسانی بودند که میگفتند «مادر من این شکلی نیست. مادر من به انگلیسی شکسته صحبت نمیکند. چطور جرات میکند داستانی با یک شخصیت مثل این بنویسد؟» فکر نمیکنم دیگر این مسائل مطرح باشد، که بخشی از آن به این خاطر است که حالا نویسندگان آسیایی-امریکایی بیشتری وجود دارند.»
به ویژه در چند سال گذشته شاهد ظهور طبقه جدید قبراقی از نویسندگان جوان آسیایی-امریکایی بودهایم. دو کتاب از میان کتابهای تحسینشده سال گذشته متعلق به اوشن وونگ برای نخستین کتابش «روی زمین برای مدت کوتاهی زیبا هستیم» و جیا تولینتینو برای مجموعه مقالات «آینهی حیله» بود. امسال نیز تا به الان آثار قابلتوجهی از مِنگ جین، ای.جِی. کوه و پاول یون را دیدهایم و آثار دیگری از کتی پارک هنگ، کوین نگوین، الکساندر چنگ و مگا مجمومدار در راه است.
احتمالا پیدا کردن دلیل این هجوم نویسندگان آسیایی-امریکایی غیرممکن است اما زمانبندی در اینجا قابل چشمپوشی نیست. چیزی که شاهد آن هستیم عمدتا در چند سال گذشته رخ داده است، هنگامی که آثار نویسندگان رنگینپوست –که همیشه ماهیت سیاسی عقاید و داستانهایشان درک شده- بهطور گستردهای به عنوان یک ضرورت سیاسی مهم فهمیده شد. اما در قلب این واقعه، تنشی نهفته وجود دارد: آیا پیوند دادن این نویسندگان به سبب آسیایی-امریکایی بودنشان باعث تحقیر آنها میشود؟ اصطلاح «آسیایی-امریکایی» به هر حال مطلق است و افراد زیادی از مردم، فرهنگها و مکانهای مختلف را با هم در یک دسته قرار میدهد. آیا یک نویسنده از نسل اول سریلانکایی-امریکایی با یک نویسنده ویتنامی-امریکایی نسل دوم نقاط مشترک زیادی دارد؟
این نویسندگان از طیفی از پیشینههای مختلف آمدهاند که روابطشان را شکل داده و به نامگذاری مبهم و وسیع «آسیایی-امریکایی» انجامیده است. به عنوان مثال، جیا تولینتینو در تگزاس بزرگ شده و میگوید بیشتر به عنوان یک فرد غیرسفیدپوست یا قهوهای شناخته میشود تا یک فرد آسیایی-امریکایی. از سوی دیگر، لینگ ما، که عمدتا در ایالتهای یوتا و کانزاس بزرگ شده، دوست دارد بیشتر با افرادی که شبیه به خودش هستند آشنا شود. او میگوید: «من این ایده را که بخشی از سنت ادبیات آسیایی-امریکایی هستم دوست دارم، حتا اگر مطمئن نباشم به چه معنی است.» سلست انجی که آخرین رمانش «همهجا آتشسوزیهای کوچک» توسط رسانه هولو مورد اقتباس قرار گرفته میگوید: «تجربه من به عنوان کسی که هستم، از طریق آسیایی-امریکایی بودن، چینی-امریکایی بودن و زن بودن شکل گرفته و تظاهر به اینکه میتوانم این چیزها را از نوشتههایم جدا کنم کمی سادهلوحانه است.» برای نویسندهای مثل انجی، بهویژه در سطح موفقیت او، عملکرد متعادلی میان نوشتن چیزی که به آن علاقمند است و چیزهایی که برای جامعهاش مهم است، وجود دارد. او میگوید این احساس به او قدرت میدهد و در عین حال روی شانههایش سنگینی میکند.
صدای ادبیات آسیایی-امریکایی، اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، چیزی است که تکامل یافته است. انجی درباره سیر تکامل از زمان نیاکان خود اینطور گمانهزنی میکند: «این احساس وجود داشت که باید بین هویت آسیایی و امریکایی یکی را انتخاب کنی. و چیزی که حالا در ادبیات آسیایی-امریکاییها میبینم این است که آیا میتوان هر دو بود؟ چطور میتوان به جای احساس تکه تکه شدن برای پیدا کردن فضایی برای خود، در هر دوی این دنیاها همزیستی کرد؟»
اما آنچه در مورد این گروهبندی نویسندگان در خور توجه است تفاوت آنهاست و اینکه از نظر محتوا، فرم و سبک از یکدیگر جدا هستند. آثار آنها به هیچ عنوان به چیزی که انتظار میرود باید بنویسند مدیون نیست. آنچه بهطرز محسوسی این نویسندگان را به هم پیوند میدهد فراتر از نوشتن است؛ احساس همبستگی در جنگ برای حفظ جایگاهشان در این دوران پیشرفت. برچسب آسیایی-امریکایی به واسطه ضرورتهای سیاسی شکل گرفت و یکی کردن یک سنت ادبی زیر این چتر نیز میتواند با هدفی مشابه باشد.
تمام اینها به ارتباطی قابل لمس، ذاتی و حساس بین این نویسندگان انجامیده است. هنگام صحبت با آنها متوجه میشوی که نام یکدیگر را بیاختیار و در حمایت از هم میآورند؛ کارهای همدیگر را میخوانند، برای هم تبلیغ میکنند و به هم توصیههای اساسی ارائه میدهند. ایمی تن معتقد است حالا به دهکدهای تعلق دارد که پیش از این هرگز آن را نداشته. او شاهد حمایتهای نویسندگان رنگینپوست نظیر کینگستون، لوئیس اردریچ و آلیس واکر بوده و میگوید: «این تصور وجود دارد که ما متفاوتیم و در عین حال میتوانیم به هم بپیوندیم.» در طول راه، این نویسندگان –آنهایی که حالا میتوانیم آثارشان را بخوانیم و آنهایی که هنوز در راهاند- میتوانند قواعد و معیارهای امریکایی را تغییر شکل دهند و دوباره تعریف کنند.
نظر شما